رَبُّنا الرّحمن المُستَعان

تفسیر آیاتی از قرآن با رویکرد تربیتی

۸ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

بچه های خود را اجتماعی و نسبت به همنوعان خود مهربان تربیت کنیم

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ حَنَاناً مِّن لَّدُنَّا وَ زَکَاةً  وَ کاَنَ تَقِیًّا ( سوره مریم/13 )

ترجمه آیات: و [نیز] از جانب خود، مهربانى و پاکى [به او دادیم‏] و تقواپیشه بود

1. حنان به معناى عاطفه به خرج دادن و مهربانی و شفقت کردن است‏ و صفت حنّان منّان که از صفات خداوند است از همین کلمه می باشد. خداوند خود بر حضرت یحیی محبت خاصی داشته و طبق روایات معصومین(ع)  هرگاه از خدا درخواستی داشته خداوند به او لبیک گفته خواسته اش را اجابت می نمود و نیز خداوند محبت حضرت یحیی را بر دل همه انداخته بود طوری که هر کس او را می دید مجذوبش می شد و خداوند محبت مردم را در دل حضرت بحیی انداخته بود و نسبت به مردم رؤوف و خیر خواه بود، به سوى خدا هدایتشان مى‏کرد، و به توبه وادارشان مى‏نمود. از حضرت باقر علیه السّلام نقل شده که مراد تحنّن و عنایت خداست به یحیى، گفتند: آن تا چه حدّ بود؟ فرمود: چون یحیى مى‏گفت: یا ربّ خدا مى‏فرمود:لبّیک یا یحیى این دلیل مرضىّ عند اللَّه بودن است

2. محبت خدا به یحیى و عشق او به خدا، مهر مردم به یحیى و محبّت یحیى به مردم، معنی«حَناناً مِنْ لَدُنَّا» است. راه خدا همه چیزش رحمت است: خداى آن رحمان، پیامبرش «رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ» و «حَناناً مِنْ لَدُنَّا»، کتابش «رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ» و مردمش «رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» است‏ و این نشان می دهد که لازمه‏ى تبلیغ و تربیت، رأفت و محبّت است‏.

3. اکثر مردم فقط در اندیشه خود هستند و کمتر به فکر دیگرانند. و به جز خود و منافع خود چیزى نمى‏بینند. شفقت به مردم و دوست داشتن آنها صفتى است که هر کس باید فرزند خود را به آن بیاراید.  پدر باید فرزندان خود را اجتماعى بار آورد. مثلا هرگز به او نگوید با بچه‏هاى همسایه بازى نکن، مبادا تو را بزنند. یا نگذار اسباب بازی هایت را ببینند مبادا آنها را از تو بگیرند. این گونه تربیت صحیح نیست. بلکه بر عکس باید اگر پدر و مادر پولى به او مى‏دهند توصیه کنند که چیزى بخرد و دوستانش را هم در آن شرکت دهد. کودک با این روش تربیت مى‏شود، راه و رسم شفقت به همنوعان خود را مى‏آموزد و خود را در برابر دیگران مسئول احساس مى‏کند. شایسته است که این شفقت در چهار چوب توحید خداى سبحان باشد. گاه شفقت جنبه سلبى دارد و آن بدین گونه است آدمى در برابر دیگران خاضع مى‏شود و از حدود فرمان خداوند خارج گردد. البته این امرى خطاست. درست این است که انسان هم بر مردم شفقت کند و هم در برابر خدا خاضع باشد و یحیى چنین بود و اشارت آیه هم به همین امر است‏

4. صفت دوم تقوا است. در باب تقواى یحیى (ع) احادیث زیادى نقل شده و یحیى از خدا مى‏ترسید تا آنجا که مى‏گویند زکریا یحیى را از حضور در مجالس خود منع مى‏کرد زیرا پسر طاقت شنیدن مواعظ پدر را نداشت ولى یحیى به مجلس وعظ پدر حاضر مى‏شود و در زیر منبر خود را پنهان مى‏ساخت

روزى زکریا بالاى منبر رفت و نظر نمود یحیى را ندید، و یحیى در پشت ستونى بود، زکریا سخن از وعید الهى نموده گفت: در جهنم کوهى است از آتش نام او غضبان است، هر کس از آنجا عبور کند از ترس و هول آن شروع به گریه می کند. یحیى با شنیدن این حرف نعره زده برخاست، گلیم از دوش انداخته، از مسجد بیرون آمد و فریاد مى‏کرد: «الویل لمن دخل غضبان» از شهر بیرون رفت. خلاصه مدت عمر بدین منوال بود. وقتى حال یحیى معصوم از خوف خدا چنین بود، احوال دیگران باید چه قسم باشد.

مرگ حضرت یحیی هم از پاره‏اى جهات عجیب بود، غالب مورخان مسلمان، و همچنین منابع معروف مسیحى جریان شهادت او را چنین نقل کرده‏اند یحیى قربانى روابط نامشروع یکى از طاغوتهاى زمان خود با یکى از محارم خویش شد به این ترتیب که" هرودیس" پادشاه هوسباز فلسطین، عاشق هیرودیا دختر برادر خود شد، و زیبایى وى دل او را در گرو عشقى آتشین قرار داده، لذا تصمیم به ازدواج با او گرفت!. این خبر به پیامبر بزرگ خدا ص یحیى رسید، او صریحا اعلام کرد که این ازدواج نامشروع است و مخالف دستورات تورات مى‏باشد و من به مبارزه با چنین کارى قیام خواهم کرد. سر و صداى این مساله در تمام شهر پیچید و به گوش آن دختر" هیرودیا" رسید، او که یحیى را بزرگترین مانع راه خویش مى‏دید تصمیم گرفت در یک فرصت مناسب از وى انتقام گیرد و این مانع را از سر راه هوسهاى خویش بردارد.ارتباط خود را با عمویش بیشتر کرد و زیبایى خود را دامى براى او قرار داد و آن چنان در وى نفوذ کرد که روزى" هیرودیس" به او گفت: هر آرزویى‏ دارى از من بخواه که منظورت مسلما انجام خواهد یافت. هیرودیا گفت: من هیچ چیز جز سر یحیى را نمى‏خواهم! زیرا او نام من و تو را بر سر زبانها انداخته، و همه مردم به عیبجویى ما نشسته‏اند، اگر مى‏خواهى دل من آرام شود و خاطرم شاد گردد باید این عمل را انجام دهى!" هیرودیس" که دیوانه‏وار به آن زن عشق مى‏ورزید بى‏توجه به عاقبت این کار تسلیم شد و چیزی نگذشت که سر یحیى را نزد آن زن بدکار حاضر ساختند اما عواقب دردناک این عمل، سرانجام دامان او را گرفت. در احادیث اسلامى مى‏خوانیم که سالار شهیدان امام حسین ع مى‏فرمود: از پستیهاى دنیا اینکه سر یحیى بن زکریا را به عنوان هدیه براى زن بدکاره‏اى از زنان بنى اسرائیل بردند.

5.حضرت یحیی از پیامبران بنی اسرائیل است پسرخاله حضرت عیسی و حدود سی سال بزرگتر از او می باشد یعنی مادر حضرت یحیی خواهر حضرت مریم است. طبق نقل از کتاب مقدس حضرت عیسی را او غسل تعمید داده است. در چهار سالگى تمام تورات را حفظ بود و به ده سالگى که رسید بر تمام احکام شرع آگاهی داشت. و با چنین مقام، آنقدر گریه می کرد که گوشت و پوست از رخسار مبارکش ریخته بود. مادرش از روی محبت، پارچه پشمی در مسیر گریه او دوخته بود تا کمتر پوستش آسیب ببیند.

موافقین ۰ مخالفین ۰

گر حکم شود که مست گیرند در شهر هر آن که هست گیرند

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ لَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُواْ مَا تَرَکَ عَلىَ‏ ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ وَ لَاکِن یُؤَخِّرُهُمْ إِلىَ أَجَلٍ مُّسَمًّى  فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کاَنَ بِعِبَادِهِ بَصِیرَا (فاطر/45)

ترجمه آیه: و اگر خدا مردم را به [سزاى‏] آنچه انجام داده‏اند مؤاخذه مى‏کرد، هیچ جنبنده‏اى را بر روی زمین باقى نمى‏گذاشت ولى تا مدّتى معیّن مهلتشان مى‏دهد، و چون اجلشان فرا رسد خدا به [کار] بندگانش بیناست.

1.       مراد از" مؤاخذه" در این آیه، مؤاخذه دنیوى یعنی هلاکت و از بین بردن است‏ و مراد از" دابة هر موجودى است که روى زمین حرکت می کند؛ و منظور از اجل مسمى نسبت به فرد فرد انسان همان مرگ اوست، و نسبت به امتها، انقراض ایشان، و نسبت به عموم بشر همان نفخ صور و آمدن قیامت است.

2.       خداوند عبرت مردم قصه اقوامی را نقل می کند که به دلیل طغیان عذاب شده اند مانند قوم عاد، ثمود، نوح و لوط. به طور طبیعی بعد از شنیدن این قصص سوالی برای همه پیش می آید: اگر چنین است پس چرا سایر مردم را به حال خود واگذاشته، هر گناهى مى‏خواهند مرتکب مى‏شوند و چرا آنها را به جرم گناهانشان عذاب نمى‏کند؟ خصوصا این سوال زمانی تشدید می شود که مردم تحت ظلم حاکمی هم باشند چرا خداوند شر این حاکم ظالم را از سر ما کم نمی کند؟ در پاسخ این سؤال مى‏فرماید:" اگر خداوند همه مردم را به خاطر اعمالی که انجام داده‏اند مجازات کند (و هیچ مهلتى براى اصلاح و تجدید نظر و خودسازى به آنان ندهد) جنبنده‏اى را بر روی زمین باقى نخواهد گذاشت‏. البته این حلم و فرصت الهى حسابى دارد، تا زمانى است که اجل آنها فرا نرسیده باشد،" اما هنگامى که اجل آنها فرا رسد هر کس را به مقتضاى عملش جزا مى‏دهد. در کار خداوند، امهال (یعنی مهلت دادن) هست، امّا اهمال نیست. کیفر الهى دیر و زود دارد، امّا سوخت و سوز ندارد.

3.       اگر خداوند بخواهد مردم را بخاطر ظلمشان در این دنیا هلاک کند به روش هایی که پیشینیان را هلاک کرده است یعنی به قحطی و امساک از باران یا طوفان و سیل و یا زلزله و رعد و برق و امثال آنها دیگر هیچ انسانى روى زمین نمى‏ماند، زیرا ستمکاران بخاطر ظلمشان هلاک مى‏شوند، و نیکان و انبیاء و اولیاى بى گناه هم بخاطر اینکه پدرانشان هلاک شده‏اند، اصلا متولد نمى‏شوند، حیوانات هم با همین بلایا از بین می روند و با انقراض نسل بشر دلیلی برای بقای آنها نخواهد بود.

4.       اکثر انسانها ظالمند و عاق بر خالق خود هستند و کمترین دلیل بر ظلمشان این است که رزق خالق را می خورند و بندگی غیر خدا می کنند. انسانها وقتی قدرت می یابند هم نوع خود را به بندگی تسخیر می کنند و روزی همنوع خود را می برند و به نفع خود مصادره می کنند یا حتی زندگی را از هم نوع خود سلب می کنند (قتل) و با تکبر و طغیان و غرور جایگاه اصلی خود را گم می کنند و بر خود ظلم می کنند و با همه این احوال خداوند مرگ آنها را عقب می اندازد. چرا عقب نیاندازد؟ آیا از خداوند حلیم و کریم بعید است که  هر لحظه در انتظار توبه بنده خود باشد در حالی که خود امر بر آن نموده است؟

5.       طبق این حدیث پیامبر ص مى‏ فرمایند: خداوند عز و جل فرموده:" اى فرزند آدم به وسیله اراده و خواست من است که تو مختار آفریده شده‏اى، و به اراده من تو صاحب اراده شده‏اى که مى‏توانى هر چه را بخواهى براى خویشتن اراده نمایى، با نعمتهایى که به تو دادم نیرو پیدا کرده‏اى و مرتکب معصیت من شدى، و با قدرت و عافیت من توانستى فرایض مرا انجام دهى، بنا بر این من نسبت به حسنات تو از خودت اولى هستم، و تو نسبت به گناهانت از من اولى هستى، پیوسته خیرات از سوى من به وسیله نعمتهایى که به تو داده‏ام واصل مى‏شود و همواره شر و بدى از سوى تو به خودت به خاطر جنایاتت مى‏رسد ... من هرگز از انذار و اندرز تو فروگذار نکردم، و به هنگام غرور و غفلت تو را فورا مورد مجازات قرار ندادم" (بلکه فرصت کافى براى توبه و اصلاح در اختیار تو گذاردم) سپس پیامبر ص فرمود این همانست که خدا مى‏فرماید وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلى‏ ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ  و امام سجّاد علیه السلام در مناجات خود مى‏گوید: خداوندا جزاى من در اولین گناهى که کردم آتش بود و هر چه زنده مانده‏ام لطف و مهلت تو نسبت به من است که شاید من توبه کنم.

6.       پروردگارا! ما را از کسانى قرار ده که قبل از فوت فرصتها بیدار مى‏شوند و به سوى تو باز مى‏گردند، و گذشته تاریک خود را با نور حسنات و جلب رضاى تو روشن مى‏سازند.

موافقین ۰ مخالفین ۰

اسلام اجازه استثمار و تحمیق دیگران را به گردنکشان در هیچ عصری نمی دهد

بسم الله الرحمن الرحیم

اسْتِکْبَارًا فىِ الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیىّ‏  وَ لَا یحِیقُ الْمَکْرُ السَّیئِ إِلَّا بِأَهْلِهِ  فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ  فَلَن تجَدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا  وَ لَن تجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تحَوِیلاً(فاطر/43)

ترجمه آیه: [انگیزه‏ کفار قریش از] این کارشان فقط گردنکشى در [روىِ‏] زمین و نیرنگ زشت بود و نیرنگ زشت جز [دامن‏] صاحبش را نگیرد. پس آیا جز سنّت [شوم‏] پیشینیان را انتظار مى‏برند؟ و هرگز براى سنّت خدا تبدیلى نمى‏یابى و هرگز براى سنّت خدا دگرگونى نخواهى یافت.

1.       "مکر السیّئ" هر مکر و فریبى است که ریشه‏اش دروغ و نیرنگ، و بنیاد و پایه‏اش بر تباهى باشد. مکر یعنی این که بوسیله حیله ، شخصی را از هدفی که دارد منصرف کنند که خود بر دونوع است : مکر حسن و مکر سیِّی ء. مکر نیکو و حسن آنست که شخصی رابا حیله از کار بدی بازدارند و مکر سیِّی ء و بد آنست که او را با حیله به کاری زشت وادار کنند. جمله" لا یحیق" از ماده" حاق" به معنى" نازل نمى‏شود و اصابت نمى‏کند و احاطه نمى‏یابد. نظر" و" انتظار" هر دو به معناى توقع است. تبدیل آن است که چیزى را به کلى عوض کنند، یعنى آن را بردارند و چیز دیگرى جانشین آن نمایند، ولى" تحویل" آن است که همان موجود را از نظر" کیفى" یا" کمى" دگرگون سازند. تبدیل سنت خدا" به این است که عذاب خدا را بردارند، و به جایش عافیت و نعمت بگذارند، و" تحویل سنت" عبارت از این است که: عذاب فلان قوم را که مستحق آن مى‏باشند، به سوى قومى دیگر برگردانند.

2.       کفار قریش نبی بودن پیامبر را انکار می کردند و در این آیه خداوند می فرماید آنها از نپذیرفتن و تکذیب نبوت حضرت رسول اکرم (ص) به دنبال دو هدف بودند: یکی بزرگی کردن بر مردم و استکبار بر روی زمین و برده و عبد کردن انسان ها و دیگر نیرنگ و مکر بد بر مردم کردن و به آنها آسیب رساندن. از این می شود به صراحت فهمید دین حق اولا مانع استکبار انسان ها نسبت به هم است و عموما حق کشی ها در غیاب دین حق اتفاق می افتد و ثانیا دین حق و انبیا نیرنگ حیله گران را افشا می کنند.

3.       آیه شریفه به عموم مردم آگاهى می دهد بر اینکه یکى از صفات قبیح که زشتی آن به صاحبش در دنیا برمى‏گردد مکر است، خصوصا با خدا و رسول و مؤمنین‏؛ حضرت پیغمبر صلى اللّه علیه و آله می فرمایند: نیست از ما کسى که مکر نماید با مسلمانى.

4.       هر چند مکر بد، ممکن است که به شخص مکر شده آسیب بزند، ولی دوام ندارد و چیزى نمى‏گذرد که از بین می رود ولى خداوند می فرماید اثر زشت مکر کردن در روح و روان مکر کننده باقى مى‏ماند، و چیزى نمى‏گذرد که آن اثر ظاهر گشته، گریبانش را مى‏گیرد و به خاطر آن مجازات مى‏شود، حال یا در دنیا و یا در آخرت‏. اگر پزشک، شربتى را به بیمار داد و او به جاى آنکه بخورد، شربت را دور ریخت و به پزشک گفت: آن را نوشیدم، گمان مى‏کند که سر پزشک کلاه گذاشته و به او کلک زده است، در حالى که بیمار پزشک را فریب نداده است بلکه خودش را فریب داده است.

5.       قرآن در آیات متعددى روى مساله تغییر ناپذیر بودن سنتهاى الهى تکیه کرده است‏، سنت خدا نه تبدیل مى‏پذیرد و نه تحویل، براى اینکه خداى تعالى بر صراط مستقیم است، حکم او نه تبعیض دارد و نه استثناء و لذا خداوند با یک استفهام انکاری و با تهدیدی تکان دهنده در این آیه سوال می کند: آیا آنها انتظارى جز این دارند که گرفتار همان سرنوشت پیشینیان شوند؟

6.       در این جهان در عالم تکوین و تشریع قوانین ثابت و لایتغیرى است که قرآن از آنها به سنتهاى الهى تعبیر کرده که هرگز دگرگونى در آنها راه ندارد، این قوانین همانگونه که بر گذشته حاکم بوده بر امروز و فردا نیز حاکم است، مجازات مستکبران بى‏ایمان هنگامى که اندرزهاى الهى سود نبخشد، همچنین یارى رهروان راه حق به هنگامى که دست از تلاش مخلصانه بر ندارند از این سنتها است و هر دو در گذشته و امروز تغییر ناپذیر بوده و هست‏

7.       خوشبختى و بدبختى و عزّت یا سقوط جامعه، در گرو پیروى از سنّت‏هاى الهى یا ترک آنهاست، یعنی همه اتفاقات اطراف ما بر اساس قواعد از پیش تعیین شده از سوی خدا رخ می دهد،  لذا شناخت سنن الهى برای هر مؤمنی ضرورى است تا تکلیف خود را در هر اتفاقی با بصیرت تمام تشخیص دهد.

موافقین ۰ مخالفین ۰

عمر فرصت بزرگ زندگی بشر است و به هدر دادن آن ظلم به خویشتن است

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَلِحًا غَیرْ الَّذِى کُنَّا نَعْمَلُ  أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ وَ جَاءَکُمُ النَّذِیرُ  فَذُوقُواْ فَمَا لِلظَّلِمِینَ مِن نَّصِیرٍ(فاطر/37)

ترجمه آیه: و آنان (اهل جهنم ) در آنجا فریاد برمى‏آورند: «پروردگارا، ما را بیرون بیاور، تا غیر از آنچه مى‏کردیم، کار شایسته کنیم.» مگر شما را [آن قدر] عمر دراز ندادیم که هر کس که باید در آن عبرت گیرد، عبرت مى‏گرفت و [آیا] براى شما هشداردهنده نیامد؟ پس بچشید که براى ستمگران یاورى نیست.

1.       کلمه" اصطراخ" به معناى شیون و فریاد و استغاثه است، این آیه بیان می دارد که اهل جهنم فریاد برآورده از خداوند درخواست برگشتن به دنیا را می کنند تا آنچه را که در دوران عمر خود از دست داده اند تدارک نمایند یعنی ایمانشان را اصلاح نموده  و اعمال صالح انجام دهند. تعبیر به" صالحا" (به صورت نکره) اشاره به این است که اهل جهنم حتی کمترین اعمال صالحی ندارند و دست خالی هستند. احتمالا اگر عملی هم انجام داده اند یا به دلیل عدم نیت خالص مقبول نشده است ویا در عالم برزخ تسویه حساب شده است و پاداش آن را دریافت کرده اند.

2.       در پاسخ به در خواست اهل جهنم خداوند با صراحت مى‏گوید: شما چیزى کم نداشتید، زیرا اولا به اندازه کافى فرصت در اختیارتان بود، و ثانیا انذار کننده الهى به سراغ شما آمد، و این دو رکن بیدارى و نجات هر انسانی است که برای شما هم فراهم بود، بنا بر این عذر و بهانه‏اى براى شما وجود ندارد، اگر مهلت کافى نداشتید عذرى بود، و اگر مهلت داشتید و معلم و مربى و رهبر و هادى به سراغ شما نمى‏آمد باز عذرتان پذیرفته بود.

3.       سوال این است میزان عمر کافی نزد خداوند چند سال است؟ بعضى گفته‏اند: شصت سال است، و آن از حضرت امیر المؤمنین (ع) روایت شده که فرمودند: عمرى که خدا اتمام حجّت بر فرزند آدم در آن نموده شصت سالست و از پیامبر (ص) نیز روایت شده که فرمود: هر کس را که خدا شصت سال عمر داد پس قطعا حجّت را بر او تمام کرده است. برخی چهل سال دانسته اند  در خبرى آمده است: بنده در گشایش و آزادى است تا چهل سال، پس از آن خداوند به ملایکه‏اش وحى مى‏کند که من به این بنده‏ام عمرى دادم، پس از این سخت‏گیرى کنید و اعمالش را زیاد و کم و کوچک و بزرگ بنویسید. در روایتی از امام صادق (ع) این آیه توبیخی برای پسران هیجده سال دانسته شده است. ممکن است روایت اخیر (هیجده سال) اشاره به حد اقل سن برای حسابرسی و روایات قبل اشاره به حد اکثر سن باشد. 

 

4.       منظور از بیم دهنده معمولا در آیات قرآن اشاره به وجود انبیاء مخصوصا پیامبر اسلام ص است، ولى در برخی روایات کتب آسمانى، حوادث بیدار کننده همچون مرگ دوستان، نزدیکان، پیرى و ناتوانى هم از بیم دهنده ها شمرده شده اند.‏

موافقین ۰ مخالفین ۰

کسانى وارث علوم قرآنند که در خیرات سبقت بگیرند

بسم الله الرحمن الرحیم

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا  فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنهْم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنهْمْ سَابِقُ  بِالْخَیرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ  ذَالِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ(فاطر/32)

ترجمه آیه: سپس این کتاب (قرآن) را به آن بندگان برگزیده خود، به میراث دادیم پس برخى از آنان بر خود ستمکارند و برخى از ایشان میانه‏رو، و برخى از آنان در کارهاى نیک به فرمان خدا پیشگامند و این خود توفیق بزرگ است.

1.       معناى به ارث گذاشتن کتاب برای مردم، این است که کتاب را نزد ایشان بگذارد تا نسل به نسل بگردد، و همه از آن برخوردار شوند و ارث به چیزى گفته مى‏شود که بدون دادوستد و زحمت به دست مى‏آید، و مراد از" کتاب" قرآن کریم است‏ و کلمه" اصطفاء" به معناى اختیار است، با این تفاوت که اصطفاء معنی صفا و خلوص را هم می رساند یعنی انتخاب یکى که از بین همه صفوه و خالص باشد

2.      اگر در این آیه منظور از کتاب قرآن باشد وارثان قرآن همه ما مسلمانان خواهیم بود. خداوند امت مسلمان را بر سایر امت ها  برگزیده و این نعمت را به آنها داده، ولى به همان نسبت که آنها را مورد لطف خاص خویش قرار داده، مسئولیت سنگین نیز بر عهده آنها گذارده است. طبق این آیه مسلمانان در ارتباط با قرآن به سه دسته تقسیم می شوند: بعضى به وظیفه بزرگ خود در پاسدارى از این کتاب و عمل به احکامش کوتاهى کرده، و در حقیقت بر خویشتن ستم نمودند، اینها مصداق" ظالم لنفسه" مى‏باشند. گروهى دیگر تا حد زیادى به این وظیفه پاسدارى و عمل به کتاب قیام نموده‏اند، هر چند لغزشها و نارساییهایى در کار خود نیز داشته‏اند، اینها مصداق" مقتصد" (میانه رو) مى‏باشند و بالآخره گروه ممتازى وظائف سنگین خود را به نحو احسن انجام داده، و در این میدان مسابقه بزرگ بر همگان پیشى گرفته‏اند، این گروه پیشرو همانها هستند

3.      مسلمانان تنها در صورتى مى‏توانند حق پاسدارى این میراث عظیم را انجام دهند که در صف" سابقین بالخیرات" در آیند. خیر واژه وسیعی است که تمام خواسته های قرآن از مؤمنین را شامل می شود یعنى مسلمانان باید از تمام امتها در انجام نیکیها پیشى گیرند، در فراگیرى علم و دانش، در تقوى و پرهیزگارى، عبادت و خدمت به خلق، در جهاد و کوشش، نظم و حساب، و  ایثار و فداکارى، در همه این امور پیشگام باشند در غیر این صورت حق آن را ادا نکرده‏اند.

4.      از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت شده که فرمود این آیه در حق ماست و ظالم بنفس از ما آنست که عمل صالح و کارهاى بد و گناه انجام دهد و امّا مقتصد و معتدل، پس او متعبّد و مجتهد در عبادت است، و امّا سابق به خیرات، على، حسن و حسین علیهم السلام و کسانى از آل محمد (ع) هستند که شهید و کشته شده‏اند. و روایات زیادی است که مصادیق این سه گروه از مسلمانان را معرفی نموده اند و به حق مصداق تمام و کمال سابق بالخیرات اهل بیت پیامبر (ص) و بعد از آنها علمای امت پیامبر (ص) هستند.

5.      از  مطالب فوق می توان نتیجه گرفت که مسلمانان سه گروه هستند آنهایی که اسمشان مسلمان است و هیج مسئولیت و وظیفه ای را به عهده نمی گیرند و دسته دوم مسلمانانی هستند که به وظایف فردی خود عمل می کنند ولی مسئولیت اجتماعی برای خود قائل نیستند و دسته سوم که خود را در قبال همه اوامر و نواهی قرآن مسئول می دانند. قرآن انسان را در برابر خداوند، جامعه و خود  مسئول می داند.

موافقین ۰ مخالفین ۰

ترس از خدا ترس از یک حاکم ظالم نیست، ترس از خدا ترس از یک قاضی عادل است

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابّ‏ وَ الْأَنْعَامِ مخُتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذَالِکَ  إِنَّمَا یخْشىَ اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ  إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ(فاطر/28)

ترجمه آیه: و از مردمان و جانوران و دامها که رنگهایشان همان گونه مختلف است [پدید آوردیم‏]. از بندگان خدا تنها دانایانند که از او مى‏ترسند. آرى، خدا ارجمندِ آمرزنده است.

1.       دواب به معناى جنبنده است و شامل همه حیوانات مى‏شود؛ أنعام جمع «نعم» به معناى شتر است ولى به گاو و گوسفند و شتر گفته مى‏شود. هرچند دواب شامل انعام هم می شود ولی بدلیل اهمیّت و نیاز شدید انسان به این سه حیوان نامشان جدا آمده است. خشیت ترس همراه با تعظیم و برخاسته از علم و آگاهى است.

2.      کوه ها، میوه ها، حیوانات و حتی انسان ها از تنوع برخوردارند به حدی که دانشمندان معتقدند هیچ موجودی شبیه موجود دیگر نیست یعنی حتی دوبرگ یک درخت شبیه یکدیگر نیستند این موجودات هر کدام با ویژگیها و عجائب خلقتشان نشانه‏اى از قدرت، عظمت و علم آفریدگارند.

3.      از ابن عباس روایت شده که خداوند فرموده از آفریدگان من فقط کسی از من میترسد که جبروت و عزّت و سلطنت مرا شناخته است و پیامبر (ص)  فرمود: داناتر شما بخدا ترسوتر شماست از خدا.

4.      از این آیه فهمیده می شود که مراد از" علما"، علماى باللَّه است، یعنى کسانى که خداى سبحان را به اسماء و صفات و افعالش مى‏شناسند، یعنی با تحقیق در این جهان و کسب علوم تجربی در شناخت آیات و نشانه های قدرت خداوند، دلهایشان به وسیله آن آرامش مى‏یابد و از شک و دودلی نجات می یابند. یعنی هرچه انسان علمش در باره مخلوقات زیاد می شود باید ترسش از خداوند هم زیاد شود. یعنی علم و سخنش با عملش یکی باشد. از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود مراد بعلماء کسانى است که فعل و عمل او قول او را تصدیق نماید و هر که تصدیق ننماید عمل او قول و گفتار او را عالم شناخته نمى‏شود.

5.      امام زین العابدین(ع) می فرمایند: علم و عمل دو دوست حقیقى هستند. کسى که خدا را بشناسد از (مخالفت با اوامر و نواهى) بیمناک است. و همین بیمناک بودن، او را به عمل کردن به طاعت پروردگار، وادار مى‏نماید. و به راستى که صاحبان علم و پیروان آنان افرادى هستند که خدا را به خوبى شناخته‏اند، و براى رضاى او عمل مى‏کنند، و به سوى او رغبت دارند

6.      حاج آقای قرائتی نقل می کند در کنار حرم امام رضا علیه السلام خدمت علامه‏ى طباطبایى قدس سره رسیدم و عرض کردم: من در سال‏هاى اول تحصیلم همین که مشغول نماز مى‏شدم، حالت گریه و خشوع داشتم، ولى اکنون که با سواد شده‏ام در نماز غافلم، پس آیه «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» چه‏ مى‏گوید؟ ایشان فرمود: علمى که شما دارید، یک سرى اطلاعات و محفوظات است، اگر علم واقعى بود، عبودیّت تو بیش‏تر مى‏شد.

7.       کوتاه سخن اینکه" عالمان" در قرآن کسانى نیستند که مغزشان صندوقچه آراء و افکار این و آن، و انباشته از قوانین و فورمولهاى علمى جهان و زبانشان گویاى این مسائل، و محل زندگیشان حوزه های علمیه و یا  دانشگاهها و کتابخانه‏هاست، بلکه علما آن گروه از صاحب‏نظران و دانشمندانند که نور علم و دانش، تمام وجودشان را به نور خدا و ایمان و تقوا روشن ساخته، و نسبت به وظائفشان سخت احساس مسئولیت مى‏کنند و از همه به امر و نهی خداوند پاى‏بندترند. دانشمندان بى تقوى، در آئینه‏ى قرآن جاهلند، جهل به عظمت پروردگار، جهل به رسالت و تکلیف خود در دنیا، جهل به هدف آفرینش، جهل به سرنوشت و قیامت.

8.      و جمله" إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ" دلیل ترس علما از خداوند را بیان می کند و مى‏رساند که خدا به علت اینکه عزیز است، یعنى پیروز شکست ناپذیر است از هر جهت است، و غفور یعنى نسبت به گناهان و خطاها، بسیار آمرزنده است. عالمان و دانشمندان می دانند که تنبیه و پاداش نتها در دست قدرت خداوند است لذا از او خشیت دارندو به درگاهش تقرب مى‏جویند، و مشتاق لقاى او هستند.

9.      ترس از خدا ترس از یک حاکم ظالم نیست که چون هر چه دلش بخواهد انجام می دهد مردم از قضاوت ظالمانه او می ترسند بلکه ترس از خدا ترس از یک قاضی عادل است، ترس از خدا به معنى ترس از مسئولیتهایى است که انسان در برابر او دارد، ترس از اینکه در اداى رسالت و وظیفه خویش کوتاهى کند و در روز حسابرسی با قضاوت عادلانه خداوند مواجه شود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

درست و خوب شنیدن از توفیقات الهی است

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ مَا یَسْتَوِى الْأَعْمَى‏ وَ الْبَصِیرُ وَ لَا الظُّلُمَاتُ وَ لَا النُّورُ وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الحرُورُ وَ مَا یَسْتَوِى الْأَحْیَاءُ وَ لَا الْأَمْوَاتُ  إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَن یَشَاءُ  وَ مَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فىِ الْقُبُورِ(فاطر/19 و 20 و 21 و (22

ترجمه آیات: و نابینا و بینا یکسان نیستند، و نه تیرگیها و روشنایى، و نه سایه و گرماى آفتاب و زندگان و مردگان یکسان نیستند. خداست که هر که را بخواهد شنوا مى‏گرداند و تو کسانى را که در گورها هستند نمى‏توانى شنوا سازى.

1.       بی شک این آیات شریفه در مقام تشبیه و تمثیل هستند اما اینکه کور و بینا و تاریکى و روشنایى و سایه و تابش و زنده و مرده را به چه چیزی تشبیه می کند دیدگاه ها مختلف و شاید همه صحیح باشد:

الف. این آیات تمثیل هر چیزی هستند که با هم تساوى ندارند و یا متضاد همند مثل خیر و شر، حسن و قبح،  نفع و ضرر، سعادت و شقاوت، موحّد و مشرک، مؤمن و کافر، عادل و فاسق، مطیع و عاصى، بهشت و جهنم، نعمت و بلا، هدایت و ضلالت، ثواب و عقاب، عالم و جاهل، و خوب و بد.

ب. اینکه هر کدام از این موارد تمثیل یک امر مهم است که باید کشف نمود مثلا منظور از کور‏ کافر و یا مطلق طرفداران باطل و  منظور از بینا مؤمن است و تاریکی ها تمثیلی برای کفر  و گمراهی و نور تمثیل ایمان و راه هدایت است؛سایه تمثیل ثواب و پاداش اخروی و حرور (گرمای سوزان) تمثیل عقاب و عذاب الهی است و یا سایه تمثیل محیط سالم و آرام بخش و حرور محیط مسموم و خطرناک است؛ منظور از زنده ها، مؤمنین و یا علما و یا آنان که حرف حق را می شنوند و از آن تبعیت می کنند و منظور از مردگان کفار و یا جاهلان می باشند و منظور از کسانی که در قبرند کافرانی می باشند که بر کفرشان اصرار دارند.

ج. در این آیات، مؤمن و کافر به چهار چیز تشبیه شده‏اند که نتیجه این چهار مقایسه و تشبیه آن است که مؤمن از نظر شخصیّت و سرنوشت با کافر یکسان نیست. مؤمن به بینا و کافر به نابینا. مؤمن به نور و کافر به تاریکى. مؤمن به سایه آرام بخش و کافر به باد سوزان و داغ. مؤمن به زنده و کافر به مرده.

               2. خوب شنیدن و خوب انتخاب کردن نعمت بزرگی است که توفیق آن از سوی خداوند به انسان ها داده  می شود و انسان های لجوج، معاند و                   متعصب از این نعمت برخوردار نیستند و حتی پیامبر خدا که توانمندترین مبلغ دین است نمی تواند پیام رسای خدا را به گوش آنها برساند.

                3. هرچند مفاهیمی چون کوری و بینایی، روشنایی و تاریکی، سایه و تابش آفتاب و مرده و زنده برای همه بسیار قابل فهم و متضاد بودن هرکدام                 با مفهوم مقابلش مورد قبول همگان می باشد ولی ایمان و کفر جزو مفاهیم بدیهی در نزد همه انسان ها نمی باشد. خیلی از انسان ها قبول ندارند                    که انسان ها با شاخص ایمان به دو دسته کافر و مؤمن تقسیم شوند. قرآن در این آیات از مؤمنین می خواهد که اولا  اطمینان قلبی داشته باشند که                 کفر و ایمان مانند تاریکی و روشنایی است و ثانیا نقش خود را در ترویج چنین نگاه صحیحی ایفا کنند

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

در روز قیامت مادران نیز حاضر نمی شوند بار گناه فرزند خود را بر دوش کشند.

بسم الله الرحمن الرحیم


وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى‏  وَ إِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلىَ‏ حِمْلِهَا لَا یُحمَلُ مِنْهُ شىَ‏ءٌ وَ لَوْ کاَنَ ذَا قُرْبى‏...(فاطر/18(

ترجمه آیه: و هیچ بار بَردارنده‏اى بار [گناه‏] دیگرى را برنمى‏دارد، و اگر گرانبارى [دیگرى را به یارى‏] به سوى بارش فرا خواند چیزى از آن برداشته نمى‏شود، هر چند خویشاوند باشد

1.       وازره » کسی است که بار گناهی بر دوش خود دارد و این آیه می فرماید: هیچ کسی در حالى که بار گناه خود را به دوش دارد، بار گناه شخص دیگر را به دوش نمى‏کشد، سنگینى گناه هیچ کس بر شخص دیگر نیست، هر چند که خویشاوند گنه‏کار باشد.

2.      مفهوم آیه دلالت دارد که خداى سبحان هیچ فردى را، جز براى گناه خودش، بازخواست نمى‏کند. و اگر کسى که از گناه بارش سنگین شده است، دیگرى را به کمک بخواند تا مقدارى از بارش را او بر دوش کشد، آن دیگرى هرگز پاسخ او را نمى‏دهد و به او کمک نمى‏کند و چیزى از بار او را بر دوش نمى‏کشد هر چند از فامیل بسیار نزدیکش باشد، مانند پدر، فرزند و برادر.

3.      این مطلب یکى از اعتقادات اسلامى است که از یک سو می خواهد بگوید خداوند در روز قیامت ظلم نمی کند و هر کس در گرو اعمال و کردار خود مى‏ باشد،  به سعى‏ها و تلاشها پاداش و به گناهان  کیفر  داده می شود و از سوى دیگر به شدت  و سختی مجازات روز رستاخیز اشاره دارد که احدى حاضر نمى‏شود بار گناه دیگرى را بر دوش گیرد هر چند فوق العاده به او علاقه داشته باشد.

4.      این آیه و مفاهیم آن تاثیر زیادى در خودسازى انسانها دارد که هر کس مراقب خویش باشد، هرگز به بهانه اینکه اطرافیان او یا جامعه او فاسد است تن به فساد ندهد، و آلودگى محیط را مجوزى بر آلودگى خویش نشمارد چرا که هر کس بار گناه خود را بر دوش مى‏کشد (در آیات 100 تا 105 سوره مائده نیز این مفاهیم بیان شده است) . و از سوى دیگر این درک و دید را به انسانها مى‏دهد که حساب خداوند با جامعه‏ها حساب مجموع و یکپارچه نیست، یعنى اگر  شخصی در جامعه ای گناه نکرد و وظیفه نهی از منکر خود را در قبال جامعه انجام داد هیچ ترس و وحشتى بر او نیست هر چند تمام جهانیان غیر از او آلوده کفر و شرک و ظلم و گناه باشند.

5.      در کلامی از صحابه رسول الله آمده است که در قیامت مادر و فرزندى را مى‏آورند که هر دو بار سنگینى از گناه بر دوش دارند، مادر از فرزند تقاضا مى‏کند در عوض آن همه زحمات که در دنیا براى تو کشیدم مقدارى از بار مسئولیت گناه مرا را بر دوش گیر، فرزند به مادر مى‏گوید از من دور شو که من از تو گرفتارترم!

6.      گاهی اوقات عده ای که ایمانشان ضعیف است برای ترغیب دیگران به انجام گناه می گویند: ما گناه شما را به دوش مى‏گیریم. این آیه جواب آنها را مى‏دهد که اولا اگر درست فکر کنیم عذاب آخرت  سخت و سنگین و جاوید است و هیچ آدم عاقلی نمی پذیرد که عذاب دیگری را تحمل کند و ثانیا قانون الهی در روز آخرت چنین است که هیچکسی را بجای دیگری عذاب نمی کند

موافقین ۰ مخالفین ۰