رَبُّنا الرّحمن المُستَعان

تفسیر آیاتی از قرآن با رویکرد تربیتی

توحید و شرک و توضیحی در باره شعار زن زندگی آزادی

بسم الله الرحمن الرحیم

توحید و شرک

همانا شرک ظلم بزرگ است.(لقمان/13) موضوع توحید و شرک متاسفانه به دو صورت افراط و تفریط مطرح می شود. وهابیت خیلی از مومنین را متهم به شرک می کند و آنها را مشرک می خواند و مسیحیت تعریفی از توحید مطرح می کند که تثلیث آشکار هم شرک محسوب نمی شود و کسی را که حضرت عیسی را خدا می داند مشرک نمی خواند. حال که ما نیز در بحث قبلی آنهایی که از زن زندگی آزادی دفاع می کنند را مشرک دانستیم لازم دیدم بحثی در این خصوص داشته باشیم.

  1. اولا شرک را می توان به دو نوع تقسیم کرد: شرک آشکار که فرد بت مشخصی را می پرستد و برای ربوبیت خداوند شریک موازی قائل است مثلا آب را ربی است و کوه را ربی دیگر و خداوند رحمن در امور آنها هیچ دخالتی ندارد. چنین شرکی مصداق همان موردی است که خداوند آن را نمی بخشد و پایین تر از آن، همه گناهان دیگر را بعد از توبه می بخشد (نساء/48). شرک پنهان که اکثر انسانها و حتی برخی از مومنین دچار آن هستند و در احادیث تشخیص آن را سخت ارزیابی کرده اند. دل بستن به وسیله ها و اسباب و فراموشی خداوند از مصادیق آن است. مانند اکثر ما انسانها که هنگام گرفتاری آنچنان پول، دکتر، مهندس و اسباب دیگر در ذهن ما اهمیت پیدا می کند که خداوند را فراموش می کنیم و وقتی دستمان از همه این اسباب بریده می شود و احساس می کنیم از دست آنها دیگر کاری ساخته نیست تازه متوجه خداوند می شویم.
  2. ثانیا بحث ما از شرک برای متهم کردن کسی به شرک و کفر نیست بلکه بحثی علمی است و می خواهیم فهمی از دین را ارائه دهیم. خداوند در قرآن از انسانها می خواهد که در اعتقاد خود و نیز رفتار خود و عبادات و کارهای نیکی که انجام می دهد دقت کند و از شرک بپرهیزد. هر عبادتی که در آن ریا باشد باطل است یعنی شرک عبادت را باطل می کند و هر عملی که به نیت غیر خدا انجام گیرد اجر و پاداش ندارد و در حدیثی آمده است که اگر در عملی خداوند را با کسی دیگر شریک کنند خداوند آن عمل را نمی پذیرد.
  3. در قانون گذاری نیز آیاتی از قرآن بر این دلالت دارند که باید احکام الهی در آنها ملحوظ گردد. و هر کس بر مبنای قرآن و کتب آسمانی حکم نکند کافر می باشد.(انعام/44) یعنی قانون بشر نباید در تعارض و یا تضاد با قانون خدا قرار گیرد.  
  4. شعار زن، زندگی، آزادی در چارچوب قوانین الهی کاملا مقبول است. زن در نظام الهی حقوقی دارد که باید از آن برخوردار باشد و نیز می تواند زن در عصر جدید از حقوقی برخوردار باشد که با قوانین الهی در تعارض نیست. زندگی هم همینطور است. خداوند برای انسانها حیات طیبه می خواهد. زندگی پاکی که از نعمات حلال خداوند برخوردار باشد و در آن انسانها تحت ظلم قرار نگیرند. در عصر جدید چیزهایی به زندگی اضافه شده است که در صدر اسلام نبوده است و هیچ منافاتی با اسلام و قوانین آن ندارد جامعه حق دارد از رفاه و امکانات موجود جهان معاصر برخوردار باشد.آزادی و حریت از شعارهای اصیل دین است و خداوند هدف از بعثت انبیا را رهایی انسانها از هر قید و بندی که مانع رشد و کمال آنها شود معرفی کرده است. (اعراف/157) اگر حکومتی جامعه و مردم آن را از چنین حقوقی محروم کند مردم حق اعتراض دارند و حکومت ها مکلفند در حد توان خود پاسخگوی مطالبات بحق مردم باشند. اما وقتی این شعار در راستای مخالفت با دین داده می شود آنگاه معنایی غیر از آنچه در بالا گفته شد پیدا می کند. یعنی آنها می گویند: ما زن، زندگی و آزادی که در اسلام تعریف شده است نمی خواهیم و از سوی دیگر در عمل نیز با نماد سوزاندن روسری و یا خلاف اخلاق اسلامی حرف زدن و شعار دادن و یا همراهی با مخالفان اسلام مثل کشورهای استعمارگر که هیچگاه صلاح مسلمانان را نخواسته اند و بهائی ها و امثال آن، نشان می دهند که خواسته ای متعارض با اسلام و قوانین مترقی آن دارند. اینچنین است که شعار زن زندگی آزادی خواسته ای غیر الهی معنی شده و در چارچوب شرک ارزیابی می شود. 
  5. همچنان بر اساس بند ۲ همین نوشته ما قصد اتهام شرک و کفر نداریم و فقط یک بحث علمی- اعتقادی مطرح می کنیم. فهم بنده از موضوع شرک و توحید این است و ضروری است که هر مسلمانی منابع معتبر اسلام بخصوص قرآن را آشنا شود و بر اساس فهم خود که می تواند پاسخگوی فهم خود نزد خداوند شود عمل کند. 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰

توحید و شرک در آیه ۲۳ سوره اسراء

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ قَضىَ‏ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا إِیَّاهُ (اسراء/23)

ترجمه: و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید

  1. " قضى" از ماده" قضاء" به معنى جدا ساختن چیزى و پایان دادن به چیزى است و فرمان دادن، خلق کردن، حکم دادن، به پایان رساندن، اراده کردن، عهد بستن، اعلام کردن و مرگ از مصادیق همین معنا در قرآن می باشد. (تفسیر نمونه، ج‏12، ص: 83)
  2. قضا در این آیه و چند آیه بعدی تشریعی می باشد. منظور از "قضای تشریعی" وضع قانون از سوی خداوند برای انسان است. قضای تشریعی در مقابل قضای تکوینی می باشد که با هم تفاوتهایی دارند. مثلا قضای تکوینی برای همه مخلوقات ولی قضای تشریعی مختص انسان و هر موجود صاحب شعور است. قضای تکوینی تخلف ندارد و آنچه اراده خداوند است محقق می شود در حالی که قضای تشریعی تخلف پذیر است. قضای الهی بر بندگی خالصانه خداوند تعلق گرفته است و بسیاری از انسانها گرفتار شرک هستند.
  3. این موضوع و آنچه بعد از این می آید از مصادیق اقوم هستند که خداوند وعده هدایت بشر را به آن داده است "یهدی للتی هی اقوم". یعنی اگر خداوند فرموده است که این قرآن بشر را به محکم ترین اعتقاد و دین هدایت می کند مصداق آن دعوت به توحید، نیکی به پدر و مادر،  کمک به نیازمندان، پرهیز و نهی از اسراف، تبذیر، فرزندکشى، زنا، قتل نفس، خوردن مال یتیم، عهدشکنى، کم‏فروشى، پیروى غیر علم و تکبر ورزیدن است.
  4. مساله" امر به اخلاص در پرستش" بزرگترین اوامر دینى، و اخلاص در عبادت از واجب‏ترین واجبات شرعى است، هم چنان که در مقابل، شرک ورزیدن به خداى عز و جل بزرگترین گناه است، و به همین جهت فرمود:" خدا نمى‏آمرزد این گناه را که بدو شرک بورزند، و پائین‏تر از آن را از هر که بخواهد مى‏آمرزد". و ما اگر یک یک معاصى را تحلیل و تجزیه کنیم خواهیم دید که برگشت تمامى گناهان به شرک است، زیرا اگر انسان غیر خدا یعنى شیطان‏هاى جنى و انسى و یا هواى نفس و یا جهل را اطاعت نکند هرگز اقدام به هیچ معصیتى نمى‏کند، و هیچ امر و نهیى را از خدا نافرمانى نمى‏کند، پس هر گناهى اطاعت از غیر خدا است، و اطاعت هم خود یک نوع عبادت است‏. (تفسیر المیزان/ج 13 ص 108)
  5. مسائلی که امروز درگیر آن هستیم و در جامعه به عنوان مطالبه به صورت مدنی یا غیر مدنی مطرح می شود مثلا مطالباتی که ذیل شعار زن، زندگی، آزادی مطرح می شود و یا دموکراسی و در خواست رفراندوم و اداره حکومت بر مبنای اراده انسانها، همه به نظر بنده باید در ذیل توحید و شرک بررسی و تحلیل گردد. البته متوجه هستم که هیچ حاکمی نمی تواند چنین بحثی را مطرح کند امروز اگر حاکمی ادبیات الهی را صریح بکار بگیرد متهم به طالبانیسم می شود. ولی بنده که حاکم نیستم می خواهم صریح آنچه را که فهمیده ام بیان کنم و وظیفه خود را در قبال فهمی که از کتاب هدایت یافته ام ادا کنم. حاکم در نظام توحیدی فقط در چارچوب دستورات الهی می تواند مطالبات مردم را پاسخگو باشد. اگر مردم خواهان آزادی بدون قید و شرط شرع باشند هر پاسخ مثبتی شرک محسوب می شود. حق زن آن است که خداوند معین کرده است. سبک زندگی مطلوب که در قیامت باعث نارضایتی خداوند نشود را خداوند بیان می کند. اساسا منشاء حق فقط خداوند است و این حق همراه تکلیف هم هست. یعنی حتی همان حقی که خداوند به انسان داده است اکثرا منوط به ادای تکلیف الهی است. برخی از حق ها را فقط مومنین که دستورات خداوند را اطاعت می کنند دارند. البته حقوق ابتدائی هم داریم که خداوند همه انسانها را از آن برخوردار کرده است مثل حق حیات.
  6. چون تشخیص شرک از توحید خالص سخت است در پایان دعا می کنم خداوند ما را از هرگونه شرک بت پرستی مصون بدارد.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

آثار شرک

بسم الله الرحمن الرحیم

آثار شرک ورزی
لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولًا (اسراء/22)

ترجمه: هیچ معبودی را همانند خدا قرار مده زیرا باعث می شود زمین گیر، نکوهیده و وامانده بشوی.

  1. در جامعه امروز خودمان در بین مردم خصوصا جوانان و نسل جدید با شرک خاصی مواجه هستیم که شاید شرک عصر جدید بنامیم. عده ای ضمن عدم انکار و تکذیب خدا و باورهای اسلامی و یا حتی ضمن خواندن نماز و روزه راه زندگی را در غیر از راه اسلام می دانند و چه بسا زندگی خوب را در مخالفت فرامین الهی می بینند. در غرب این افکار تحت عنوان سکولاریزم شناخته می شد. در بین جوانان کشور ما هنوز این نگرش نامگذاری نشده است و بیشتر تحت عنوان اباحی گری آن را می شناسیم ولی شاید در آینده این نوع نگرش شفافتر شود. لذا لازم دیدم موضوع شرک را کمی بیشتر توضیح دهم.
  2.  معنای لغات سخت آیه: معنای خذلان" این است که آن کس که آدمى احتمال مى‏دهد او را یارى کند در هنگام احتیاج یارى نکند (مفردات راغب) کلمه" قعود" (نشستن) در اینجا اشاره به ضعف و ناتوانى است‏. گرچه مخاطب آیه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله است، ولى مقصود تمام مردم مى‏باشد.

"پس معنای آیه چنین مى‏شود به خداى سبحان شرک مورز، تا کارت را بدینجا نکشاند که زمین‏گیر شوى و از سیر به درجات قرب بمانى و خود را مذموم کنى و خدا هم که یاورى جز او نیست یاریت نکند".  (ترجمه تفسیر المیزان/ ج‏13، ص 96)

  1. این آیه سرآغاز آیاتی است که یک سلسله از احکام اساسى اسلام را بیان می کند و این نشان می دهد که ایمان توحیدی پایه و اساس سایر مباحثی است که بعدا ذکر می شود مانند نیکی به پدر و مادر. (تفسیر نمونه/ ج12ص72) یعنی بدون ایمان توحیدی حتی فرزند وظیفه خود در قبال پدر و مادرش را نمی تواند درست انجام دهد.
  2. شرک اقسامی دارد از آن جمله شرک ذاتى که در آن مشرک معتقد است دو خدا با تمام ویژگی ها و کمال بر جهان حاکم است؛ شرک صفاتى که برای خداوند در برخی صفات مانند خالقیت شریک قائلند؛ شرک افعالى یا همان شرک در ربوبیت مثل اعتقاد به یزدان و اهرمن و مثل غلات که کارهای خدا را به انبیاء، ائمه، ملائکه، اقطاب و مراشد و غیر اینها نسبت می دهند؛ شرک عبادى که غیر خداوند را پرستش می کنند و به آنها بت پرست گفته می شود. (اطیب البیان فى تفسیر القرآن / ج‏8 ص 237)
  3. شرک مانع حرکت انسان به سوی کمال و قرب الهی است و دوری از خداوند آثار و تبعات دارد. آثار و تبعات شرک را می توان به دو بخش آثار دنیوی و اخروی تقسیم کرد و آثار دنیوی نیز به دو بخش آثار فردی و اجتماعی تقسیم می شود که در مجموع در سه بخش ارائه می گردد:

الف) آثار اخروی شرک:

  • حبط و ازبین رفتن اعمال: در این خصوص خداوند متعال می فرماید: «لَئِنْ أَشْرَکتَ لَیحْبَطَنَّ عَمَلُک وَ لَتَکونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ؛ اگر شرک ورزی حتماً کردارت تباه و مسلّماً از زیانکاران خواهی شد». (زمر: 65)
  • محرومیت از بهشت و ورود به آتش جهنم: قرآن بر این اثر شرک به این صورت اشاره دارد:  وَلَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتُلْقَى فِی جَهَنَّمَ مَلُومًا مَدْحُورًا (اسراء/39) و با خداى یگانه معبودى دیگر قرار مده، و گرنه حسرت‌زده و مطرود در جهنم افکنده خواهى شد.
  • زمین گیری، مورد مذمت قرار گرفتن و رهاشدگی و از دست دادن یاری خداوند همه مربوط به آثار اخروی شرک است و نتیجه از دست دادن رحمت رحیمیه الهی است.

ب) آثار فردی شرک:

- گمراهی بی‌حد و حصر: انسان مشرک فرد گمراه است. او خود را گم کرده و به تعبیر قرآن کریم مشرک در دام ضلالت بی‌حد و حصر گرفتار آمده است. وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِیداً (نساء/116) اگر مشرک به گمراهی خود ادامه دهد تا مرگش فرارسد، خدای سبحان او را نمی‏ آمرزد بر خلاف تبهکار غیرمشرک که گرچه در ضلالت است، ضلال او بعید نیست بلکه قریب به راه، راهنما و توبه و رحمت است.

- نادانی: شرک، جهل و دعوت به شرک دعوت به جهل است. مشرک در جهالت و نادانی آشکار غوطه‌ور است، تنها افراد نادان هستند که خدای عالم و حکیم را رها می کنند و به دنبال خدایی می روند که نه می داند و نه سود و زیانی می رساند. مسیر درست را رها می‌کنند. قرآن کریم می فرماید: «قُلْ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجَاهِلُونَ.» (زمر/64) بگو: اى نادانان! آیا مرا وادار مى‏کنید که جز خدا را بپرستم؟ در این آیه مشرکان جاهل و دعوت به بت پرستی دعوت به جهالت عنوان شده است.

- اعتقاد به چیزهای سست و بی پایه: خداوند اعتقادات مشرکان را سست و بی پایه واساس ارزیابی می کند که با کمترین برهان ها و استدلال ها بنیانشان از هم می پاشد. مثالی که خداوند برای اعتقادات مشرکان استفاده کرده است خانه عنکبوت است. «مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ‌.» (عنکبوت/41) ترجمه: اینکه کسانی غیر خداوند را سرپرست خود قرار می دهند مانند عنکبوت است که خانه می سازد و همانا خانه عنکبوت سست ترین خانه است اگر بدانند.

- اضطراب و نگرانی: همانطوری که ایمان توحیدی باعث آرامش است در مقابل شرک و بت پرستی باعث اضطراب و نگرانی است. انسان نمى ‏تواند همه مردم را از خود راضى نگه دارد. چون انسان درمیان تقاضاهاى گوناگون و متعدد که قرار مى‏ گیرد دچار اضطراب و نگرانى مى ‏شود، زیرا رضایت هر فرد و گروهى به قیمت ناراضى شدن شخص و گروه دیگرى تمام مى ‏شود. انسانی که به خدای واحد ایمان دارد تنها در فکر راضى کردن او است، چنین شخصی کارى ندارد که افراد یا گروه‏ها چه مى‏ خواهند و قهرا از یک آرامش خاصى برخوردار است. خداوند سوال می کند: «أَ أَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ.» (یوسف/39) آیا انسان، چند سرپرست و ارباب داشته باشد بهتر است یا تنها یک خداى قهار؟ وقتی خداوند از انسان سوال می کند و پاسخ نمی دهد یعنی پاسخش بدیهی است و بی شک اگر انسان در فکر راضى کردن یک خدا باشد، آرامش دارد نه زمانی که در فکر راضى کردن چندین نفر آن هم با سلیقه ‏هاى گوناگون است.یا در این آیه می فرماید: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَکَاءُ مُتَشَاکِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلاً.» (زمر /29)خداوند مَثَلى زده است: مردى را که مملوک شریکانى است که درباره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند، و مردى که تنها تسلیم یک نفر است؛ آیا این دو یکسانند؟

علامه طباطبایی در شرح این آیه می فرماید: این خدا او را دستور مى ‏دهد کارى را انجام دهد و آن خداى دیگر از آن عملش نهى مى ‏کند، و هر یک از خدایان مى ‏خواهند که مشرک نامبرده بنده خصوصى او باشد. و تنها او را خدمت کند. پس مشرک مردى است که شرکایى متشاکس و همیشه در حال مشاجره دارد و موحد مردى است که تسلیم براى یکى است، و این دو مرد وضعى یکسان ندارند، بی شک وضع آنکه خالص براى یک نفر است بهتر است از وضع آن بیچاره‏اى که در اختیار چند نفر است. (تفسیرالمیزان، ج‏17، ص393)

- سقوط : قرآن در باره مومن می گوید که به یک دستاویز محکم و قابل اعتماد چنگ زده است ولی در مورد مشرک می فرماید: ومَن یُشرِک بِاللّهِ فَکَأنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخطَفُهُ الطَّیرُ أو تَهوی بِهِ الرّیحُ فی مَکان سَحیق.» (حج/31)  هر کس به خداوند شرک بورزد مثل این است که از آسمان سقوط کرده و پرنده او را ربوده و یا باد او را به جایی دور افکنده است. یعنی مشرک در دنیا هیچ دستاویز قابل اعتمادی ندارد لذا از قله آرامش و قرب تمام زیبایی ها و ارزشها به دره اضطراب و دوری از تمام زیبایی ها سقوط می کند.

در روزهایی که در آن به سرمی بریم عده ای در حال مبارزه با نمادهای دین در جامعه هستند مبارزه با حجاب، صبر، یاری مستضعفان و لذا به روابط نامشروع، همجنس بازی، عریان بودن، یاری مستکبران و ظالمان و مستی و عیاشی تظاهر می کنند. و آیه 31 حج چقدر زیبا این صحنه را به تصویر کشیده است. لذا در فقه اسلامی برای مشرک احکامی بیان شده است که بیانگر سقوط مشرک در جامعه اسلامی نیز است. برای مثال: مشرکین نجس اند؛ حق نزدیک شدن به حریم مکه را ندارند؛ استفاده از گوشت حیواناتی که آنان ذبح کنند برای مسلمانان حرام است؛ ازدواج و زناشویی با ایشان حرام است و هم پیمانی میان ایشان و اهل ایمان جایز نیست.

- پذیرش ولایت شیطان: خطرناک­ترین پیامد شرک، داخل شدن در ولایت شیطان است و منظور از آن فراموشی یاد خداوند است و این یعنی کنار گذاشتن سپر دفاعی خود در مقابل وسوسه های شیطان. حضرت ابراهیم به پدرش(و یا به نقل صحیح عمویش) آذر هشدار می ­دهد که عبادت بت­ها را انجام ندهد: یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا. (مریم/45) ای پدر من از این می­ترسم که از سوی خداوند رحمان عذابی به تو برسد و در نتیجه از دوستان شیطان باشی.

- محرومیت از شناخت حقیقت: آیت الله جوادی آملی: مشرک بر اثر اعراض از توحید و روآوردن به اوهام، خود را در شرایطی قرار داده است که نه می‏تواند از دیدن خویشتن خویش و مشاهده آیات انفسی بهره‏ مند شود و نه از رؤیت حقیقت جهان هستی و آیات آفاقی حظی ببرد. نه از سرانجام شوم گذشتگان و نیاکان خود عبرت می‏گیرد و نه از سرنوشت هولناکی که در انتظار او و آیندگان است، واهمه دارد. شرک چنان آیینه دل و عرصه فکر مشرک را تیره و تار ساخته که نه توان کشش و جذبه راه عرفان را دارد، نه قدرت کوشش و سلوک راه برهان را؛ نه از درون او حقیقتی می‏جوشد و نه از بیرون سخنی در او اثر می‏کند، اگر کسی نه از درون او معرفت بجوشد و نه از بیرون چیزی وارد قلب و مغز او شود راهی برای معرفتش باقی نمی‏ماند، چون راه معرفت یا آیات انفسی است و یا آیات آفاقی. (توحید در قرآن، ص682)

- ظلم: شرک ناپسندترین رزیلت است. ناپسندی شرک فراتر از الحاد و کفر است. کفر ستم بر خود و شرک ظلم بر خدا است. ظلم بر خدا، قائل شدن مقام الهی برای چیزهایی نظیر سنگ و پرستش آن است.  لذا شرک ستم بزرگی است و قرآن آن را ظلم عظیم نامیده‌است.  علامه طباطبایی می‌فرماید: «عظمت هر عملی به عظمت اثر آن است و عظمت معصیت به عظمت کسی است که نافرمانی‌اش می‌شود. بزرگ‌ترین نافرمانی‌ها، نافرمانی خداست. چون عظمت کبریایی همه از اوست و فوق هر عظمت و کبریایی است، چون خدائیست بی‌شریک و بزرگ‌ترین نافرمانی او اینست که برایش شریک قائل شوی. (ترجمه تفسیر المیزان ج16، ص322)

ج) آثار اجتماعی شرک:

شرک علاوه بر آثار فردی، تبعات و آثار شوم اجتماعی نیز دارد که در اینجا به برخی اشاره می شود:

  • اختلاف و تفرقه: خداوند در آیات 31 و 32 سوره روم انسانها را از مشرک شدن پرهیز می دهد و دلیل آن را چنین بیان می فرماید: مِنَ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً (روم/32) (مشرک نشوید) از کسانی که باورهای متفرق دارند و در نتیجه فرقه فرقه شده اند. از این آیه می توان فهمید که خداوند شرک را زمینه ساز پیدایش اختلاف و تفرقه در جامعه ایمانی می شمارد و مردم را از آن پرهیز می دهد.
  • استکبار ورزی: از آن جایی که مشرکان خود مردمانی متکبر ومغرور هستند و در حقیقت یکی از علل شرک ایشان غرور و تکبر است یعنی بندگی در مقابل خداوند را بر نمی تابند، چنین افرادی نمی توانند در جامعه استکبار نورزند و حقوق دیگران را رعایت کنند.
  • بی هویتی اجتماعی: بی هویتی اجتماعی از دیگر پیامدهای شرک است که در حوزه اجتماعی و رفتاری خود را نشان می دهد. انسان های مشرک به هیچ ارزش و اصولی پای بند نمی باشند و لذا افرادی بی هویت هستند. خداوند در سوره انبیاء و در قصه حضرت ابراهیم از دگرگونی شخصیتی جامعه بت پرست پرده برمی دارد. وقتی حضرت ابراهیم به آنها می گوید از بتهایتان شوال کنید که چه کسی آنها را شکسته است؛ آنها پاسخی برای آن سوال نمی یابند و سر به زیر می افکنند ولی در عین حال راه هدایت را هم نمی پذیرند و تصمیم به سوزاندن حضرت ابراهیم می گیرند. این یعنی بی هویتی یعنی شما باوری دارید که قابل دفاع نیست ولی با جاهلیت تمام بر آن باور اسرار می کنید.
  • انحطاط و سقوط اجتماعی: همانطور که فرد با شرک ورزیدن سقوط می کند جامعه نیز همانند فرد سقوط می کند. نشانه های سقوط جامعه گرایش به امور پلید واعمال دور از تقوا، تحیر و سرگردانی در هنگام عمل، تفاخر و مباهات به اموری پست، ایجاد درگیری و آشوب در جامعه بر سر اموری بی ارزش، ایجاد دشمنی و خصومت در جامعه بین مردم، پذیرش ذلت و بی آبرویی، ظلم و ستم گری و شقاوت و بدبختی است.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اختلاف طبقاتی در دنیا بین انسانها بسیار عبرت آموز است

بسم الله الرحمن الرحیم

انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَلَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَکْبَرُ تَفْضِیلًا (اسراء/21)

ترجمه: ببین چگونه بعضى از آنان را بر بعضى دیگر برترى داده‌ایم، و قطعاً درجات آخرت و برترى آن بزرگتر و بیشتر است.

  1. در این آیه منظور از فضل و برتری انسانها نسبت به همدیگر که در ابتدای آیه آمده است برتری مادی و دنیایی است و خداوند به انسانها توصیه کرده است که به این تفاوت ها توجه کنند. ببینید که مومنی برخوردار است و مومنی فقیر و محروم و کافری برخوردار و ثروتمند است و کافری فقیر و محروم. وقتی تفاوتها و اختلاف طبقاتی ها را مشاهده می کنی و نمی توانی یک دلیل منطقی و درستی مانند شایستگی برای برخورداری و محرومیت پیدا کنی؛ یعنی یقین پیدا می کنی که کسی که برخوردار از مال دنیا است لزوما برتری نسبت به فقیر و محروم ندارد و بلکه موارد بسیار پیدا می کنی که انسانهای برتر به لحاظ اخلاق، معنویت، علم و مانند آن انسانهای دارا و برخورداری نیستند لذا می فهمی که حرص دنیا داشتن صحیح نیست. و نیز از اینکه انسانهای شایسته لزوما برخوردار از ثروت و مال دنیا نیستند متوجه می شوی که مال دنیا چیز لزوما با ارزشی نیست و ملاک فضل و برتری انسانی نسبت به انسان دیگر نیست.
  2. برخورداری از سعادت آخرت فضیلت است چرا که: اولا برخورداری از آن برای امتحان نیست بلکه به دلیل شایستگی خود و یا لطف خداوند است پس برخورداری از آن موجب مباهات است. ثانیا مانند مال دنیا فانی نیست و برای انسان دائمی است. ثالثا برای برخورداری و یا حفظ آن به هیچ ناکسی محتاج نیست تا مجبور به همنشینی و هم صحبتی با آنان گردد در حالی در دنیا انسانها برای کسب و یا حفظ مال دنیا از کمک ناکسان بی نیاز نیستند. رابعا نگران دسیسه و توطئه نیست.
  3. همچنان که در دنیا تفاوت بین انسانها وجود دارد و عده ای فقیرند و عده ای ثروتمند و بین این دو قشر هم طبقات زیادی از متوسط ها وجود دارد در آخرت نیز انسانها در بهشت و جهنم یکی نخواهند بود و دارای درجات خواهند بود. و اختلاف طبقات و درجات انسانها در قیامت بیشتر هم خواهد بود. زیرا اختلاف در دنیا به دلیل داشتن و یا نداشتن مال دنیا است که خود مال دنیا محدود است ولی اختلاف در آخرت متاثر از احوالات درونی و روحی انسانها و نیات و میزان اخلاص آنهاست که هیچ محدودیتی برای آن متصور نیست. مثلا در روایتی فاصله بین دو نفر اهل بهشت به لحاظ درجه و جایگاه فاصله آسمان و زمین بیان شده است. (تفسیر الصافی، جلد۳، صفحه۱۸۴)

در روایات ملاک این تفاوت ها نیز بعضا بیان شده است مثلا در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که: تفاوتها در آخرت بر مبنای تفاوت عقول خواهد بود. (کافی، ج1 ص 11) و یا علامه طباطبایی ملاک اختلاف را میزان اخلاص در کارها و حالات روحی انسانها بیان می فرماید. ( المیزان ج 13 ص  95)

حرص مال دنیا و قدرت را در این دنیا نخوریم که چرا فلانی ماشینش از ماشین من بهتره و یا خانه اش از خانه من بزرگتره و یا جایگاه اجتماعی اش از من بالاتره چون فاصله طبقات در آخرت بیشتر نیازمند حرص و طمع است. در قیامت خیلی حسرت خواهیم خورد که دوستانمان چرا اینقدر از ما فاصله دارند و ما از همه آنها عقبیم.

  1. این آیه به صراحت دنیا و آخرت را مقایسه کرده است و لذا بد نیست به تناسب مکان، این سوال پاسخ داده شود که:

نظر قرآن در باره دنیا و آخرت چیست؟ در پاسخ باید گفت: از دیدگاه قرآن دنیا محل آزمایش، عبرت، آگاهی و عمل است و آخرت محل پاداش و دریافت نتیجه آزمایش. لذا وظیفه انسان در دنیا طبق روایت امیر مومنان این است که به دنیا به عنوان مقصد اصلی نگاه نشود: مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْهُ: " آن کس که با چشم بصیرت به آن بنگرد (و آن را وسیله بینایى قرار دهد) دنیا به او آگاهى مى‏بخشد، و آن کس که به خود آن نگاه کند ( کسی که واله دنیا و لذات آن شود) دنیا او را نابینا خواهد کرد" (نهج البلاغه، خطبه 82)

موافقین ۰ مخالفین ۰

خداوند برای کمک به کافر و مومن در دنیا متعهد شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

کُلًّا نُمِدُّ هَٰؤُلَاءِ وَهَٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ ۚ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا (اسراء/20)

ترجمه: ما به هر دو گروه (دنیا طلبان و آخرت خواهان) از عطایاى خود کمک می کنیم و عطایاى پروردگار تو از هیچکس منع نشده است.

  1. نُمِدّ به معنی ما کمک می کنیم است و از ریشه مدد است که معنی لغوی آن امتداد و کشیدن می باشد که اگر کاری که انجام می گیرد در ادامه و دوام کار سابق باشد را مدد می گویند. از این کلمه معلوم می شود که در این آیه خداوند از هدایت صحبت نمی کند بلکه می فرماید هر کسی در هر کاری که اراده کرده است و انجام می دهد ما در تحقق آن کمک می کنیم. محظور به معنی ممنوع است و خداوند می فرماید هیچ محدودیتی در این کمک وجود ندارد. این مطلب در پاسخ به سوال مقدری است که ممکن است به اذهان خطور کند که آیا خداوند از دست کافر در کفرش می گیرد؟ در جواب باید گفت خداوند در دنیا انسان را مختار خلق کرده است و امکان اختیار را هم برایش فراهم نموده است زیرا هر گونه ممنوعیت و محدودیت بر خلاف فلسفه جهان خلقت است که باید انسان ها در انتخاب آزاد باشند تا در قیامت تنبیه و پاداش بدون اجحاف باشد.
  2. علامه طباطبایی می فرماید: اهل دنیا در دنیای خود و اهل آخرت در آخرت خود از عطای خدا استمداد می کنند (البته استمداد اهل دنیا و فاجران از خداوند آگاهانه نیست و خداوند انتظار غلط آنها از دنیا را در حقیقت پاسخ می دهد) و تقدم واژه "کلاً" ( که مفعول است و می بایست بعد از فعل می آمد) بر نمدّ دلالت بر تاکید دارد که هیچ فرقی بین دو گروه نیست و امداد خداوند عمومیت دارد. و نیز آمدن صفت رب در این آیه نیز دلالت دارد بر اینکه بین متربیان در نزد مربی هیچ فرقی نیست.

اگر قرار است قیامتی باشد و به حساب انسان ها رسیدگی شود تا زمان امتحان یک مربی تمام تلاش خود را می کند که متربیان شرایط یکسان در امتحان داشته باشند.

  1. محدودیت ها از سوی خداوند نیست. فیاض علی الاطلاق فیض خود را بدون بخل بر همه دارد این قابل است که قادر به جذب فیض نیست و تفاوت ها از همینجا ایجاد می گردد.

 

  1. برخورداری انسانهای بدکار (فاجر) نباید باعث تضعیف ایمان نیکوکاران شود. خداوند در این دنیا به کمک کردن به انسانها در تحقق خواسته هایشان متعهد شده است. اگر غیر از این بود و برخورداری ها و محرومیت ها در این دنیا بر مبنای ایمان و کفر انسانها اتفاق می افتاد، دنیا خاصیت خود را از دست می داد و بجای اینکه دار عمل و آزمایش باشد به دار مکافات تبدیل می شد.
  2. در تفسیر مجمع البیان این سوال و جواب آمده است. سوال: آیا جایز است انسان مؤمن هم طالب دنیا باشد و هم طالب آخرت؟ جواب: بله جایز است به شرطی که دنیا را تابع آخرت قرار دهد. مثل اینکه فرد برای جهاد در راه خدا به کارزار می رود و هدفش زنده کردن دین خدا است و غنیمت هم به دستش بیافتد.
  3. در کتاب فی ظلال القرآن سید قطب یک جمله زیبا می گوید و آن اینکه: مال دنیا در آخرت بال مگسی نخواهد ارزید. لذا به فکر آخرت باشیم و از برخورداری دیگران از مال دنیا خود را نرنجانیم.
  4. اینها بحث فردی است و به معنی عدم برنامه ریزی در جوامع اسلامی برای قدرتمند شدن و ثروتمند شدن نیست. 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

آخرت طلب ها

بسم الله الرحمن الرحیم

برای رفتن به جهنم تنها گناه کافی است ولی برای کسب رضایت خداوند بغیر از عمل صالح، نیت خالصانه و ایمان صحیح لازم است.

وَ مَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَ سَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئکَ کَانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا (إسراء، 19)

و هر کس خواهان آخرت است و نهایت کوشش را براى آن بکند و مؤمن باشد، آنانند که تلاش آنها مورد حق‏شناسى واقع خواهد شد. (19)

  1. منظور از اراده آخرت در مقابل اراده دنیا، لذت آخرت و بهشت در مقابل لذت دنیا است. سعی برای آخرت یعنی تلاش برای انجام کارهایی است که برای آنها وعده بهشت و نعمتهای بهشتی داده شده است. منظور از مشکور بودن تلاش آنها، یا رضایت خداوند از تلاش آنها است که بالاترین نعمت بهشتی می باشد "و رضوان من الله اکبر ذلک هو الفوز العظیم" (توبه، 72) یا جبران زحمات با گذشتن از گناهان و جزای نیک دادن برای آنها است. پس معنی دقیق آیه چنین خواهد بود که: "و هرکس خواهان پاداش اخروی و لذت بردن در آخرت باشد و تمام تلاش خود را برای تحصیل رضایت خداوند و ورود به بهشت انجام دهد و ایمان صحیح داشته باشد تلاشش مورد رضایت خداوند خواهد بود."
  2. رضایت خداوند با سه شرط حاصل می شود:

الف) نیت خالصانه: کسانی که پاداش آخرت را می خواهند باید هدفشان آخرت باشد و نمی توانند با نیت دنیا و لذات آن به پاداش آخرت برسند. عده ای فقط دنیا را می خواهند و دنیا برای آنها محل سرگرمی، سرمستی، فخرفروشی و مال روی مال جمع کردن است. شکی نیست که چنین افرادی از آخرت سهمی ندارند. عده ای هم طالب آخرتند ولی از لذات دنیا هم نمی توانند چشم پوشی کنند چنین افرادی قطعا به مقام رضای الهی نمی رسند ولی نمی توان در مورد بهشت و جهنم آنها قضاوت کرد بسته به ایمان، اعمال و اخلاصشان پاداش خواهند برد. ولی تنها کسانی که جز آخرت طالب چیزی نیستند و دنیا را سه طلاقه کرده اند به مقام رضوان خواهند رسید.

ب) تلاش بی وقفه و شایسته پاداش آخرت: بهشت را به بهانه نمی دهند و خداوند به صراحت فرموده است که با آرزو و دلخواه سرنوشت نیک حاصل نمی شود بلکه تلاش بی وقفه و متناسب آن لازم است. "پاداش و کیفر به دلخواه شما و به دلخواه اهل کتاب نیست، هرکسى بدى کند، کیفر داده مى‏شود و کسى را جز خدا ولى و یاور خود نخواهد یافت".)نساء، 123). نکته دوم در تلاش متناسب بودن تلاش است که اولا کمیت عمل منظور است.  ثانیا کیفیت عمل منظور است. هر کاری متناسب بهشت نیست. تنها اطاعت از اوامر و نواهی الهی است که انسان را مستحق بهشت می کند.  در یکی از کشورهای تازه به استقلال رسیده شوروی سابق یکی از مبلغین نقل می کردند که در اوایل که مردم هنوز با فرهنگ اسلامی آشنا نبودند در ماه محرم و در عزای اباعبدالله الحسین دختر جوان با سر لخت وارد مجلس شد و  به عزاداران شراب می داد. پرسیدم گفتند احسان است!!! در مباحث اخلاقی گفته می شود حسن فعل هم در کنار حسن فاعل ضروری است. و سوم اختصاص و انحصار سعی برای آخرت است. علامه طباطبایی می فرمایند: حرف" لام" در جمله‏" وَ سَعى‏ لَها سَعْیَها" براى اختصاص است و همچنین اضافه" سعى" به" ضمیر آخرت" اختصاص را مى‏رساند و چنین معنا مى‏دهد که" هر که کوشش کند و مجدانه کوشش کند و کوششى کند که مختص به آخرت است". (تفسیر المیزان، ج13 ص 89)

ج) ایمان صحیح: ایمان تنها موجب ورود به بهشت نیست و چنین نیست که همه مومن ها وارد بهشت شوند. مومن و کافر اگر گناهکار باشند وارد آتش دوزخ خواهند شد. (ایمان واقعی باشد تصور جمع بین آن و عدم انجام اعمال صالح سخت است و بیشتر به یک بحث نظری فرضی شبیه است) ولی شرط قبولی اعمال در نزد خداوند ایمان صحیح داشتن در زمان عمل و حفظ آن تا آخر عمر است. و الذین کفروا اعمالهم کسراب ... او کظلمات فی بحر لجی... (نور، 39 و 40) کسانی که کار خوب می کنند و نیتشان هم درست است باید از ایمان صحیح هم برخوردار باشند. منظور از ایمان صحیح ایمان به یگانگی خداوند، رسالت همه پیامبران و خاتم انبیاء ، معاد و  امامت و ولایت اهل بیت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله است.

این سه شرط در این حدیث پیامبر اکرم جمع شده است. «لا قول إلا بعمل و لا قول و لا عمل إلا بالنیة و لا قول و لا عمل و لا نیة إلا باصابة السنة» .) کافی، ج1 ص 70) ترجمه: هیچ گفتار و سخن ارزشمندی نیست، مگراینکه همراه با عمل نیک باشد و هیچ گفتار خوب و هیچ عمل نیک نیست، مگر اینکه همراه با نیّت خوبی باشد و هیچ گفتار و عمل و نیتی نیست که ارزشمند و الهی باشد، مگر اینکه برطبق دستور و سنت الهی باشد.

  1. خداوند برای طالبان دنیا وعده قطعی نداد که حتما به دنیا می رسند و فرمود قانون مشیت الهی بر دنیا حاکم است. منظور از مشیت خداوند حکومت قانون اسباب در دنیا است. یعنی چه بسا انسان دنیا را بخواهد و خداوند هیچ بخلی برای برخورداری آن فرد ندارد ولی همه اسباب فراهم نشود و کافی است که یک سبب از اسباب ناشناخته باشد و فراهم نگردد و انسان به دنیا نرسد. ولی کسانی که طالب آخرت هستند اگر شروط آن را رعایت کنند حتما به سعادت آخرت می رسند.
  2. یکی از ظرائف این آیه استفاده از فعل ماضی برای طلب آخرت است در حالی که در آیه قبلی از فعل مضارع استفاده شده بود. شاید منظور این باشد که طلب دنیا یک باور نیست یک رفتار تابع هوی و هوس است و هر بار در انسان تجدید می شود در حالی که طلب آخرت یک رفتار تابع ایمان راسخ است و از ثبات برخوردار است. انسان مومن بدون تردید و بدون اینکه نیاز به تجدید نظر داشته باشد طالب آخرت است. یکی دیگر از ظرایف این آیه استفاده از واژه سعی به معنی انجام اعمال صالح است. سعی به معنی راه رفتن تند است و حتی در محاورات عرب به معنی دویدن هم استفاده می شود. لذا استفاده از این واژه القا کننده این مفهوم هم هست که انجام اعمال صالح مثل دویدن به سمت بهشت و نعمت های آخرت است. ظرافت سوم استفاده از واژه مؤمن به صورت اسم بجای فعل است. یعنی خداوند می توانست بفرماید هر کسی که طالب آخرت باشد و تلاش هم بکند و ایمان هم بیاورد مرضیّ خداوند خواهد بود ولی فرمود: "درحالی که مؤمن باشد". شاید دلیل استفاده از اسم دلالت بر ثبات ایمان باشد. یک صفت باید در یک انسان تبدیل به ملکه شود و از ثبات برخوردار شود تا مسمای به آن اسم شود. شما را یکبار یا چند بار در حال کار بر روی زمین ببینند کشاورز نمی گویند می گوین کشاورزی می کند ولی اگر این کار تقریبا همیشگی و ثابت شما باشد می گویند شما کشاورز هستید. ( الهام گرفته شده از تفسیر التحریر و التنویر ج 14 ص 49)
  3. احادیثی از معصومین علیه السلام که نشان می دهد آنها برای آخرت خود دغدغه و سعی بلیغ داشتند:
  • فِی الْکَافِی قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: یُؤْتَى یَوْمَ الْقِیمَةِ بِرَجُلٍ فَیُقَالُ لَهُ: احْتَجَّ، فَیَقُولُ: رَبِّ خَلَقْتَنِی وَ هَدَیْتَنِی فَأَوْسَعْتَ عَلَیَّ فَلَمْ أَزَلْ أُوَسِّعُ عَلَى خَلْقِکَ وَ أُیَسِّرُ عَلَیْهِمْ لِکَیْ تَنْشُرَ عَلَیَّ هَذَا الْیَوْمَ رَحْمَتَکَ وَ تُیَسِّرَهُ، فَیَقُولُ الرَّبُّ جَلَّ ثَنَاؤُهُ وَ تَعَالَى ذِکْرُهُ: صَدَقَ عَبْدِی أَدْخِلُوهُ الْجَنَّةَ.) الکافی، ج‏4، ص: 40(
  • ترجمه: رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: روز قیامت مردى را مى‏ آورند و به او مى‏ گویند: احتجاج کن. او نیز مى‏گوید: بار خدایا! مرا آفریدى و هدایت کردى و زندگى فراخى به من دادى؛ من هم به مردم رسیدگی کردم و از مال خودم به آن ها دادم و وسایل آسایش آنها را فراهم کردم تا امروز از رحمت تو استفاده کنم. خداوند متعال مى‏ فرماید: بنده من راست مى‏ گوید، او را وارد بهشت کنید.
  • قال علی علیه السلام: هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فِی مَالِهِ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ لِیُولِجَنِی بِهِ الْجَنَّةَ وَ یُعْطِیَنِی بِهِ الْأَمَنَةَ.(نهج البلاغه، نامه 24، ص 451)
  • ترجمه: در وصیت نامه ای از  على علیه السّلام چنین آمده: این دستورى است که بنده خدا على بن ابى طالب امیر المؤمنین در موضوع مال خود داده بمنظور جلب رضاى خدا بامید اینکه مرا داخل بهشت نموده و ایمنى روز واپسین عطا فرماید.
  • قال علی علیه السلام: وَ لَیْسَ رَجُلٌ- فاعلم- أَحْرَصَ عَلَى جَمَاعَةٍ امَّةِ مُحَمَّدٍ وَ أُلْفَتِهَا مِنِّی أَبْتَغِی بِذَلِکَ حُسْنَ الثَّوَابِ وَ کَرِیمَ الْمَآبِ. (نهج البلاغه، نامه 78، ص 553)
  • ترجمه: در نهج البلاغه است که حضرت فرمود: (خطاب به موسی اشعری) بدانکه کسى  از من حریص‏تر و پاى‏بندتر به حفظ وحدت و هماهنگى امت محمد صلّى اللَّه علیه و آله نیست و این عمل من به انگیزه رسیدن به مزایا و ثوابهاى ارزنده و نتائج و پایان کرامت و عزت ( در آخرت است).
  1. از این مطالب نباید استنباط غلط نمود که اسلام با دنیا و ثروتمند شدن و سرمایه داری مخالف است. هم دنیا مطلوب ائمه علیه السلام بوده و از اینکه دنیا فرصتی به آنها داده است تا بندگی خالق و خدمت خلق خدا کنند خوشحال بودند و شاکر خداوند. و نیز از وصیت امیر مومنان نسبت به اموالش معلوم می شود که ثروتی که جلب رضای خداوند کند بسیار ارزشمند است.
موافقین ۰ مخالفین ۰

دنیا طلب ها

بسمه تعالی

مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً (إسراء، 18)

ترجمه آیه: هر کس خواهان دنیاى‏ زودگذر است، به زودى هر که را خواهیم نصیبى‏ از آن مى‏دهیم، آن گاه جهنم را که در آن خوار و رانده داخل خواهد شد، براى او مقرر مى‏داریم.

  1. کلمه" العاجلة" صفت است براى موصوفى که حذف شده و بعید نیست که موصوفش حیات (زندگى) باشد، به قرینه اینکه مقابل آن را در آیه بعد، آخرت آورده است.(المیزان، ج 13 ص 85) ولی با توجه به اینکه مفعول تعجیل همان موصوف  عاجله است و دادن حیات سریع به یک فرد زنده معنی خیلی دقیقی نمی دهد لذا نظر صاحب مجمع البیان شاید صحیح تر باشد که موصوف عاجله را متاع دنیا دانسته است. هرچند "یصلی" به معنی افروختن آتش است ولی در اکثر موارد به همراه واژه "نار" می آید و یصلیها یعنی او را آتش جهنم بسوزاند. "مذموم" یعنی مورد مذمت قرار گرفته و خوار شده و " دحر" به معناى دور کردن و مدحور به معنى مطرود و دور شده‏ است.(همان ص 86)
  2. این آیه در باره دنیا طلبی و عاقبت دنیا طلبان است. طلب دنیا همیشه مبنای تفکر و گرایش اکثر انسانها بوده است حتی خیلی از آنهایی که به ظاهر متدین می نمایند اگر در رفتار آنها دقت شود هیچ فرقی با دنیا طلبان ندارند بطوری که در روایات مومنان، دعوت شده اند که دنیا طلبی خود را محک بزنند با این شیوه که ببینند اگر هیچ اعتقادی به معاد نداشتند کدام کارها را انجام می دادند که تا بحال انجام نداده اند و کدام رفتارها را از خود نشان نمی دادند که تا بحال به آن مشغول بودند و لذا این بحث از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.
  3. دنیا طلبی به دو نوع است. عده ای دنیا و حیات و متاع آن را برای آخرت طلب می کنند. دنیا برای آنها محل عبادت خدا و خدمت به خلق خداوند است. برخورداری از دنیا را فرصتی برای زکات و احسان و شکر منعم و محرومیت از مواهب دنیا را فرصتی برای زهد و اظهار صبر می دانند. چنین انسانهایی بی شک طالب دنیا نیستند بلکه طالب آخرتند.

اما اکثر انسانها دنیا را برای لذت، رفاه، تفاخر و تکاثر می خواهند. هیچ علاقه ای به آخرت ندارند و از مرگ شدیدا هراس دارند. این معنی را می شود از فعل "کان" در عبارت من کان یریدالعاجله فهمید زیرا کان استمرار را می فهماند و معنی دقیق این عبارت می شود: هرکس همیشه دنیا را طلب کند. قرآن به این انسانها لقب دنیا طلب می دهد.  

  1. خداوند در ادامه می فرماید ما خواسته طالب دنیا را فورا می دهیم. البته نه آن میزانی که او طالب است و نه به هر دنیاطلبی بلکه به هر میزانی و هر کسی که ما بخواهیم از نعمت های دنیا می بخشیم.

معنی این آیه این می شود هر انسانی که طالب دنیا است و اسباب آن را فراهم کرده است و موانع آن را از سر راه خود برداشته است چه مومن و چه غیر آن، صاحب نعمت دنیا خواهد بود. البته چون همه اسباب و موانع بر آنها آشکار نیست و فقط خداوند می داند و اوست که بر اسباب حاکم است لذا از دنیا به مقداری برخوردار خواهند شد که اسبابشان اقتضاء می کند. همین معنی را شاید کمی واضح تر خداوند در جای دیگر نیز بیان می فرماید: وَ لَوْلا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا" و اگر نه این بود که مردم همه یک نوع و یک امتند ما آنان که کافر به خدا مى‏شوند سقف خانه‏هایشان را بلند و از نقره قرار مى‏دادیم بطوری که با نردبان بالا روند و نیز بر منزلهایشان درهاى بسیار و تختهاى زرنگار که بر آن تکیه زنند قرار مى‏دادیم و به زر و زیور مى‏آراستیم چون اینها همه متاع دنیاست. (زخرف، آیه 33- 35).

یعنى اگر نبود یک نواخت زندگى کردن مردم، و اینکه همه محکوم به قانون اسباب و عللند، و در این قانون فرقى میان مؤمن و کافر نیست و هر یک از این دو فریق به عوامل غنى و ثروت مصادف شود ثروتمند گشته و هر یک به عوامل مخالف آن برخورد کند فقیر مى‏شود، چه مؤمن و چه کافر، ما کفار را به مزید نعمتهاى دنیوى اختصاص مى‏دادیم، چون نعمتهاى دنیوى در نزد ما و در بازار آخرت ارج و قیمتى ندارد.(المیزان، ج 13 ص 88)

  1. پس هرچند دنیا طلبی دو نوع است ولی دنیا طلبان یک نوع بیشتر نیستند. چه انسانهایی که در زبان خود را آخرت طلب نشان می دهند ولی در عمل جز لذت، تفاخر و تکاثر در این دنیا قصد و نیت دیگری ندارند و چه آنها که ظاهر و باطنشان همانند قارون طلب دنیاست هر دو محکوم به یک حکمند. طالبان دنیا اگر به مواهب دنیایی برسند و یا در این دنیا فقیر بمانند و اسباب دنیا برای او فراهم نشود در آخرت آتش جهنم آنها را خواهد سوزاند در حالی که در نزد خداوند خوار و خفیف و از رحمت الهی دور هستند.

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

پیروی از مرفهین بی درد جامعه را به انحطاط می کشاند

بسم الله الرحمن الرحیم

 وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا ﴿إسراء/۱۶

ترجمه: و چون بخواهیم شهرى را هلاک کنیم خوشگذرانانش را امر به اطاعت می کنیم پس وقتی آنها مخالفت کرده در آن به انحراف [و فساد] بپردازند پس در نتیجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد پس آن را [یکسره] زیر و زبر کنیم.

  1. در مفردات راغب آمده است: کلمه" ترفه" به معناى توسعه دادن در نعمت‏ است، وقتى گفته مى‏شود: "فلانى مترف است" معنایش این است که فلانى نعمتش از حد گذشته است و مراد از" مترفین" در جمله‏" أَمَرْنا مُتْرَفِیها" همان کسانی هستند که در آیه 15 سوره فجر وصفشان مى‏کند که: خدا وقتى انسان را آزمایش کند او را اکرام نموده غرق در نعمتش مى‏سازد". و طبری به نقل از ابن عرفه در معناى آن گفته:" مترف" کسى را گویند که افسارش را رها کرده باشند و هر چه دلش خواست بکند و جلویش را نگیرند.

منظور از اراده در این آیه بدون شک نه ارده تکوینی است و نه اراده تشریعی بلکه منظور نزدیک شدن زمان واقعه ( تفسیر کشاف، ج2 ص 652) و یا به معنی فراهم شدن اسباب و علل یک واقعه می باشد. مانند اینکه ما بگوییم وقتی می خواهد باران ببارد هوا ابری می شود و این یعنی هنگام نزدیک شدن بارش باران هوا ابری می شود. و علامه طباطبایی نیز دقیقا اراده را به همین معنا گرفته است: "و معناى جمله:" وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً" این است که وقتى زمان هلاک کردن قومى نزدیک شد چنین و چنان مى‏کنیم ... در جای دیگری از قرآن هم آمده است که: " فَوَجَدا فِیها جِداراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ (کهف/77) پس آنها در آن آبادی دیواری یافتند که نزدیک بود فرو بریزد". ( المیزان ج 13 ص 81)

در خصوص دستور خداوند به مترفین بین مفسران بزرگ بسیار بحث شده است آنچه مسلم است "مأمور به" در آیه ذکر نشده است عده ای به استناد رفتار مترفین که مسیر مخالفت و فسق را انتخاب کرده اند و نیز به استناد اراده خداوند بر هلاک قریه معتقد شده اند که خداوند آنها را به فسق امر کرده است (مثل فخر رازی در تفسیر کبیر و زمخشری در کشاف) و هرچند توجیهات نسبتا مقبولی بر نظر خود دارند ولی این استنباط هیچ وجهی ندارد و با صریح آیات دیگر قرآن مخالف است که خداوند هیچگاه بر فحشاء و منکر امر نمی کند. بر اساس روایات معصومین ع و نیز شناختی که عقل از خدای حکیم دارد بی شک خداوند مترفین را به اطاعت و بندگی و تسلیم در مقابل دستورات الهی امر فرموده است یعنی بی شک خداوند امر به معروف کرده است نه امر به منکر.

دمّرنا از مصدر دمار به معنی هلاکت گرفته شده است و منظور از اینکه "خداوند دمار از روزگار قریه در آورد و آنها را هلاک کرد" می تواند معانی مختلفی داشته باشد چرا که هلاک انواعی دارد. گاه منظور از هلاکت مرگ است یعنی خداوند اهل آن قریه را به عذاب استیصال دچار کرد و مانند قوم لوط و عاد و ثمود اهل آن قریه با بلایی آسمانی و یا زمینی مردند. گاه منظور از هلاکت عذاب آخرت است و معنی آیه این می شود که اهل آن قریه سعادت آخرت را از دست داده به آتش جهنم خواهند سوخت. معنای دیگر هلاکت یک قریه انحطاط، افول و انحراف از جاده پیشرفت و کمال است و آنگاه معنی آیه این خواهد شد که فسق مترفین جامعه باعث انحطاط و افول آن جامعه می شود.

  1. این آیه توضیح مفصل جمله نهایی آیه قبلی است که خداوند فرمود: ما عذاب نمی کنیم قوم و یا احدی را مگر اینکه قبلا برای اتمام حجت، رسولی برای آنها مبعوث کنیم. در این آیه می فرماید: مراحل به هلاکت رسیدن آبادی ها چنین است که ابتدا پیام خداوند توسط پیامبران به گوش موثرترین افراد قوم (مترفین) می رسد (امرنا مترفیها) و آنها به جای اطاعت، اشاعه و تبلیغ این پیام اقدام به مخالفت می کنند و لذا پیامبران عواقب این مخالفت را به آنها گوشزد می کنند (القول) ولی آنها این حرف پیامبران را هم نادیده می گیرند آنگاه عواقب در خصوص آن قریه محقق می شود (فحق علیها القول) و آن قریه هلاک می گردد (فدمرناها تدمیرا). 
  2. چرا خداوند بجای همه مردم، مترفین جامعه را مخاطب امر خود قرار می دهد و مخالفت آنها را به پای مخالفت کل جامعه از امر خود می نویسد؟

مفسرین چند پاسخ به این سوال داده اند:

الف. مترفین همان سردمداران جامعه هستند و خود مردم آنها را بر خود حاکم کرده اند لذا مخالفت آنها مخالفت مردم است و مردم به دین ملوک خود هستند.(تفسیر نمونه، ج 12، ص 59)

ب. خداوند واژه مترفین را براى همه ساکنان قریه به‏کار برده است، از باب به‏کار بردن جزء در کل. از آن‏جا که مترفین در انجام گناه از دیگران تواناتر و شتاب‏کننده‏ترند و از دیگران جرأت بیشترى بر نافرمانى دارند و در عین‏حال، عموم مردم از آنان پیروى و تقلید مى‏کنند، اطلاق واژه مترفین بر تمام ساکنان قریه صحیح خواهد بود، چنان‏که اطلاق واژه چشم بر انسان صحیح است. در هر جامعه‏اى که مترفین به معنایى که پیشتر آن را یادآور شدیم یافت شوند، این جامعه، جامعه‏اى است که در سایه نظام فاسد و استبدادى زندگى مى‏کند، زیرا وجود مترفین در آن، کاملا همانند وجود سرطان در بدن است و نخستین مسئول در برابر وجود فاسدان در جامعه، خود این جامعه مى‏باشد، زیرا در برابر فاسدان مقاومت نکرده و یا دست‏کم، آنان را کم‏ارزش تلقى ننموده‏اند، بلکه القاب شرافت و آقایى را به آنان داده و با تعظیم و احترام در اطراف آنان گرد آمده‏اند و در هنگام انتخابات به آنها راى اعتماد داده و براى مقام حکومت و رهبرى ایشان را برگزیده‏اند. بنابراین، جامعه‏اى که خداوند از آن به قریه تعبیر کرده، در تمام جنایت‏ها و گناهان مترفین تبهکار با آنان شریک است و همانند مترفین استحقاق هلاکت و نابودى را دارد. ازاین‏رو، در حدیث آمده است: «کسى که به ستم خشنود باشد، همانند ستمگر است ... کسى که برابر حق سکوت اختیار کند، شیطان لال است» تا چه رسد به این‏که یارى‏کننده باطل باشد!         سید جمال الدین افغانى ( اسدآبادی) مى‏گوید: «اى کشاورزى که با گاو آهنت زمین را مى‏شکافى! چرا با آن قلب کسى را که تو را به بردگى مى‏کشاند نمى‏شکافى؟». در این زمینه همچنین به مطلب ما در تفسیر آیه یازدهم سوره رعد که مى‏فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»، رجوع کنید. زمانى که امّت محمّد صلّى اللّه علیه و اله جهاد را ترک و از مقابله با بدان و تبهکاران چشم‏پوشى کردند و به خوارى و ذلّت تن دردادند، خداوند آنها را با این نوع هلاکت مجازات کرد. امام على علیه السّلام فرمود: «حکومت اسلام، نگه‏دارنده فرمانروایى شماست. بنابراین، از آن فرمان ببرید. به‏خدا سوگند، یا به اسلام عمل مى‏کنید و یا این‏که خداوند منتقل مى‏کند حکومت اسلام را از شما و آن‏گاه آن را هرگز به خودتان انتقال نمى‏دهد، تا این‏که فرمانروایى به دیگران بازگردد». یعنى هرگاه از اسلام اطاعت کنیم، در دژ مستحکم بلند همّتى و بزرگوارى زندگى مى‏کنیم و در غیر این‏صورت، حکومت و سلطنت از دست ما رفته، به دشمنانمان منتقل خواهد شد. هنگامى که این هشدار [على علیه السّلام‏] را خواندم چنان لرزه‏اى بر اندامم افتاد که مرا از ژرفاى دلم تکان مى‏داد. (ترجمه تفسیر کاشف، ج‏5، 57)

ج. علت اینکه: فقط «مترفین» یعنى طبقه متنعم و مرفه را ذکر مى‏کند، این است که: دیگران تابع آنها هستند و هر امرى که به آن طبقه شود، براى همه مردم است. (ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏14، ص: 111)

واژه مترف در قرآن بسیار استفاده شده است و خداوند از مترفین جامعه به عنوان قشر مخالف انبیاء یاد می کند و منظور از مترفین حاکمان جامعه نیستند اگر خداوند اراده چنین معنایی داشت از واژه ملوک استفاده می کرد چنانکه در برخی از آیات به صراحت از ملوک جامعه یاد می کند. مترفین مانند مرفهین بی درد جامعه امروز ما هستند ولی این فرق که مترفین قرآن کسانی هستند که نقش مهمی در انحراف جامعه از ارزشها به سمت ضد آن ایفا می کنند. شاید مصداق مترف در قرآن قارون باشد که با رفتارهای خود که قرآن می فرماید با زینت آلات خود بر مردم ظاهر می شد دل مردم را از ارزشهایی مثل جهاد و ایثار و مواسات برای رفع فقر و ظلم و نابرابری به سمت تفاخر و تکاثر منحرف می کند. امروز جوانانی که با ماشین های گران قیمت در خیابان ها دور-دور می کنند به نوعی همان کاری است که قارون انجام می داد ولی جامعه ما بیشتر از آنها متاثر از کسان دیگری است که ارزشها را حفظ می کنند. ظاهرا سلبیریتی های زمان انبیا همه مترف بودند در حالی که امروز مداحان و برخی هنرمندان متعهد هم سلبیریتی هستند. روزی که جامعه دنباله رو مرفهین بی درد شود قطعا منحط خواهد شد. 

 

 

     

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

چهار اصل کلی مربوط به آخرت که باید همه در دنیا آنها را بدانند

بسم الله الرحمن الرحیم

مَنِ اهْتَدَى‏ فَإِنَّمَا یَهتَدِى لِنَفْسِهِ‏ وَ مَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیها وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزرَ أُخرَی وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِین حَتّی نَبْعَثَ رَسُولاً (إسراء/15)

ترجمه: هر که راه هدایت پیمود، فقط به سود خود هدایت یافته است و هر که بگمراهى شتافت فقط خود را گمراه کرده است و هیچکس بار گناه دیگرى را تحمل نخواهد کرد و ما تا پیامبرى نفرستیم (و راه راست را بمردم نشان ندهیم) کسى را مجازات نخواهیم کرد.

اصل اول:

خداوند در هدایت، منافع خود انسانها را در نظر گرفته است. پس اولا هیچ منّتی در هدایت نیست و هیچ هدایت یافته ای نمی تواند بر پیامبر و یا هر فرد صالحی که در هدایتش نقشی داشته منت بگذارد که هدایت را پذیرفته است.

ثانیا از مشی خداوند در هدایت باید الهام گرفت و در راهنمایی ها باید فقط منافع مخاطب لحاظ گردد و اهداف شخصی راهنما در هدایتش دخیل نگردد. اینکه قرآن تاکید می کند که پیامبران برای رسالت خود دنبال اجری نیستند یکی از معانی آن همین است که اهداف و منافع شخصی در هدایت انبیا دخیل نیست.

و ما در جامعه خود شاهدیم راهنمایان و هدایت کنندگان متاسفانه این اصل را زیر پا گذاشته مخاطبان خود را بخاطر منافع خود به بیراهه می کشند. مؤسسات آموزشی برای رسیدن به درآمد حاضر نیستند دانش آموزان را به علم و دانش و مهارت راهنمایی کنند و به چیزی راهنمایی می کنند که خود قادر به ارائه آن هستند نه چیزی که لزوما به نفع مخاطب است، مشاوران و روان شناسان، جلسات زایدی بر مخاطبان تحمیل می کنند و گاهی چیزهایی به آنها می گویند که خود نیز اعتقادی به آن ندارند ولی طمع درآمد اجازه نمی دهد که به صراحت بگویند نمی دانیم و یا کل نیاز شما همین یک جمله است و لذا نیازی به حضور مستمر نیست و ... و حتی پدران و مادران که دلسوز ترین راهنمایان هستند در هدایت و راهنمایی فرزندان، گاهی چشم و هم چشمی با فامیل می کنند و آنها را به سرنوشتی راهنمایی می کنند که معلوم نیست به نفع آنها باشد.

ثالثا بدون شناخت کافی از مخاطب نمی توان او را راهنمایی کرد. یک پزشک بدون معاینه و حتی بعضا دیدن نتیجه آزمایش و تصویر و امثالهم هیچگاه نمی تواند نسخه ای درست تجویز کند و دستورالعملی مفید بیمار صادر کند. بی شک راهنمایان در جامعه و حتی خانواده باید شناخت خوبی از مخاطب خود در موضوعی که می خواهند راهنمایی کنند و دستورالعملی صادر کنند  داشته باشند و الّا مخاطب خود را به بیراهه می کشند. فضای مجازی پر است از دستورالعملهایی از این قبیل که، این را بخورید این را به محل زخم بمالید در این ساعت بخوابید این مطلب را بخوانید و ... و این مطالب دست به دست می گردد در حالی که هر انسانی شرایط خاص خود را دارد و ارسال کنندگان به این امر متوجه نیستند مگر می شود نسخه ای واحد در فضای مجازی برای همه پیچید.

رابعا در راهنمایی های دینی نیز نمی توان هر نصیحتی را برای هر فردی گفت. البته دستورات عام الهی که برای همه بطور مطلق صادر شده است و در قرآن و یا روایات کاملا معتبر آمده است را می توان در همه جمع ها و برای عموم مطرح کرد مثلا تقوی پیشه کنید. از خدا و پیامبرش اطاعت کنید. دنیا را بر آخرت ترجیح ندهید. نماز بخوانید. دست نیازمندان را بگیرید. به کسی ظلم نکنید. ظلم از کسی نپذیرید و ... اما دستوراتی که استثناء دارند و نسبت به شرایط مخاطب اطلاعی در دست نیست نمی توان نصیحت کرد. 

اصل دوم

گمراهی و بیراهه رفتن فقط به ضرر خود شخص است. قرآن برای هدایت از باب افتعال استفاده کرد و فرمود: "من اهتدی" و باب افتعال برای مطاوعه  است یعنی قبول هدایت ولی برای گمراهی از باب فعل یفعل استفاده نمود و این بیانگر آن است که هدایت حتما به هادی نیازمند است ولی گمراهی بدون نقش گمراه کننده هم ممکن است چون هوای نفس نیز از گمراه کننده ها است. و نیز این پیام را دارد که وقتی به هر دلیلی بیراهه رفتی خودت را ملامت کن و کسی دیگر را ملامت نکن. در آیه 22 سوره ابراهیم خداوند از زبان شیطان به همه گمراهان می گوید: مرا سرزنش نکنید و خود را سرزنش کنید زیرا من فقط دعوت کننده بودم و اگر خودتان نمی خواستید من هیچ سلطه ای بر شما نداشتم.

اصل سوم

 هیچ تری به آتش خشک نخواهد سوخت و هیچکس بار گناه دیگرى را به دوش نخواهد کشید" وزر" به معنى بار سنگین است، و به معنى مسئولیت نیز مى‏آید، چرا که آن هم یک بار سنگین معنوى بر دوش انسان محسوب مى‏شود و اگر به وزیر، وزیر گفته مى‏شود به خاطر آن است که بار سنگینى از ناحیه امیر یا مردم بر دوش‏ او گذارده شده است. (تفسیر نمونه، ج‏12، ص51) ولید بن مغیره به کافران مى‏گفت: پیروى مرا کنید، من گناهان شما را تحمل کنم. حق تعالى فرمود: هیچکس متحمل وبال دیگرى نخواهد بود. هر کس مراقب خود باشد که قانون آخرت به صراحت اینجا بیان شده است. پدری که به خاطر فرزند مرتکب گناه می شود و مثلا از ربا خواری برای تحصیل فرزند خود ربا می گیرد در روز قیامت بدون حضور فرزند تنها در آتش دوزخ خواهد سوخت و فرزندی که در بهشت نظاره گر عذاب پدر است خواهد گفت: مگر شما پیام صریح خداوند در قرآن را نشنیدی پس چرا احساس غلط بر تو غالب شد و خود را مرتکب چنین گناهی کردی من اگر در آن زمان بالغ بودم مانع چنین گناه بزرگی می شدم ولی اکنون هیچ کاری را قادر نیستم.

علامه طباطبایی می فرمایند: و هیچ نفسى بار گناه نفس دیگر را نمى‏کشد، و آن طور که بعضى از اهل ضلالت مى‏پندارند که اگر گمراهى کنند وزر گمراهیشان به گردن پیشوایانشان است، و یا مقلدین مى‏پندارند که مسئولیت گمراهیشان به گردن پدران و نیاکان ایشان است، و خود مسئولیتى ندارند، سخت در اشتباهند. (المیزان ج 13، ص 79) البته منظور از این جمله مرحوم علامه این نیست که پدران و پیشوایان و حاکمان گمراه در روز قیامت تبرئه خواهند شد بی شک عذاب آنها شدیدتر از پیروان خواهد بود زیرا آنها در گناه پیروان شریک هستند ولی دقت فرمایید که شریک بودن آنها در عذاب و زیاد شدن عذاب آنها به عدد پیراوان به معنی کم شدن عذاب از پیروان نیست.

اصل چهارم

خداوند هیچ انسانی را بدون اینکه قبلا پیامبری مبعوث و قوانینش را بیان و برای او اتمام حجت کند عذاب نخواهد کرد (عقاب بلا بیان قبیح است). در اینجا دو سوال مطرح است: یکی اینکه منظور از مبعوث کردن پیامبر چیست؟ و دوم اینکه منظور از عذاب آیا عذاب آخرت است یا عذاب دنیا است و یا هر دو را شامل می شود.

مرحوم علامه طباطبایی به استناد اینکه خداوند بعثت رسول فرموده و از بعثت نبی اهتراز نموده است معتقدند منظور از عذاب عذاب استیصال یعنی عذاب دنیوی است مثل عذابی که خداوند بر قوم نوح و لوط و عاد و ثمود فرستاد. در خصوص عذاب آخرت خداوند به عقل انسان احتجاج خواهد نمود و نیز ابلاغ دستورات شرعی و قوانین برای اتمام حجت کافی است و حضور نبی و یا رسول در این امر الزامی نیست. (تفسیر المیزان ج 13 ص 80)

تفسیر نمونه رسول را واژه ای با دلالت اطلاق ارزیابی می کند و نه تنها شامل رسول و نبی بلکه شامل عقل هم می داند و عذاب را هم اعم از عذاب دنیوی و اخروی دانسته آیه را دارای اطلاق در هر دو موضوع می داند. یعنی بر هر کسی به هر شکلی اتمام حجت شود عذاب دنیوی و اخروی چنین شخصی قبیح نیست و تنها عذاب از انسانهایی که حجتی بر آنها عرضه نشده است و مستضعف هستند برداشته شده است. (تفسیر نمونه ج 12 ص 52)

به نظر می رسد ظاهر آیه دلالت بر عذاب اخروی کند چون اصول سابق هم در باره آخرت بودند و بعثت رسول به معنی نزول کتب آسمانی و ابلاغ قوانین الهی است و اگر دستورات الهی به واسطه شخص رسول و یا نبی و یا توسط هر فرد دیگر که ایجاد اعتماد ساز باشد و حجت را بر مکلف تمام کند کافی است و تخلف از آن قوانین موجب عذاب خواهد بود. ولی آیه می تواند بر این هم دلالت کند که عذاب دنیوی منوط به حضور شخص رسول در آن قوم است تا حق بیان به صورت تام و کامل ادا شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

حسابرسی به اعمال در آخرت و دنیا توسط خود انسان

بسم الله الرحمن الرحیم

اقْرَأ کِتَابَکَ کَفَى‏ بِنَفْسِک‏ الْیَوْمَ عَلَیْکَ‏ حَسِیباً (إسراء/14)

ترجمه: «نامه‏ ات را بخوان؛ کافى است که امروز خودت حسابرس خود باشى.»

  1. تقریبا تمام تفاسیر شیعی در ذیل این آیه از حضرت صادق )ع( نقل کرده اند که ایشان فرمود: ( در قیامت) تمام اعمال و آنچه از بنده نوشته شده است به یاد او می آورند بطوری که فرد تصور می کند همین الآن این اعمال را انجام داده است و لذا بنده در آن روز می گوید: «یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ- لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها» (کهف/49) اى واى بر ما این چه کتابی است که اعمال کوچک و بزرگ ما را سر موئى فرو نگذاشته جز آنکه همه را احصاء کرده است‏. (تفسیر العیاشى،ج‏2، 284)
  2. در روز قیامت خداوند انسان را برای حسابرسی بر اعمال خود مامور می کند و این حسابرسی را هم کافی می داند. سوال:

 الف) چرا در آخرت حسابرسی به خود انسان سپرده می شود؟ 

ب) چرا همان انسان در دنیا حسابرس خوبی برای اعمال خود نیست؟

ج) آیا می شود کاری کرد که انسان در همین دنیا حسابرس خوب و کافی بر خود باشد؟

  1. جواب سوال اول: پاسخ های مختلفی به این سوال داده شده است. اولین پاسخ عدل است. حسن بصری گفته خداوند حسابرسی را به خود انسان سپرد چون عادل است.  حسن گوید: اى پسر آدم، چقدر خداوند نسبت به تو منصف و عادل است که ترا حسابگر اعمال خودت قرار داده است‏. (مجمع البیان ج 27 ) مرحوم طبرسی در مجمع البیان این مطلب را اینگونه توضیح می دهد: "علت اینکه انسان را براى حسابگرى اعمال خود کافى دانسته، این است که: چون انسان در روز قیامت، اعمال خود را بنگرد که ثبت شده و توجه کند که سزاى کردار خود را بطور عادلانه، بدون کم و زیاد، مى‏بیند، اعتقاد پیدا مى‏کند و از روى خضوع و تضرع، بدرگاه خدا اعتراف مى‏کند و هیچ راهى براى انکار او باقى نمى‏ماند. آن روز براى اهل محشر ثابت مى‏شود که کسى ظلم نمى‏بیند" و لذا چنین قاضی در دنیا هم باشد قطعا از اینکه پرونده شخصی را در اختیار خودش قرار دهد باکی نخواهد داشت. البته علامه طباطبایی توضیحی دقیق تر ارائه می دهند و معتقدند نامه اعمال و حکم الهی در باره آنها یکی هستند و خداوند حکمی اعتباری در قیامت صادر نمی کند یعنی اعمال انسان دو چهره دارد چهره ملکی و دنیایی و چهره ملکوتی و آخرتی که از هم تفکیک پذیر نیست فقط در دنیا چشم انسان از دیدن چهره ملکوتی اعمالش بسته است. و می گویند: "این آیه دلالت مى‏کند بر اینکه حجت کتاب مذکور حجتى است قاطع به طورى که خواننده آن هیچ تردیدى در آن نمى‏کند، هر چند که خواننده خود گنهکار باشد، و چطور چنین نباشد و حال آنکه در کتاب به جاى خط و نقش، خود عمل دیده مى‏شود و پاداش و کیفر هم خود عمل است، هم چنان که فرموده‏" لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ"(تحریم/7) (المیزان ج 13 ص 76) لذا انسان قضاوتی نمی بیند که جای اعتراض باشد خود اعمال خود را در دو چهره می بیند نمازش چهرای بهشتی و دروغش چهره ای جهنمی دارد که البته برای ما خیلی قابل فهم نیست.                                        دومین پاسخ بیداری در آخرت است خلاصه انسان وقتی می میرد تازه بیدار می شود و حقایق را بالاتر از ادراک با چشم خود می بیند. در چنین شرایطی سپردن حسابرسی به خود انسان عجیب نیست. دلیل قضاوت های غیر عادلانه ما خواب غفلتی است که گرفتارش هستیم در همین دنیا اگر انسان بداند شرایط تغییر کرده و هر دروغی برملاست دیگر اراده دروغ را از دست می دهد. دروغ تا زمانی کاربرد دارد که ماهیتش مستور باشد وقتی پوشیده نباشد کاربرد ندارد.                                                                                                                  سومین دلیل اینکه علامه شعرانی معتقد است اگر همان شرایط آخرت در دنیا هم فراهم باشد قضاوت انسان دقیق خواهد بود و مثالی می زند و می گوید انسانهایی که در این دنیا تا جان کندن رفته اند و تجربه مرگ دارند می گویند یک لحظه تمام اعمالمان از بچگی تا مرگ جلو چشممان آمد و همه را در یک آن در ذهنمان مرور کردیم. پس یک ویژگی و شرایطی خاص است که تمام از یاد رفته ها هم به خاطر انسان می آید و آنگاه آنها را با نامه اعمال خود مقایسه می کند و قضاوتی درست می کند یا اگر بخواهیم به عنوان دلیلی ذکر کنیم باید بگوییم علم یافتن و اشراف دقیق نسبت به داده ها باعث قضاوتی دقیق است. البته این پاسخ قابل نقد است زیرا گاهی قضاوت های غیر عادلانه با وجود اطلاعات و علم دقیق در این دنیا اتفاق می افتد. ولی شرایط قیامت اگر حاکم بشود شاید سخن علامه شعرانی نیز قابل قبول باشد.
  2. جواب سوال دوم از توضیحات سوال اول پیداست. ما به خود ظلم می کنیم و نمی خواهیم قضاوتی درست و عادلانه از خود داشته باشیم. ما در این دنیا نمی خواهیم شرایط آخرت حاکم باشد از بیداری گریزانیم از اعمال خود فراری هستیم و ... ما در قضاوت نسبت به اعمال خود، خودمان را فریب می دهیم  هر روز تلاش می کنیم برخی از اعمال بسیار بد خود را به فراموشی بسپاریم برخی از خطاهایمان را خیلی کوچک بشماریم و... ثانیا خود در خواب غفلتیم و حتی مرگی که یقین داریم شترش جلو در هر خانه ای خواهد نشست را در باره خود عملا منکریم و گویا برای همسایه است و برای ما نیست. روایت "موتوا قبل ان تموتوا  یعنی بمیرید قبل از آنکه میرانده شوید" بیانگر آن است که می شود انسان در همین دنیا شرایط آخرت را برای خود فراهم کند اگر بخواهد ولی اکثرا ما خود نمی خواهیم.
  3. و در پاسخ به سوال سوم باید گفت: تنها راهکار روایتی است که اهل بیت فرموده اند که: حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا یعنی مراقبه و محاسبه بی رحمانه روزانه از اعمال خودمان کنیم قبل از اینکه روز قیامت و رسیدگی به اعمال شروع شود. اگر از ابتدای سن تکلیف دفتری داشتیم که اعمالمان را روزانه در آن می نوشتیم الآن دفتر ما خیلی متفاوت از نامه اعمال ما نبود بلکه نامه اعمالمان را امیدوارانه تر می دیدیم چون خداوند به ملائکه خود فرموده است برخی گناهان بندگانش را ننویسند.
موافقین ۰ مخالفین ۰