رَبُّنا الرّحمن المُستَعان

تفسیر آیاتی از قرآن با رویکرد تربیتی

۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

قبول نصیحت قرآن از علائم حیات است

 

بسم الله الرحمن الرحیم

لِیُنذِرَ مَن کاَنَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلىَ الْکَافِرِینَ(یس/70)

ترجمه آیه: تا بیم دهد هر کسی را  که زنده است ، و گفتار [خدا] در باره کافران محقّق گردد.

1.      کلمه (حَیًّا) یعنى زنده که در مقابل کلمه (الْکافِرِینَ) قرار گرفته است شاید منظور این باشد که کافران همانند مردگان بلکه عین مردگانند.

2.      پیامبران فقط کسانى را که زنده‏اند، انذار مى‏کنند و مقصود از زنده یا فرد خردمند و تأمّل کننده است، زیرا غیر خردمند مانند مرده است، یا منظور کسانى هستند که به نور ایمان زنده مى‏شوند، زیرا کافر مانند مرده است.‏ حضرت امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: مراد از حیات در این آیه عقل است‏‏. پس  در کل می شود گفت: حیات انسانى شکوفا شدن گلهاى عقل و خرد و ملکات برجسته در روح انسان و تقوى و ایثار و فداکارى و تسلط بر نفس و فضیلت و اخلاق است، و قرآن پرورش دهنده این حیات در وجود انسانهاست.

3.      زنده بودن دو نوع است: زندگی جسمانی و زندگی روحانی؛ منظور از زندگی جسمانی برخورداری از جان می باشد که انسان با آن حرکت، حس، تغذیه، رشد و تکثیر می کند ولی منظور از زندگی روحانی برخورداری از یک نیروی نورانی است که انسان را به معارف حقّه الهی هدایت می کند و موجب جاوید شدن انسان می شود.

4.      همانطور که زندگی جسمانی نیازمند غذای  سالم و پرانرژی است زندگی روحانی نیازمند کسب معارف قرآنی، علوم الهی، شنیدن نصایح و مواعظ و رعایت آداب دینی و انجام کارهای خود در چارچوب احکام شرعی است. 

5.      کفار یا به دلیل تقلید از پدران خود و یا به دلیل استبداد رآی و عدم مشورت و عدم تواضع در مقابل حرف حق به مرگ دل مبتلا شده اند. آنها با انکار حق ،  پیروی از شیطان، طمع ورزی، شهوت، میل به لذات زودگذر دنیوی و هوی و هوس، خود را آنچنان با دنیا مشغول کرده اند که از فهم قرآن ، درک آخرت، گام برداشتن در راه حق محروم شده اند. 

موافقین ۰ مخالفین ۰

انسان از دو حال خارج نیست، یا بنده خدا و یا بنده شیطان‏ است

بسم الله الرحمن الرحیم

أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَابَنىِ ءَادَمَ أَن لَّا تَعْبُدُواْ الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُّبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونىِ هَاذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ(یس/60 و 61)
ترجمه آیات: اى فرزندان آدم، مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید، زیرا وى دشمن آشکار شماست؟ و اینکه مرا بپرستید این است راه راست!
1. کلمه" عهد" به معناى توصیه و سفارش است و مراد از" عبادت" اطاعت و پیروی است. در حدیث آمده است که هرکس اطاعت کند از فردی در انجام گناه در حقیقت او را پرستش کرده است.
2. عهد و پیمان الهى با شیوه های مختلف از انسان گرفته شده است و بارها به او گوشزد شده است:اولا به طور مکرر به زبان پیامبران خدا به همه انسان ها ابلاغ شده است ثانیا این پیمان در عالم" تکوین" با دادن عقل به انسان نیز گرفته شده است، چرا که هیچ عقلی انسان را به غیر اطاعت خدا دعوت نمی کند ثالثا سرشت و فطرت الهى همه انسانها بر توحید، و انحصار اطاعت براى ذات پاک پروردگار است و به این ترتیب نه با یک زبان که با چندین زبان این توصیه الهى تحقق یافته و این عهد و پیمان سرنوشت‏ساز امضا شده است.
3. انسان از دو حال خارج نیست، یا بنده خدا و یا بنده شیطان‏ است؛ بندگی خدا، پیروی از عقل و فطرت و خواسته خدا و پیامبران است و بندگی شیطان، پیروی از لذات جسمانی و هوا و هوس و شهوات و امیال طبیعی نفسانی است. در روایتى از امام باقر و امام صادق ع که در ذیل این آیه آمده چنین مى‏خوانیم: به خدا سوگند علمای یهود و نصاری، یهودیان و مسیحیان را به عبادت خویشتن دعوت نکردند، و اگر دعوت مى‏کردند هرگز دعوتشان را اجابت نمى‏نمودند، ولى آنها حرامى را براى ایشان حلال و حلالى را حرام کردند و به این ترتیب، آنان با پیروی از احکام غیر الهی علمای خود را پرستش کردند.
4. عبادت خداوند، صراط مستقیم است و این در حقیقت بهترین محرک انسانها است، چرا که فى المثل هر کس در وسط بیابان خشک و سوزانى گرفتار شود و جان خود، همسر، فرزندان و اموالش را در خطر ببیند، مهمترین چیزى که به آن مى‏اندیشد پیدا کردن راه مستقیم به سوى مقصد است، راهى که سریعتر و آسانتر او را به سر منزل نجات برساند

موافقین ۰ مخالفین ۰

تملق و اظهار ذلت در مقابل قدرتمندان عادت کفار و کسانی است که به آخرت ایمان ندارند

بسم الله الرحمن الرحیم

قالُواْ یَاوَیْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا  هَاذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَانُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ(یس/52(

ترجمه آیه: مى‏گویند: «اى واى بر ما، چه کسى ما را از آرامگاهمان برانگیخت؟ این است همان وعده خداى رحمان، و پیامبران راست مى‏گفتند«.

1.     کلمه" بعث" به معناى بپا داشتن و کلمه" مرقد" به معنی محل خواب است و مراد از مرقد، قبر است‏.

2.     گر کفار در قیامت  از خدا به رحمان تعبیر مى‏کنند،  به دو دلیل است اولا پس از مرگ و سؤال و جواب عالم برزخ یقین به زندگی بعد از مرگ پیدا کرده اند و ثانیا براى این است که به نوعى از خدا بخواهند بر آنان رحم کند، چون همین‏ها بودند که در دنیا مى‏گفتند:" وَ مَا الرَّحْمن‏" یعنی رحمن کیست؟ البته همین گفتارشان هم از در نیرنگ و کیدى است که: در دنیا به آن خو گرفته بودند، هر وقت دشمن بر آنان غلبه می کرد، شروع مى‏کردند به تملق و اظهار ذلت و اعتراف به ظلم و تقصیر ولی اگر قدرت می یافتند مؤمنان را تمسخر می کردند.

3.     کلمه خواب برای کافری که از ابتدای مرگ و ورود به عالم برزخ با اتفاقات بسیار هولناک و پر از ترس و وحشت روبروست کمی تعجب آور است ولی به نظر می رسد چون بین صور اول که جهان دگرگون می شود و صور دوم که همه از قبور محشور می شوند فاصله است در این فاصله زمان برای کافر و مؤمن مثل خواب می گذرد. در حدیث معروف نیز وارد شده است: کما تنامون تموتون و کما تستیقظون تبعثون" همانگونه که مى‏خوابید مى‏میرید و همانگونه که از خواب برمى‏خیزید زنده مى‏شوید".

4.     منکران معاد تنها دلیل بر انکار معادشان این سؤال است که کی وعده الهی محقق می شود؟ و اینکه شما نمى‏توانید تاریخى براى قیام قیامت تعیین کنید دلیل بر این است که در گفتار خود صادق نیستید! در حالی که صحبت کردن از اتفاقی که خارج از زمان و مکان است یا زمان و مکان در آن به نوعی دیگر است برای کسی که کاملا در زمان و مکان این جهان محصور است بسیار سخت است. مثل این است که شما به کور مادرزاد از رنگ ها صحبت کنید و او سوال کند که چگونه می شود آن را لمس کرد و یا بویید؟ و شما قادر به پاسخ او نباشید و او ناتوانی شما در پاسخ را دلیل عدم صداقت شما بداند.

موافقین ۰ مخالفین ۰

جهان میدان آزمایش و امتحان است

بسم الله الرحمن الرحیم

 و إِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقَکُم اللَّهُ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ أَ نُطْعِمُ مَن لَّوْ یَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فىِ ضَلَالٍ مُّبِینٍ(یس/47(

ترجمه آیه: و چون به آنان گفته شود: «از آنچه خدا به شما روزى داده انفاق کنید»، کسانى که کافر شده‏اند، به آنان که ایمان آورده‏اند، مى‏گویند: «آیا کسى را بخورانیم که اگر خدا می خواست [خودش‏] وى را می ‏خورانید؟ شما جز در گمراهىِ آشکارى [بیش‏] نیستید».

1.       جهان میدان آزمایش و امتحان است، خداوند یکى را با تنگدستى آزمایش می ‏کند، و دیگرى را با غنا و ثروت، و گاه یک انسان را در دو زمان با این دو وضعیت یعنی تنگدستی و ثروت امتحان می کند.

2.      فطرت هر انسانى حکم مى‏کند که نسبت به افراد نیازمند و ضعیف کمک کند و این نشان از پاکی فطرت دارد ولی گناه، کفر و دوری از حق و پیروى شهوات، فطرت را آلوده می کند و مانع کمک به فقرا می شود. در حقیقت این نهایت انحطاط است. زیرا تمام آیات الهی بر انسان ها عرضه می شود وقتی نه بیان آیات انفسى در آنها مؤثر می شود، و نه شرح آیات آفاقى، نه تهدید و انذار، و نه بشارت و نوید به رحمت الهى، نه منطق عقل و خرد را مى‏پذیرند خداوند آنها را با فرمان عواطف و فطرت می آزماید که دیگر هیچ بهانه ای نماند کاری که ابا عبدالله(ع) در روز عاشورا با کوفیان کرد که اخرین حجت آن حضرت برای نشان دادن نهایت انحطاط آنها حضرت علی اصغر بود.

3.      افرادى که مى‏خواهند از زیر بار مسئولیّت شانه خالى کنند، تمام انحرافات و عملکرد زشت خود را به گردن دیگران مى‏اندازند: گاهى مى‏گویند: مقصّر خداست، اگر او نمى‏خواست ما مشرک نبودیم؛ گاهى مى‏گویند: مقصّر جامعه است، اگر این بزرگان نبودند، ما مؤمن بودیم؛ گاهى مى‏گویند: مقصّر نیاکان ما هستند؛ و در این آیه نیز مى‏گویند: اگر لازم بود خدا خودش به فقرا روزى مى‏داد و این مغالطه‏ است.

4.      رشد انسان، در سایه‏ى گذشت و ایثار و سخاوت و نوع‏دوستى و دلسوزى و صرفه‏جویى و الفت و تعاون و محبّت و تفقّد است. اگر همه‏ى مردم از امکانات یکسان برخوردار باشند، نه زمینه‏اى براى بروز این کمالات باقى مى‏ماند و نه بسترى براى صبر و زهد و قناعت محرومان. همچنین انفاق درمان بسیاری از امراض روحی مثل حب دنیا، حرص و طمع و سنگ دلی و بخل و ... است.  ‏

5.     مترفین و اشراف یک دین بیشتر ندارند و آن حرص و طمع دنیوی است و به همه چیز از این زاویه نگاه می کنند لذا خود را افراد مصلح و مؤمن می دانند و کارهای مؤمنین را سفاهت و بی خردی ارزیابی می کنند.

موافقین ۰ مخالفین ۰

فردی که لایق بهشت است

بسم الله الرحمن الرحیم

 قیلَ ادْخُلِ الجْنَّةَ  قَالَ یَالَیْتَ قَوْمِى یَعْلَمُونَ بِمَا غَفَرَ لىِ رَبىّ‏ وَ جَعَلَنىِ مِنَ الْمُکْرَمِین (یس/26و 27(

 ترجمه آیات: [سرانجام به جرم ایمان کشته شد، و بدو] گفته شد: «به بهشت داخل شو.» گفت: «اى کاش، قوم من مى‏دانستند، که پروردگارم چگونه مرا آمرزید و در زمره عزیزانم قرار داد

1.       خداوند بجای اینکه از عاقبت دفاع حبیب نجار از پیامبران خبر دهد، از داخل شدن او به بهشت خبر می دهد تا اشاره باشد به اینکه بین کشته شدن آن مرد به دست مردم قریه و داخل شدنش به بهشت، فاصله چندانى نبوده، آن قدر این دو به هم نزدیک بودند که در همان لحظه کشته شدن، خداوند به او امر می کند که داخل بهشت شود.

2.     گرامی داشته شدن توسط خداوند بطور مطلق در قرآن، تنها در باره دو گروه استفاده شده است: یکى ملائکه که در آیه 26 سوره انبیا به کار رفته، و دیگرى در افرادى از مؤمنینى که ایمان‏شان کامل بوده باشد مثل آیات 42 صافات و 35 معارج و در هر دو مورد نشان دهنده نگاه متفاوت و عزت دهنده به آنها می باشد.

3.      مؤمن آل یس در باره قوم خود (که او را کشتند) آرزو کرد که آنها از جایگاه او در نزد خداوند آگاه باشند تا  ایشان هم رغبت و میل پیدا کنند به بهشت و در نتیجه ایمان بیاورند به خداوند و از کرده خود توبه کنند و موجب آمرزش گناهان خود شوند. به خاطر همین است که در احادیث اهل بیت(ع) در باره ایشان گفته شده که او در زمان حیات و حتی در زمان مرگ هم خیر خواه قومش بود. (نصح قومه حیّا و میّتا)

4.      ایمان حبیب نجار ما را به یاد حدیث حضرت صادق (ع) می اندازد که فرمود: مؤمن سخت‏تر از پاره آهن است، بدرستى که پاره آهن وقتى داخل آتش شود تغییر مى‏یابد، ولی مؤمن اگر کشته شود پس زنده شود پس کشته شود، قلب او تغییر نمی یابد.

5.     در این ایام خاص که همه دغدغه انتخاب اصلح دارند ویژگی های مؤمن آل یس، حبیب نجار، به عنوان فردی که خداوند او را پسندیده است و در باره او بهترین ها را گفته خوب است مرور شود:

الف-ایمان خالص

ب-کوشا و دغدغه مند در راه خدا(من اقصی المدینه یسعی(

ج-از مردم عادی و بی ادعا (حومه نشین شهر(

 د-دعوت کننده به تبعیت از پیامبران(اتبعوا المرسلین) یعنی دغدغه دین مردم را دارد

 ه-متواضع(وما لی لا اعبد الذی فطرنی) دیگران را توبیخ نمی کند که چرا خالق خود را عبادت نمی کنید؟ بلکه از خود می پرسد که چرا من نباید خالق خود را عبادت کنم؟

و-کسی که فقط از خدا و آتش جهنم می ترسد

ز-نه ترس از قدرت های بزرگ متصور در آن زمان دارد و نه امیدی به خیرشان(آیات 23 و 24 یس(

و-دلسوز واقعی مردم

موافقین ۰ مخالفین ۰

مردی از حومه شهر به تنهایی در حمایت از انبیا برمی خیزد

بسم الله الرحمن الرحیم


 و جَاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَى‏ قَالَ یَقَوْمِ اتَّبِعُواْ الْمُرْسَلِینَ(یس/20)

ترجمه آیه: و [در این میان‏] مردى از دورترین جاىِ شهر دوان دوان آمد، [و] گفت: «اى مردم، از این فرستادگان پیروى کنید.

1. اقصاى مدینه" به معناى دورترین نقطه آن نسبت به ابتداى فرضى آن است. و کلمه یسعی از " سعى" به معناى سریع راه رفتن است، تعبیر به" رجل" به صورت ناشناخته، شاید اشاره به این نکته است که او یک فرد عادى بود، قدرت و شوکتى نداشت، و در دفاع از پیامبران تنها بود.

2. این مرد که غالب مفسران نامش را" حبیب نجار" ذکر کرده‏اند کسی بود که هنگامى که به او خبر رسید که مردم بر پیامبران الهى شوریده‏ اند، و شاید قصد جان آنها را دارند، سکوت را مجاز ندانست، و چنان که از کلمه"یسعى" بر مى‏آید با سرعت و شتاب خود را به مرکز شهر رسانید و آنچه در توان داشت در دفاع از حق فروگذار نکرد.

3. آنچه مورد اهمیت است، دقت و تدبر در این معنا است که این شخص چه سهمی از ایمان داشته که در چنین موقعى به تایید رسولان الهى (ع) برخاسته و ایشان را یارى کرده است، چون از تدبر در کلام خدا که داستان او را حکایت کرده این معنا به دست می ‏آید که وى مردى بوده که خداى سبحان دلش را به نور ایمان روشن کرده، به خدا ایمان آورده و با ایمان خالص او را مى‏ پرستیده و به همین جهت از بندگان مکرم خدا شده است. پیامبر اکرم (ص) در باره ایشان می فرمایند: سباق الأمم ثلاثة لم یکفروا بالله طرفة عین: على بن أبی طالب، و صاحب یسن، و مؤمن آل فرعون، فهم الصدیقون و علىٌّ أفضلهم. پیش روان امت ها سه نفر بودند که لحظه ای به خداوند کفر نورزیدند: علی بن ابی طالب و صاحب یس (حبیب نجار) و مؤمن آل فرعون (آسیه) ، آنها "صدیقون" هستند و برترینشان حضرت علی(ع) است

4. از کلمه اقصی دوری منزل حبیب نجار از محل حادثه فهمیده می شود و باید دانست که اولا دور بودن از شهر، نشانه دورى از فرهنگ نیست‏  اساس فرهنگ را دین و ایمان دینی تشکیل می دهد نه نحوه استفاده از تکنولوژی ها و ثانیا حمایت از حقّ، مرز و منطقه ندارد و براى حمایت از حقّ، مسافت طولانى نباید مانع باشد، در هر کجای این کره خاکی اگر حقی پایمال شود باید از آن دفاع نمود.

 5. از عبارت "رجل یسعی" فهمیده می شود که گاهى یک تنه باید حرکت کرد و فریاد کشید، حضرت على علیه السلام می فرماید: در راه حقّ از اندک بودن پیروان نهراسید و نیز حمایت از حقّ، باید با شدّت، سرعت و البته همراه با منطق باشد.

موافقین ۰ مخالفین ۰

فقط پیروان قرآن نصیحت پذیرند

بسم الله الرحمن الرحیم

إنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِىَ الرَّحْمَانَ بِالْغَیْبِ  فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ(یس/11(

ترجمه آیه: بیم دادن تو، تنها کسى را [سودمند] است که کتاب حقّ را پیروى کند و از [خداىِ‏] رحمان در نهان بترسد. [چنین کسى را] به آمرزش و پاداشى پر ارزش مژده ده.

1.      از زیبایی های این آیه شریفه این است " خشیت" که به معنی ترس است در کنار " رحمان" قرار گرفته است که دلالت بر صفت رحمت خدا مى‏کند، و امید امیدواران را تحریک و جلب مى‏نماید، و در اینجا نکته لطیفى در بر دارد، و آن اینکه: در عین ترس از عظمت خداوند باید امید به رحمت او نیز داشته باشند.

2.      انذار تنها در کسانى مؤثر واقع مى‏شود که گوش شنوا و قلب آماده دارند و ترسی اجمالی در دلشان حاکم است و در نتیجه انذار پیامبر در این انسان ها دو اثر مى‏گذارد: نخست پیروى از ذکر و قرآن، و دیگر احساس ترس در برابر پروردگار و مسئولیتها؛ به تعبیر دیگر این دو حالت بالقوه در آنها وجود دارد، اما بعد از انذار به فعلیت مى‏رسد بر خلاف کوردلان لجوج و غافل که هرگز نه گوش شنوا  و نه قلب آماده دارند.

3.      ترس از خداوند، ترس از یک ظالم نیست بلکه ترس از یک قاضی عادل است و لذا همیشه این ترس همراه با احساس عظمت نسبت به خداوند می باشد و واژه خشیت دقیقا به همین معنی و متفاوت از خوف است.

4.      وظیفه انبیا هم انذار و هشدار است و هم امید و بشارت؛ زیرا پیامبران در آغاز انذار مى‏کنند، و هنگامى که پیروى از فرمان خدا در عمل و خشیت نسبت به او در دل پیدا شد و اثراتش در زبان و عمل انسان ظاهر گشت بشارت مى‏دهد.

5.      بخشش و پاداش خداوند نکره و ناشناخته برای بشر است و نکره آمدن مغفرت و اجر در این آیه به معنی  "و ما ادراک ما الجنّه و تو نمی دانی که بهشت چیست؟" است.

موافقین ۰ مخالفین ۰

کفار از خداوند هدایت نمی خواهند

بسم الله الرحمن الرحیم

و جَعَلْنَا مِن بَین أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ( یس/9)

ترجمه آیه: و [ما] فراروى آنها سدّى و پشت سرشان سدّى نهاده و پرده‏اى بر [چشمان‏] آنان فرو گسترده‏ایم، در نتیجه نمى‏توانند ببینند.

1.        کلمه" سد" به معناى حائل بین دو چیز است‏ و کلمه" أغشینا" از غشی به معناى پوشاندن است و آیه دلالت بر قرار گرفتن مانعی برای دیدن دارد. در تفسیر فخر رازى در توضیح این آیه آمده است که مانعى که نمى‏گذارد آدمى در آیات خدا نظر کند تشبیه شده است به سدى که اطراف آدمى کشیده شده باشد و نگذارد انسان جهان اطراف خود را ببیند و نشانه های عبرت و هدایت که در جهان هست برایش ظاهر گردد، کسى که مبتلا به این مانع شود از یکی از دو راه شناخت محروم مى‏ماند.

2.      پس در دو آیه هشت و نه این سوره خداوند از یک محرومیت خود خواسته کفار پرده برمی دارد به این معنی که هدایت در این جهان تنها در دستان خداوند است و کفار از خداوند هدایت نمی خواهند و حتی اگر هدایت کند گوششان را به ندای الهی می بندند. و چه زیبا این مطلب را امام باقر(ع) بیان می فرمایند که: همانا خداوند نعمت (هدایت) خود را تنها از کسانی منع می کند که از او این نعمت را نمی پذیرند و تنها کسانی را گمراه می کند که از او هدایت را نمی پذیرند.  

3.     این آیه نشان می دهد که این زندگی مادی چهره ای ملکوتی دارد که از حس مادى ما پوشیده است و بعد از مرگ آن حیات براى ما ظاهر و محسوس مى‏شود. در چهره ملکوتی زندگی ما انسان هایی وجود دارند که ظاهرا چشم و گوش و دل دارند ولی قادر به شنیدن و دیدن و فهمیدن نیستند.

4.     روایت شده که ابو جهل تصمیم گرفت که پیغمبر (ص) را بکشد، پس هر گاه شب بیرون میرفت او را نمیدید و خدا حایل می شد بین او و آن حضرت.

5.     این آیه و آیه قبل مثل این است که خداوند فرموده باشد که چون مسیر ایمان و راه راست را ترک کردید و هرچه اسباب هدایت بود نپذیرفتید پس من بر شما در همین دنیا غضب می کنم و شما را به حال خود رها می کنم تا از رحمت الهی بیشتر دور شوید. و امام صادق (ع) در تفسیر این آیه می فرماید: این تنها عذاب دنیوی آنها است و عذاب آخرت آنها آتش جهنم خواهد بود.

6.     مرحوم ملا صدرا سد از پیش رو را بسته شدن راه فهم عالم غیب و باطن این جهان و سد پشت سر را بسته شدن راه شناخت از طریق حواس پنجگانه می داند. و می فرماید: کفار گرفتار حجاب ها و ظلمات سه گانه اند و لذا راه شناخت را برای خود سد کرده اند: کوری دل و عدم تمایل به خوبی ها، کوری حاصل از وابستگی ها و دل مشغولی های دنیوی و کوری حاصل از عناد و لجبازی ها.

موافقین ۰ مخالفین ۰

اکثر انسان ها به دلیل تکبر، از حق غافلند

بسم الله الرحمن الرحیم


إنَّا جَعَلْنَا فىِ أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِىَ إِلىَ الْأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ(یس /8)

ترجمه آیه: ما در گردنهاى آنان، تا چانه‏هایشان، غُلهایى نهاده‏ایم، به طورى که سرهایشان را بالا نگاه داشته و دیده فرو هشته‏اند.

1.      کلمه" اعناق" جمع" عنق" به معناى گردن است و کلمه" اغلال" جمع" غل" به معناى هر وسیله‏اى (از قبیل طناب و زنجیر و امثال آن) است که با آن دست را براى شکنجه دادن  به گردن ببندند و مقمح کسى است که سرش را بالا مى‏کند و چشم را بر هم مى‏نهد و نمى‏تواند اطراف خود را ببیند.

2.     در معنی این آیه دو احتمال است اول اینکه این آیه تمثیل ویژگی های کفار قریش در دنیا است و دوم اینکه این آیه توضیح وضعیت این افراد در روز قیامت است.

3.     کفار قریش چون از پیامبر اسلام و آنچه که آن حضرت به آن دعوتشان می کرد (قرآن) نفرت داشتند و ذره ای نسبت به آن انعطاف نشان نمی دادند در روز قیامت با غل و زنجیر محشور خواهند شد طوری که همچون متکبران نتوانند سرشان را پایین بیاورند.

4.     تمثیل کفار قریش در نفرتشان از پیامبر اسلام وآنچه که ایشان را بسوى آن میخواند(قرآن)  مانند مردیست که دستهایش را بگردنش بسته‏اند که امکان ندارد براى او که آن را بسوى خیر باز و دراز کند، و مردى که سرش را بلند کرده که جلوى پایش را نمى‏بیند و هیچ درکی از حقیقت ندارد.

5.     قرآن مانند غلهایى در گردن آنها است که مانع خشوع آنها می شود و آنها از شدت نفرت نمی توانند کلمات قرآن را بشنوند و یا در باره آیات آن بیاندیشند.

6.     این آیه تمثیل کفاری از قریش است که مصمّم کشتن پیغمبر (ص) شدند، ولی خداوند چنان کرد که مثل اینکه دستهایشان بگردنهایشان بسته شد و نتوانستند دستى بسوى آن حضرت دراز کنند.

7.     موانع تفکّر در آیات خدا دو قسم است یکى آنکه انسان را از تفکر در وجود خویش باز مى‏دارد، دوّم آنکه از تفکر در جهان مانع مى‏شود. این آیه دلالت بر مانع اول دارد و اکثر انسان ها به این مانع گرفتارند و از خود غافلند.

8.     این آیه دلالت دارد بر کوتاهی انسان در اندیشه و عمل صحیح به این معنی که بالا گرفتن سر دلالت بر کوتاهی در شناخت و درک حقایق و بسته بودن دست دلالت بر کوتاهی در انجام کارهای خیر  و ترک اعمال شر دارد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰