رَبُّنا الرّحمن المُستَعان

تفسیر آیاتی از قرآن با رویکرد تربیتی

راه برخورد با متکبران

بسم الله الرحمن الرحیم

قِیلَ لهَا ادْخُلىِ الصَّرْحَ  فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ کَشَفَتْ عَن سَاقَیْهَا  قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِیرَ  قَالَتْ رَبِّ إِنىّ‏ ظَلَمْتُ نَفْسىِ وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَلَمِینَ(نمل/44)

ترجمه آیه: به او گفته شد: «وارد ساحتِ کاخ [پادشاهى‏] شو.» و چون آن را دید، برکه‏اى پنداشت و ساقهایش را نمایان کرد. [سلیمان‏] گفت: «این کاخى مفروش از آبگینه است.» [ملکه‏] گفت: «پروردگارا، من به خود ستم کردم و [اینک‏] با سلیمان در برابر خدا، پروردگار جهانیان، تسلیم شدم.»

1.       کلمه" صرح" به معناى قصر و هر بنایى است بلند و مشرف بر سایر بناها، و کلمه" لجّة" به معناى آب بسیار زیاد است و کلمه" ممرّد" به معناى صاف و صیقلی کردن است و کلمه" قواریر" به معناى شیشه است.

2.      حضرت سلیمان براى تسلیم کردن ملکه سبا که تمام قدرت و عظمت خود را در تخت و تاج زیبا و کاخ باشکوه و تشکیلات پر زرق و برق مى‏دانست صحنه‏اى به او نشان داد که تمام دستگاه تجملاتیش در نظر او حقیر و کوچک شد، و این نقطه عطفى در زندگى او شد تا در خصوص ارزش تجملات و تاج و تخت تجدید نظر کند. حضرت سلیمان بدون جنگ روح ملکه سبا را فتح کرد و او را در میدان تفکر شکست داد. این معجزه پیامبران است و درسی برای ما که از آن الهام بگیریم.

3.     بزرگترین مانع هدایت بشر تکبر و خودخواهی اوست و برای توجه دادن یک انسان به ارزش واقعیش، و نیز هدایت او به سوى اللَّه باید نخست غرور و  تکبر او را در هم شکست تا پرده‏هاى تاریک از جلو چشم واقع بین او کنار برود، همانگونه که سلیمان با انجام دو کار غرور ملکه سبا را درهم شکست: حاضر ساختن تختش، و به اشتباه افکندن او در عبور از روی شیشه ای که زیرش آب جاری بود.

4.     راه اصلاح یک متکبر، تواضع و فروتنی نیست. یک متکبر تنها با زبان ثروت و تکبر و احساس برتر دیدن دیگری از خود، متنبه می شود و از تکبر خود دست بر می دارد. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

موفقیت های خود را تفضل خداوند بدانیم

بسم الله الرحمن الرحیم

فَلَمَّا رَءَاهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبىِّ لِیَبْلُوَنىِ ءَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ  وَ مَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ  وَ مَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبىّ‏ غَنىِ‏ کَرِیمٌ(نمل/40)

ترجمه آیه: پس چون [سلیمان‏] آن [تخت‏] را نزد خود مستقر دید، گفت: «این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسى مى ‏کنم. و هر کس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس مى‏ گزارد، و هر کس ناسپاسى کند، بى ‏گمان پروردگارم بى‏نیاز و کریم است.»

1.       این آیه قسمتی از قصه حضرت سلیمان است که وقتی آن حضرت مطلع شد که در سرزمین سباء پرستش خورشید می کنند با نامه ای آنها را به پرستش خدا دعوت فرمود. بالقیس، حاکم سرزمین سباء نامه را به مشورت بزرگان قوم می گذارد. بزرگان او را به جنگ می خوانند ولی بالقیس بزرگان را از عواقب جنگ مطلع کرده هدیه ای به رسم صلح طلبی به حضرت سلیمان می فرستد. حضرت سلیمان چون قصد هدایت داشت هدیه را نمی پذیرد و برای نشان دادن قدرت، از آصفا برخیا وزیر خود می خواهد که تخت سلطنت بالقیس را به نزد او بیاورد.

2.     هر چند تلاش و اراده از سوی انسان ها می باشد و خداوند در روز قیامت بر اساس نیات، اراده ها و تلاش های انسان به او پاداش خواهد داد ولی پیروزی ها وموفقیت ها، نعمت الهی هستند و خداوند هر که را بخواهد پیروز می گرداند و هر که را بخواهد به خاک مذلت می نشاند. در زندگی خود همه موفقیت ها را از خدا بدانیم و در قبال آن شاکر باشیم.

3.     پیروزی و شکست نتیجه تلاش ما نیست و از الطاف الهی است و فضل است یعنی به خاطر استحقاق ما به ما داده نشده است که مغرور شویم بلکه صرفا برای آزمایش ما است، همانطوری که شکست ها هم وسیله امتحان ما می باشند. در قرآن دو صاحب قدرت را معرفی می کند: یکی قارون که صاحب مال فراوان است و در اقتصاد پیروز و علت پیروزی را استعداد و توان و تلاش خود می داند و مثال طاغوتیان است و دوم حضرت سلیمان که پیروزی را فضل الهی و وسیله آزمایش می داند که مثال قدرتمندان الهی می باشد.

4.     این آیه معنای شکر را بطور کامل بیان نموده است که معناى شکر عبارت است از این که اولا انسان با زبان شکرگزار باشد و ثانیا به آنچه می گوید ایمان قلبی داشته باشد و ثالثا بداند از راه تفضل است نه استحقاق و حقیقتا در بدست آوردن موفقیت، خود را دخیل نداند و رابعا عملى که مناسب آن نعمت باشد بجا آورد و از آن نعمت درست و در چارچوب قانون الهی استفاده نماید.

5.     شکران و حق شناسى موجب بقا و زیادتى نعمت می شود و شکر گزار را از ثواب اخروی برخوردار می کند و کفران و ناسپاسى سبب فنا و زوال نعمت ها و باعث عقاب ناسپاس می گردد.

6.     در زمان ما متداول شده است که مردم (هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی) را بر سر در خانه های بزرگ و کاخ مانند خود مى‏ نویسند. این جمله حضرت سلیمان معنی عمیقی دارد که قبل از نوشتن آن باید به معنی آن نیز توجه کرد و به آن اعتقاد داشت و در عمل نیز آن را در زندگی انعکاس داد مثلا باید در چنین خانه هایی اعمال عبادی زیاد دیده شود و رفت و آمد فقرا در این خانه ها زیاد باشد. خداوند دارایى و سخاوت را در کنار هم، می پسندد. 

موافقین ۰ مخالفین ۰

سه درخواست مهم حضرت سلیمان از خداوند

بسم الله الرحمن الرحیم

فَتَبَسَّمَ ضَاحِکاً مِّن قَوْلِهَا وَ قَالَ رَبّ‏ أَوْزِعْنىِ أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتىِ أَنْعَمْتَ عَلىَّ وَ عَلىَ‏ وَالِدَىَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صَلِحًا تَرْضَاهُ وَ أَدْخِلْنىِ بِرَحْمَتِکَ فىِ عِبَادِکَ الصَّلِحِینَ(نمل/19)

ترجمه آیه: [حضرت سلیمان‏] از گفتار مورچه دهان به خنده گشود و گفت: «پروردگارا، بر من الهام کن تا نعمتى را که به من و پدر و مادرم ارزانى داشته‏اى سپاس بگزارم، و به کار شایسته‏اى که آن را مى ‏پسندى بپردازم، و مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایسته‏ات داخل کن.»

1.       تبسم، کمترین حد خنده و ضحک خنده معمولى است و اگر در جمله مورد بحث هر دو کلمه را به کار برده، استعمالى است مجازى، که مى ‏فهماند تبسم آن جناب نزدیک به خنده بوده است. کلمه" اوزعنى" از ریشه ایزاع به معناى الهام می باشد و معنی کاملتری از توفیق دارد.

2.     حضرت سلیمان در این آیه سه چیز از خداوند درخواست می کند: الف- الهام و توفیق شکر نعمتی که خداوند به او و والدین او ارزانی داشته است؛ ب- الهام و توفیق انجام اعمال صالحی که موجب رضایت خداوند باشد؛ ج- مرحمت و لطف همراهی با انسان های صالحی چون نوح، ابراهیم و اسماعیل در دنیا و آخرت.   

3.     از این آیه فهمیده می شود که نعمتی که والدین دارند فرزندان نیز بطور مستقیم و یا غیر مستقیم از آن بهره مند هستند و شایسته آن است که نسبت به آن نعمت ها نیز شاکر باشد.

4.     هرچند شکر نعمت برای همه سخت است و خداوند بندگان خود را آنچنان غرق در نعمت ساخته که قادر به شمردن نعمت ها نیستند ولی برای حاکمان این کار سخت تر است. چون یکی از راه های شکر نعمت ادای حق آن نعمت است و ادای حقوق مردمی که حاکمان بر آنها مسلط هستند بسیار سخت است.

5.     وقتی حضرت سلیمان که سلطنت او بر تمام عالم گسترده بود و حتی بر بعضی از عوامل طبیعی نیز به اذن خداوند مسلط شده بود، از خداوند انجام عمل صالح طلب می کند پس از دعای آن حضرت روشن مى‏شود که اولا هدف نهایى بدست آوردن قدرت، انجام عمل صالح، یعنی عملى شایسته و ارزشمند است، و بقیه هر چه هست مقدمه‏ اى براى آن محسوب مى ‏شود و عمل صالح نیز مقدمه‏ اى است براى جلب خشنودى و رضاى خدا که هدف نهایى همین است.‏

6.     دعا، مثل یک وسیله یدکی مخصوص هنگام اضطرار و نیاز نیست که کم اهمیت بدانیم، بلکه انبیا در اوج عظمت و قدرت دعا مى ‏کردند. دعای هر شخصی هدف زندگی، حکومت، شغل و هر اقدامی را که انجام می دهد نشان می دهد و دعای انبیا و ائمه و آنچه در قرآن آمده است بیانگر بهترین اهدافی است که باید انسان در زندگی خود آنها را انتخاب کند و برای تحقق آنها جانفشانی نماید.

موافقین ۰ مخالفین ۰

مراقب ضعیفانی باشیم که در اطراف ما زندگی می کنند

بسم الله الرحمن الرحیم

حَتىَّ إِذَا أَتَوْاْ عَلىَ‏ وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ یَأَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُواْ مَساکِنَکُمْ لَا یَحطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ (نمل/18)

ترجمه آیه: تا آن گاه که به وادى مورچگان رسیدند. مورچه‏اى [به زبان خویش‏] گفت: «اى مورچگان، به خانه‏هایتان داخل شوید، مبادا سلیمان و سپاهیانش- ندیده و ندانسته- شما را پایمال کنند.»

1.       نمل در لغت به معناى حرکت زیاد با پاى کوچک است و نام مورچه می باشد. کلمه" حطم" به معناى شکستن است و در اینجا به معنی له شدن زیر پا می باشد. حضرت سلیمان و لشکرش به سمت سرزمین سبا می رفتند که در راه از منطقه ای عبور می کنند که محل سکونت مورچگان بوده و مورچه ها احساس خطر می کنند و همدیگر را از له شدن در زیر پای حضرت سلیمان و لشکرش برحذر می دارند.

2.     حیوانات شعور دارند و مفاسد و ضررها را مى‏شناسند و با یکدیگر پیام رسانی دارند و در درون خود از یک نظام خاصی برخوردارند. شعور در حد دفع ضرر و جلب منفعت در حیوانات غیر از عقل مصلحت اندیش و ادراک کننده بدیهیات و قادر به کشف ظاهر و باطن پدیده ها است. انسان از عقل و عاطفه و عشق برخوردار است و حیوانات از چنین عقلی محروم هستند. بهترین دلیل بر تفاوت عقل بشر و شعور حیوانات این است که مهندسی دقیق حیوانات که گاه انسان عاجز از آن دقت مهندسی می باشد میلیون ها سال است که تغییر نیافته است و مثلا بر ساختمان چند طبقه موریانه ها آسانسوری افزوده نشده است و آنها بر اساس غریزه ای که از ابتدای خلقت دارند کار را انجام می دهند ولی دنیای انسان هر روز در حال توسعه و دگرگونی است.

3.     در این آیه بطور ضمنی و غیر مستقیم مورچه ای ضعیف، حضرت سلیمان را که پیامبر خدا است موعظه می کند که عجب و کبر و خودبینى و نخوت، در خود و دولت و مشی حکومتی او نفوذ نکند و در همه حال متوجه ضعیفان و زیر دستان باشد و این حاصل نمی شود مگر با تواضع و فروتنی و هم زبان و همراه شدن با ضعیفان.

4.     مخاطب مورچه، حضرت سلیمان نیست و به ضعیفان مانند خود می گوید که مراقب خود باشند و بدانند که بزرگی و قدرت آثاری دارد و از آن جمله غفلت از ضعیفان است و حتی اگر پیامبر خدا هم باشد ممکن است از از ضعیفان اطراف خود غافل گردد و لذا باید ضعیفان و فقیران به جای دلبستن به قدرت ها به خدا توکل کرده بر پای خود بایستند و فقط مراقب ضرر و زیانی باشند که از سوی قدرتمندان (دانسته یا نادانسته) شاید متوجه آنها شود. 

موافقین ۰ مخالفین ۰

ظلم و گناه اجازه انتخاب حق را به انسان نمی دهد.

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ جَحَدُواْ بِها وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا  فَانظُرْ کَیْفَ کاَنَ عَقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ (نمل/14)

ترجمه آیه: و با آنکه دلهایشان بدان یقین داشت، از روى ظلم و تکبّر آن را انکار کردند. پس ببین فرجام فسادگران چگونه بود.

1.       کلمه" جحد" به معناى انکار چیزى است که در دل ثبوتش مسلم شده و یا اثبات چیزیست که در قلب نفى آن به ثبوت رسیده است ، و کلمه استیقان و یقین هر دو به یک معناست. کلمه مفسد مفهوم جامعى دارد و شامل انحرافات در عقیده، گفتار و عمل مى‏شود ، هم شامل افساد در فرد و هم در نظام جامعه می شود.

2.     یکی از انواع کفر، کفر جحودی است که فرعون به آن مبتلا شد. در روایتی که کافی هم آن را نقل کرده است شخصی از امام صادق (ع) سؤال می کند که آیا کفر انواعی دارد؟ امام به 5 نوع کفر اشاره می فرمایند: کفر تقلیدی که به دلیل پیروی از آباء و اجداد و عادات بر سنت های قدیمی رخ می دهد. کفر ظنّی که به دلیل عدم پیروی از علم رخ می دهد. کفر نفاقی که در ظاهر بر مسلمان بودن اذعان می کند. کفر ارتدادی که ضروریات دین را انکار کند و از اسلام به کفر برگردد. و کفر جحودى که قلبا یقین پیدا کند ولى از روى عناد و تکبر و نخوت حق را انکار کند. و امام به همین آیه استناد کرده و می فرمایند کفر فرعون کفر جحودی بوده است. حقیقت ایمان" تسلیم در ظاهر و باطن" در برابر حق است، بنا بر این اگر انسان به چیزى یقین دارد اما در باطن یا ظاهر تسلیم در مقابل آن نیست ایمان ندارد، بلکه داراى کفر جحودى است

3.     قرآن انگیزه انکار فرعونیان را دو چیز مى‏شمرد: یکى" ظلم" و دیگرى" برترى جویى". ممکن است ظلم اشاره به غصب حقوق دیگران باشد .اگر ایمان می آوردند می بایست آنچه از حقوق دیگران غصب کرده بودند برمی گردادند لذا چون منافعشان به خطر می افتاد انکار حق کردند. ، و برترى جویى اشاره به تفوق‏ طلبى آنها نسبت به بنى اسرائیل دارد، یعنى آنها مى‏دیدند اگر در برابر آیات‏ و معجزات موسى سر تسلیم فرود آورند باید هم ردیف بردگان قرار گیرند، و هیچ یک از این دو براى آنها قابل تحمل نبود.

4.     در بخش پایانی آیه خداوند درس عبرتی  برای همه بیان می کنند که فساد و آلوده شدن به انواع گناه ها و ظلم ها باعث می شود که انسان حتی آشکارترین حق را نیز انکار کند. از این می شود فهمید علم تاریخ هرچند دارای مبادی، مبانی و شرایط و گزاره های خاص خود است ولی خداوند تاریخ را به هدف عبرت بیان می کند و اگر این علم چنین هدف مقدسی را مد نظر خود قرار دهد تعالی پیدا می کند. 

موافقین ۰ مخالفین ۰

بگذار تا بمیرد در عین خودپرستى

بسم الله الرحمن الرحیم

إِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالاْخِرَةِ زَیَّنَّا لهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ(نمل/4)

کسانى که به آخرت ایمان ندارند، کردارهایشان را در نظرشان بیاراستیم [تا هم چنان‏] سرگشته بمانند.

1.       عمه ریشه کلمه یعمهون و به معنى تحیر است. متحیر و سرگردان کسی است که در یافتن راه و هدف گیج شده باشد و نداند که چه باید بکند و از راهنمایی دیگران نیز استفاده نکند. معناى زینت دادن عمل این است که، عمل را طورى قرار دهند که آدمى مجذوب و شیفته آن شود. یعنی انسان شیفته کردار خود شود و احساس کند که همه کارهایش خوب است.

2.     منکران معاد سه دسته اند: یا بکلى منکر معاد هستند و معتقدند که قیامتی بعد از مرگ وجود ندارد مثل مارکسیست ها و یا مردد در معاد هستند و شک دارند که آیا قیامتى هست یا نه؟ و یا به دلیل مشغول بودن به دنیا و لذات آن غافل از معاد هستند و اصلا در آن باره فکر نمی کنند.

3.     اگر کسى بحث کند چگونه خداوند تزیین اعمال زشت را به خود نسبت داده حال آنکه در آیه ای دیگر فرموده است: وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ  یعنی شیطان کردار آنها را برایشان زیبا جلوه داده است؟! در جواب گفته می شود: این به خاطر آن است که خداوند نظام هستى را بر اساس قانون علیت و علل و اسباب آفریده است و هر کارى که انجام مى‏شود به هر کدام از علت ها  مى‏توان نسبت داد، مثلًا مى‏توان گفت: کلید، در را باز کرد و مى‏توان گفت: دستم در را باز کرد و نیز مى‏توان گفت: خودم در را باز کردم، زیرا کلید در دست و دست در اختیار من است. در این جا نیز شیطان کار زشت را زیبا جلوه مى‏دهد ولى با تکرار کار زشت، انسان به آن خو مى‏گیرد و این خو گرفتن، سنّت الهى است‏. و شیطان مخلوق خداوند و یکی از ابزارهای امتحان بشر است.

4.     خداوند در این آیه می فرماید منکران معاد و آخرت شیفته اعمال و کردار خود هستند و اعمال زشت خود را بی عیب و نقص می بینند. در حقیقت اگر ایمان به آخرت  نباشد همه چیز و همه کار را باید مباح دانست. انکار آخرت یعنی، قبول نکردن روز حسابرسی. وقتی انسانی ارزیابی و بررسی در آخر کار را قبول نکرد، چرا باید خود را زحمت بدهد و کاری خوب و مطابق دستور صاحب کار انجام دهد؟ پس این بى‏نوایان که دست به دامان اعمال خود مى‏زنند، غیر از اعمال خود چیزی ندارند که دل به آن خوش کنند.

5.     این آیه نشان مى‏دهد که انسان در صورت عدم ایمان به آخرت، کارهاى بدش در نظرش خوب جلوه‏گر خواهد شد و در نتیجه، هیچگاه به دنبال هدایت نخواهد بود. همه ما در دنیای امروز شاهدیم که انسان های بى‏ایمان، برهنگى را تمدّن، تجمّل را شخصیّت، کلاه‏بردارى را زرنگى، دروغ و ریا را نشانه‏ى سیاست و استعمار را نشانه قدرت مى‏داند. آلودگى در نظر آنها پاکى، زشتیها نزد آنها زیبا، پستیها افتخار، و بدبختیها و سیه‏روزیها سعادت و پیروزى محسوب مى‏شود. با آنکه غرق در لجن و گناه و فساد هستند خود را حق و در هدایت و سعادت مى‏بینند. فسق و فجور و ظلم و تعدى از آنها مى‏بارد. هوى پرستى، شهوت رانى، خوش گذرانى، لذت برى، کیف کنى بدون هیچ قید و شرطی و بدون هیچ شرم و خجالتى در زندگی شان موج می زند. نه نماز و عبادتی و نه ادای حق اللهی در زندگی دارند. ولی با این حال انسان های حق و اخلاق مدار را به نظر حقارت و پستى و بى‏شعورى و بى ادراکى نگاه مى‏کنند و کارهاى خود را خوب مى‏پندارند. و این یک سرگردانى و سردرگمى عجیب است، که شخص همه کارهاى ناشایست را بکند و نداند که آدم بدى است.

موافقین ۰ مخالفین ۰

مؤمنین هم نیازمند هدایتند.

بسم الله الرحمن الرحیم

هُدًى وَ بُشْرَى‏ لِلْمُؤْمِنِینَ (نمل/2)

 ترجمه آیه: [قرآن مایه‏] هدایت و بشارت براى مؤمنان است.

1.       استفاده از مصدر هدی و بشری به جای اسم فاعل به منظور مبالغه بوده است و معناى جمله این است که: این کتاب مبین براى مؤمنین بسیار هدایت کننده و بسیار بشارت دهنده است.

2.     خداوند در این آیه قرآن را مایه هدایت و بشارت مؤمنان معرفی می کند. هدایت و بشارت توأم با یکدیگر تنها براى مؤمنان است و غیر مؤمنان همه مخاطب قرآن هستند ولی اگر هدایت شوند و به مقام اتصاف به ایمان برسند آنگاه بشارت شامل حال آنها خواهد بود. در اینجا این سؤال پیش مى‏آید که اگر این گروه از مؤمنان، هم از نظر مبانى اعتقادى و هم عملى راه صاف را برگزیده‏اند و به حدی رسیده اند که خداوند به آنها بشارت بهشت می دهد، دیگر چه نیازى است که قرآن براى هدایت آنها بیاید؟ در پاسخ باید گفت اولا هدایت داراى مراحل مختلفی است که هر مرحله‏اى مقدمه‏اى است براى مرحله بالاتر. بعلاوه هدایت امری مستمر است و تداوم هدایت خود مساله مهمى است و در خواست دائمی نمازگزاران از خداوند در نماز که: " اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ" بخاطر همین است. حتّى مؤمنان اهل نماز و زکات براى تداوم عبادت به هدایت الهى نیاز دارند.

3.     خداوند در آیات متعددی و با تعابیر مختلفی می فرماید که قرآن کتاب هدایت برای پرهیزکاران، و یا کتاب هدایت برای مسلمانان و یا کتاب هدایت برای مؤمنان است و این نشان می دهد که بهره مندی از قرآن قابلیت و شایستگی می خواهد و هر انسانی توفیق استفاده از هدایت قرآن را ندارد. یعنی ایمان، کلید هدایت و نجات است و‏ در هدایت شدن، قابلیّت شرط اصلى است.

4.     مؤمنین نیاز به تجلیل و گرامیداشت دارند. تجلیل از مؤمنین باعث ترویج خوبى‏ها در جامعه و تشویق مؤمنین در انجام کارهای نیک بیشتر است. تشخیص و انتخاب مؤمن باید بر اساس کردار آنها و باور به قیامت باشد نه با ظاهر خوب. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خانواده بهترین کمک انسان در اطاعت پروردگار می باشد

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ؛ وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ(شعراء/214 و 215)

ترجمه آیات: و خویشانِ نزدیکت را هشدار ده. و براى آن مؤمنانى که تو را پیروى کرده‏اند، متواضع و مهربان باش.

1.       به خویشاوندان عشیره می گویند، چون که با همدیگر بیشترین معاشرت را دارند. خفض جناح به معنی گستردن بال، کنایه از تواضع توأم با محبت و مهر و ملاطفت است، همانگونه که پرندگان هنگامى که مى‏خواهند به جوجه‏هاى خود اظهار محبت کنند، بالهاى خود را گسترده و پائین آورده و آنان را زیر بال و پر مى‏گیرند، تا هم در برابر حوادث احتمالى مصون مانند و هم از تشتت و پراکندگى حفظ شوند، پیامبر ص نیز مامور است مؤمنان راستین را زیر بال و پر خود بگیرد.

2.     خداوند در اوایل بعثت پیامبر، امر می کند که انذار و نهی از منکر را از فامیل های نزدیک آغاز کند. این امر می تواند به دلایل زیر باشد. الف- نهی از منکر نوعی تهدید مردم به عذاب الهی است و خداوند می خواهد بفهماند که مسأله خویشاوندى مانع تهدید نمی شود و همه بدانند که عذاب الهی عمومی و جدی می باشد. ب- نهی از منکر از شیوه های تربیتی می باشد و در تربیت دیگران مربی باید از خود آغاز کند و بعد به خانواده خود و بعد از آنها به خویشاوندان و نزدیکان خود برسد و در غیر اینصورت تلاشهای مربی هیچ تاثیری نخواهد داشت. یعنی تربیت از نزدیک ترین آغاز می شود و به دورترین می رسد. ج- خویشاوندان اگر ایمان بیاورند در تبلیغ دین به پیامبر کمک می کنند.

3.     بدون شک براى دست زدن به یک برنامه انقلابى گسترده باید از حلقه‏هاى کوچکتر و فشرده‏تر شروع کرد، و چه بهتر اینکه پیامبر ص نخستین دعوت‏ خود را از بستگانش شروع کند که هم سوابق پاکى او را بهتر از همه مى‏شناسند و هم پیوند محبت خویشاوندى ایجاب مى‏کند که به سخنانش بیش از دیگران گوش فرا دهند، و از حسادتها و کینه‏توزیها و انتخاب موضع خصمانه، دورترند.

4.     خداوند بعد از امر به تهدید خویشاوندان بلافاصله پیامبر را دعوت به محبت به مؤمنین کرده است و این بیانگر است که اگر یک جا به خاطر مسائل تربیتى تکیه بر خشونت و بیم شده است بلافاصله تکیه بر محبت و مهر و عاطفه مى‏شود تا حقیقت دین که دعوت همراه با محبت و مهرورزی است فراموش نگردد و معلوم شود که روش تربیت فقط خشونت و تنبیه نیست و در کنار تنبیه و تهدید، تشویق و تبشیر نیز فراموش نشود.

5.     دعوت به اسلام و ترساندن از عذاب الهی دعوت به خیر کثیر و منفعت واقعی است و در نیکى به دیگران (مانند دید و بازدید، انفاق، وام، ارشاد و امر به معروف) نزدیکان انسان مقدّمند.

6.     خانواده و نزدیکان خود را در امر دین فراموش نکنیم و آنها را تنها در تامین امکانات مادی، مسکن، خوراک، تفریح، مسافرت و امثال آن شریک زندگی خود ندانیم. اعضای خانواده بهترین کمک در اطاعت خداوند هستند.

موافقین ۰ مخالفین ۰

تعصب قومی و ناسیونالیزم می تواند مانع هدایت جامعه ای شود.

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ لَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلىَ‏ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ؛ فَقَرَأَهُ عَلَیْهِم مَّا کَانُواْ بِهِ مُؤْمِنِینَ (شعراء/198 و 199)

ترجمه آیات: و اگر آن را بر برخى از غیر عرب‏زبانان نازل مى‏کردیم؛ و [پیامبر] آن را بر ایشان مى‏خواند به آن ایمان نمى‏آوردند.

1.       واژه عجم یک کلمه عربی است و در لغت به چیز مبهم گفته می شود و عرب ها غیر خودشان را عجم میگویند چون زبان آنها را نمی فهمند. اعجم به کسى می گویند که در زبانش لکنت داشته باشد، و زبانش قابل فهم نباشد. حتی عرب ها به صدای حیوانات هم اعجمی می گویند چون زبانشان قابل فهم نیست. واژه" عربى" گاه به کسى که از نژاد عرب باشد گفته می شود، و گاه به معنى" کلام فصیح" است، و عجمى هم به همین خاطر در مقابل آن دو معنى می تواند داشته باشد: نژاد غیر عرب، و کلام غیر فصیح، و در آیه فوق هر دو معنى محتمل است، ولى بیشتر به نظر مى‏رسد که اشاره به نژاد داشته باشد.

2.     معنی آیات می تواند چنین باشد که اگر ما این قرآن را برای غیر عرب و به زبان غیر عرب نازل می کردیم عرب ها چون زبان فصیح دارند حاضر نمی شدند که با یادگیری زبان دیگر هدایت شوند. یعنی جهنم را بر یادگیری زبان دیگر ترجیح می دادند. امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: ارزش و فضیلت غیر عرب این است که آنان به سوى قرآنى که به زبان عربى است گرایش پیدا کردند، ولى اگر قرآن به زبان غیر عربى بود، بعضى عرب‏ها ایمان نمى‏آوردند. یعنى نژادپرستى و تعصبهاى قومى عرب ها مانع از پذیرش قرآن مى‏گردید. قرآن با اینکه بر مردى شریف از خانواده اصیل عربى، و با بیانى رسا و گویا، نازل شده، و در کتب آسمانى پیشین نیز بشارت آن آمده، و علماى بنى اسرائیل نیز به آن گواهى داده‏اند، بسیارى از عرب ها ایمان نیاوردند، تا چه رسد اگر پیامبرشان اصلا چنین شرائطى را نداشت.

3.     بدون شک انسان به هر سرزمین یا قبیله و نژادى تعلق داشته باشد نسبت به آن عشق مى‏ورزد، و این پیوند علاقه او با سرزمین و قوم و نژادش نه تنها عیب نیست بلکه عامل سازنده‏اى براى همکاریهاى اجتماعى او است، ولى این امر اگر از حد بگذرد به صورت مخرب و گاه فاجعه آفرین درخواهد آمد، و منظور از تعصب نژادى و قبیلگى که مورد نکوهش قرار مى‏گیرد همین" افراط" است. دفاع و طرفدارى افراطى گاه به جایى مى‏رسد که بدترین افراد یک قوم و نژاد در نظر او زیبا، و بهترین افراد قبیله دیگر در نظر او زشت و شوم است. بهترین فرهنگ و سنت ها در قبیله دیگران زشت و بدترین سنت ها و فرهنگ ها در قبیله خود بسیار زیبا جلوه می کند.

4.     در روایات اسلامى نیز از موضوع تعصب به عنوان یک اخلاق مذموم، شدیدا نکوهش شده است تا آنجا که در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام ص مى‏خوانیم: کسى که در قلبش به اندازه دانه خردلى عصبیت باشد خداوند روز قیامت او را با اعراب جاهلیت محشور مى‏کند" و در حدیث دیگرى از امام صادق ع مى‏خوانیم:" کسى که تعصب به خرج دهد یا براى او تعصب داشته باشند پیوند ایمان را از گردن خویش برداشته است"

5.     به زبان و ویژگی های یک ملت و آداب و سنن آن نباید بی توجهی کرد. نمی توان با شعار بد بودن تعصب، از زیبایی های هر قوم و نژادی چشم پوشید. قرآن به فصاحت و زیبایی های زبان عربی بسیار ارزش قائل شده است و تنها به تعصبات غلط آنها که یکی از موانع هدایتشان نیز می باشد ایراد گرفته است. 

موافقین ۰ مخالفین ۰

آداب انتقام از ظالم و تنبیه مجرم

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ إِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ (شعراء/130)

ترجمه آیه: و چون حمله‏ ور مى ‏شوید [چون‏] زورگویان حمله‏ ور مى ‏شوید؟

1.       " بطش" (بر وزن نقش) به معنى گرفتن چیزى با قدرت و برترى است و نیز به معناى کشتن با شمشیر و زدن با تازیانه نیز آمده است و کلمه" جبار" به معناى کسى است که بر دیگران علو و عظمت و سلطنت داشته باشد و این خود یکى از صفات خداى سبحان است که در خصوص ذات مقدس او مدح و در غیر او ذم شمرده مى‏شود، براى اینکه در غیر خدا معنایش زورگویی است یعنی این که از سر غضب مردمان را بزند و شکنجه کند، بدون اینکه قضاوتی عادلانه در حقشان شده باشد و یا خود به عاقبت کارش بیاندیشد.

2.     قرآن در این آیه سومین رفتار قوم هود را که مورد انتقاد قرار می دهد. جامعه و حکومت ها و همچنین پدر و مادر و مربیان و کسانی که به نوعی حق ولایت نسبت به یک نفر پیدا می کنند مانند صاحبان شرکت ها که فردی را استخدام می کنند زمانی که شاهد خطا و یا جرمی می شودند حق مؤاخذه و تنبیه دارند. ولی از دیدگاه قرآن کسی حق ندارد خود را مثل یک سلطان متکبر و سرکش بداند که مالک جان و حقوق فردی و اجتماعی انسانها می باشد. حتی از دیدگاه خداوند پدر و مادر هم مالک فرزندان خود نیستند بلکه امانتدار می باشند.

3.     با شناختی که در طول تاریخ از حاکمان جبار حاصل شده است آنها دارای صفاتی مانند قساوت، ضعیف کشی، انتقام جویی، ظلم و حق کشی، کبر و غرور و خود بزرگ بینی هستند که باید هر کسی در مقام انتقام، تنبیه و مؤاخذه از چنین صفاتی خود را دور کند. و نیز جباران هدف از انتقام را اصلاح نمی دانند بلکه فقط برای نشان دادن قدرت و ایجاد رعب در دل رقیبان خود از آن استفاده می کنند.

4.     این توصیه بسیار ارزشمند قرآن در عصر حاضر از اهمیت بیشتری برخوردار است. متاسفانه پیشرفت بشر باعث شده است که ابزارهای بهتر و پیشرفته تری برای ظلم، شکنجه و کشت و کشتار ایجاد گردد. اگر حکومت ها بخواهند جباری کنند قادرند در یک آن شهری را ویران کنند و گنهکار و بی گناه را یکجا بکشند.

5.     بر اساس آیه 19 سوره قصص جبار بودن در مقابل مصلح بودن است یعنی انسان جبار در دل قصد اصلاح ندارد. از دیدگاه قرآن در همه جا انسان باید با قصد اصلاح رفتار کند. قرآن قصاص را که شدیدترین حکم است اولا چون باعث حیات و امنیت جامعه می داند مطرح نموده است و ثانیا به عنوان گزینه دوم بعد از عفو آن را پیشنهاد می داند و زمان ارزش گذاری نیز عفو را بهتر از قصاص معرفی می کند. لذا در تنبیه و حتی انتقام لازم است انسان، علاوه بر رعایت عدالت، شفقت، رأفت و مهربانى داشته باشد و قصد تأدیب و اصلاح داشته باشد و به عاقبت کار بیاندیشد که روزی خود نیز نزد خداوند مؤاخذه خواهد شد و پاسخگو خواهد بود.

موافقین ۰ مخالفین ۰