رَبُّنا الرّحمن المُستَعان

تفسیر آیاتی از قرآن با رویکرد تربیتی

۱۹۱ مطلب با موضوع «تفسیر قرآن» ثبت شده است

مؤمنى که کارش درست است باید در جامعه از آرامش و امنیت برخوردار باشد

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ مَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا یخَافُ ظُلْمًا وَ لَا هَضْمًا (طه/112)

ترجمه آیه: و هر کس کارهاى شایسته کند، در حالى که مؤمن باشد، نه از ستمى مى‏هراسد و نه از کاسته شدن [حقّش‏].

1.       کلمه" هضم" به معناى نقص است،

2.     ایمان بدون عمل صالح، درختى است بى‏میوه همانگونه که عمل صالح بدون ایمان درختى است بى‏ریشه که ممکن است چند روزى سر پا بماند اما سرانجام مى‏خشکد؛ اگر عمل صالح را مقید به ایمان کرده، براى این است که ایمان شرط صحت کارها اعم از عبادات و غیر آن است و بدون ایمان هیچ عملی، شایسته و مقبول نیست‏ و هر کاری که از انسان بی ایمان سر می زند از بین می رود. و همچنین، بقاء ایمان تا آخرین لحظه های عمر شرط قبول اعمال است. اگر فرض کنیم که شخصی هفتاد سال اعمال صالح و شایسته و با ایمان بجا آورده باشد و نزدیک مرگ ایمانش را از دست دهد و مثلا مشرک شود کلیّه اعمالش حبط میشود یعنی از بین می رود و مصداق (أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ) میشود.

3.     کلمه ظلم در آیه اشاره به این است که مؤمنین در دادگاه عدل الهی در قیامت هرگز از این نمی ترسند که ستمى بر آنها بشود و به خاطر گناهى که انجام نداده‏اند مؤاخذه گردند، و هضم اشاره به آن است که از نقصان ثوابشان نیز وحشتى ندارند، و مى‏دانند پاداش آنها بى‏کم و کاست داده مى‏شود.

4.     انسان مؤمن در این دنیا هر چند کارهای خوب زیادی انجام می دهد ولی گاهی گناهی هم مرتکب می شود برخی از گناهان ممکن است خیلی بزرگ هم باشد و این باعث می شود که مؤمن گنهکار از قیامت بترسد که شاید خداوند به خاطر گناهان تمام اعمال خوب و ثواب مؤمن را نادیده بگیرد. ولی خداوند در این آیه به مؤمنان دلگرمی و اطمینان می دهد و می فرماید مؤمنانی که اعمال صالح دارند در قیامت از ظلم و هضم نترسند. و بدانند که کارهای بد، کار خوب را از بین نمی برد و هیچ مؤمنی بخاطر گناهی که مرتکب شده، ثواب کارهای خوب خود را از دست نخواهد داد. تنها کفر باعث از بین رفتن اعمال نیک انسان می شود.

5.     مطلب دیگری که از این آیه می توان استفاده نمود این است که آرامش و امنیّت روحى مؤمنان در قیامت در گرو کارهاى صالح آنان است. هیچ انسانی به دلایل واهی از عذاب الهی ایمن نیست. روایات بسیار زیادی از پیامبر اسلام و ائمه اطهار وارد است که غیر از دو چیز در قیامت قابل عرضه نیست یعنی خریداری ندارد، ایمان و اعمال صالح. دلی صاف داشتن و یا قلبی پر از محبت خدا و اولیاء الهی داشتن همه دلیل بر ایمان است که بدون اعمال صالح بی ثمر خواهد بود.

6.     این آیه حقوق انسان را بیان می کند اینکه چه کسانی از حق ایمنی و آرامش روحی در جامعه اسلامی برخوردارند. جامعه ای که در آن هیچکس ایمن نیست و احساس امنیت نمی کند جامعه بیمار است. بی شک باید مثل این آیه در هر جامعه ای انسان مقبول جامعه تعریف شود و همه از حقوق خود آگاه شوند.

موافقین ۰ مخالفین ۰

علم و آگاهی و تیزهوشی اگر بدون تقوی باشد می تواند انسان را به هلاکت برساند.

بسم الله الرحمن الرحیم

قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُواْ بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَ کَذَالِکَ سَوَّلَتْ لىِ نَفْسىِ(طه/96)

ترجمه آیه: گفت: «به چیزى که [دیگران‏] به آن پى نبردند، پى بردم، و به قدرِ مُشتى از اثر فرستاده [خدا] برداشتم و آن را در پیکر [گوساله‏] انداختم، و نفس من برایم چنین فریبکارى کرد.»

1.       جمله‏ى «بصرت به» از بصیرت به معناى فهمیدن است و کلمه "اثر" هر نشانه و علامتى است که از هر چیزى بعد از رفتن آن به جاى مى‏ماند، به طورى که هر کس ببیند به آن چیز پى مى‏برد، مانند ساختمانى که اثر بنا است، و به همین خاطر جاى پا را نیز اثر می گویند. قبض به معنی گرفتن و برداشتن است و نبذ به معنی انداختن و ریختن بکار می رود. واژه سوّل به معنی فریفتن است و تسویل یکی از حالات نفسانی انسان است که نفس و خواسته های شهوانی انسان، گناه را در چشم او زیبا جلوه می دهد.  

2.     این آیه، جواب سامرى را حکایت مى‏کند. وقتی حضرت موسی پرسید:" فَما خَطْبُکَ یا سامِرِیُّ" یعنی این چه کاری بود که تو کردی؟ بی شک منظور سوال کننده علت یابی می باشد ولی پاسخ دهنده می تواند کار خود را هم در کنار بیان علت توضیح دهد. پس جواب اصلی همان است که در آخر آیه گفته است:  که فریب نفسم را خوردم، و آن باعث شد من آن کار را بکنم.‏

3.     سامرى در جواب حضرت موسی به بصیرت خود استناد می کند و می گوید من چیزی را بلد بودم که دیگران بلد نبودند. به نظر بنده با شناختی که از انسان های تیزهوش دارم همین پاسخ هم می تواند علت و داعی کار سامری باشد. انسان ها را بیشتر از اهداف دور دست، همین توانایی شان به انجام کاری که دیگران نمی توانند انجام دهند، به کارهای خلاف اخلاق و ایمان می کشاند. وقتی من می توانم شبیه سازی انسان بکنم و دیگران قادر به انجام آن نیستند چرا من شبیه سازی نکنم؟ وقتی من می توانم وارد بانکی شوم که هیچکس نمی تواند وارد آن بانک شود چرا وارد نشوم؟ وقتی من می توانم همه فیلترها را بشکنم و وارد سایت هایی شوم که هیچکس نمی تواند بشود چرا این کار را نکنم؟ این افراد جز نشان دادن قدرت خلاقیت خود هدف دیگری ندارند و متاسفانه همین امر باعث ایجاد گرفتاریهای زیادی برای چنین افرادی در دنیا و آخرت می شود.

4.     معنی آیه چنین می شود که من دیدم می توانم گوساله ای بسازم که از دهانش صدای خاصی در می آید و چون دیگران این کار را نمی دانند واله این کار من خواهند شد و لذا یک مشت از طلاهای شما (موسی) را برداشتم و به ترکیب مجسمه اضافه کردم و در حقیقت من فریب نفسم را خوردم.

5.     یکى از حالات نفس انسانى تسویل است، که نفس را به این اعتبار «مسوّله» نامند. منظور این است که نفس گناهان را در چشم انسان زیبا جلوه می دهد در نتیجه انسان به آن گناه مرتکب می شود. مثلا دزدی زرنگی جلوه می کند. رشوه و حق کشی نوعی انسان دوستی و حل مشکل جلوه می کند. تسویلات نفس می تواند انسان را به بدترین بلاها گرفتار کند چنانچه سامرى به اقرار خود گوساله‏پرستى و گمراهى ششصد هزار نفر بنى اسرائیلى را از تسویلات نفس خود می شمارد.

موافقین ۰ مخالفین ۰

مسئولین وقتی شاهد انحرافی در جامعه می شوند در قبال سکوت خود باید توبیخ شوند.

 بسم الله الرحمن الرحیم

قَالَ یَاهَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّواْ ؛ أَلَّا تَتَّبِعَنِ  أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِى(طه/ 92 و 93)

ترجمه آیات: [ موسى‏] گفت: «اى هارون، وقتى دیدى آنها گمراه شدند چه چیز مانع تو شد؛ که از من پیروى کنى؟ آیا از فرمانم سر باز زدى؟»

1.       حضرت موسی برای اخذ تورات به کوه طور رفت و حضرت هارون را جانشین خود قرار داد. در چهل روزی که حضرت موسی در میقات بود قوم بنی اسرائیل توسط سامری به انحراف کشیده شد و اکثر قوم بنی اسرائیل بت پرست شدند. نحوه برخورد حضرت موسی با این موضوع، بسیار مهم است.

2.     اول از همه حضرت موسی، جانشین خود را توبیخ می کند تا بفهماند که رهبران باید پاسخگوى انحرافات مردم باشند. اگر رهبران از افراد فاسق باشند و خود مروج فساد باشند بیشترین تقصیر متوجه آنها است و اگر در مقابل انحراف و فساد جامعه فقط سکوت کرده باشند باید بدانند که سکوت و بى‏تفاوتى مسئولین، توبیخ دارد. حضرت موسی هارون را به دلیل سکوت توبیخ می کند.

3.     در اینجا این سؤال پیش مى‏آید که موسى ع و هارون ع بدون شک هر دو پیامبر بودند و معصوم، این جر و بحث و عتاب و خطاب شدید، از ناحیه موسى و دفاعى که هارون از خودش مى‏کند چگونه قابل توجیه است؟ در پاسخ بایدگفت: که موسى یقین داشت برادرش بى‏گناه است، اما توبیخش دو اثر داشت: نخست به بنى اسرائیل بفهماند که گناه بسیار عظیمى مرتکب شده‏اند، انحراف از توحید و بازگشت به شرک بعد از آن همه معجزات و آثار عظمت حق، گناه بسیار بزرگی است. بدون شک براى حفظ هدف و گذاردن اثر روانى در افراد منحرف، و نشان دادن عظمت گناه به آنها این برنامه‏ها، مؤثر است و قطعا هارون نیز در این ماجرا کمال رضایت را داشته است. دیگر اینکه بى‏گناهى هارون با توضیحاتى که مى‏دهد بر همگان ثابت شود و بعدا او را متهم به مسامحه در اداء رسالتش نمى‏کنند.

4.     حضرت موسی بعد از هارون به سراغ عامل اصلى توطئه یعنى" سامرى" رفت، و او را به سه مجازات محکوم کرد: طرد از جامعه و منزوى ساختن او به طوری که همگان باید از او فاصله می گرفتند و  مجازات دردناک اخروی و سوزاندن گوساله و انداختن آن به دریا در مقابل چشم او.

5.     سوم به سراغ گوساله‏پرستان رفت و به آنها حالى کرد که این گناه به قدرى بزرگ است که براى توبه کردن از آن باید گروهى با دست یکدیگر کشته شوند، و این خونهاى کثیف از کالبد این جامعه بیرون ریزد تا براى همیشه این فکر انحرافى خطرناک از مغز آنها بیرون رود.

6.     در تمام حوادث و اتفاقات ناگوار می توان از این الگو برای تحلیل و نیز نحوه برخورد استفاده نمود. مثلا در همین حادثه ناگوار ساختمان پلاسکو که فرو ریخت و عده ای از آتشنشانان زیر آوار ماندند، هم مسئولین مقصرند که در معایب ساختمان و نحوه مدیریت آن اشکالات را دیده اند و سکوت اختیار نموده اند و هم عامل اصلی و مقصر آتش سوزی باید پیدا شود و مورد قضاوت قرار بگیرد و هم عامل انسانی و خود ساکنین ساختمان مقصر هستند که با پرداخت جرایمی که در آتش سوزی مبتلا به آن جرایم شده اند تنبیه خواهند شد.  

موافقین ۰ مخالفین ۰

هنر غیر متعهد ابزاری مهم برای انحطاط جوامع در طول تاریخ بوده است.

بسم الله الرحمن الرحیم

فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُواْ هَاذَا إِلَاهُکُمْ وَ إِلَاهُ مُوسىَ‏ فَنَسی (طه/88)

ترجمه آیه: پس براى آنان پیکر گوساله‏اى که صدایى داشت بیرون آورد، و [او و پیروانش‏] گفتند: «این خداى شما و خداى موسى است، و [پیمان خدا را] فراموش کرد.»

1-      کلمه" اخرج" دلالت بر رونمایی اثر دارد و اینکه کیفیت ساختن گوساله پنهانى و دور از مردم بوده است و کلمه" جسد" به معناى جثه‏اى است که جان نداشته باشد، این نیز دلالت دارد بر اینکه گوساله مذکور بى‏جان بوده، و در آن هیچ اثرى از آثار حیات نبوده، و کلمه" خوار"- به ضمه خاء- به معناى آواز گوساله است.

2-     وقتی بنی اسرائیل مطلع شدند که از مصر می روند و دست فرعون و فرعونیان به آنها نخواهد رسید زنان به بهانه های مختلف طلاهای اهل مصر را امانت گرفتند و با خود بردند و این روحیه از اسرائیلی ها بعید نیست. ولی بعد از مدتی از آن طلاها احساس سنگینی گردند و همه را دور ریختند و سامری همه را جمع کرد و از آنها گوساله ای ساخت که از دهانش صدای گاو خارج می شد. و همین یک ویژگی باعث فریفته شدن بنی اسرائیل شد.

3-     یک معبود واقعى حد اقل باید بتواند سؤالات بندگانش را پاسخ گوید آیا تنها شنیده شدن صداى گوساله از این مجسمه طلایى، صدایى که هیچ اراده و اختیارى در آن احساس نمى‏شد مى‏تواند دلیل پرستش باشد. و به فرض که پاسخ سخنان آنها را هم بدهد، تازه موجودى مى‏شود همچون یک انسان ناتوان که مالک سود و زیان دیگرى و حتى خودش نیست آیا با این حال مى‏تواند معبود باشد؟

4-    معمولا در برابر هر انقلابى، یک جنبش ضد انقلابى که سعى مى‏کند دستاوردهاى انقلاب را در هم پیچیده و جامعه را به دوران قبل از انقلاب برگرداند وجود دارد، دلیل آن هم چندان پیچیده نیست، زیرا با تحقق یک انقلاب تمام عناصر فاسد گذشته یک مرتبه نابود نمى‏شوند، معمولا تفاله‏هایى از آن باقى می مانند که براى حفظ موجودیت خویش به تلاش برمى‏خیزند و با تفاوت شرائط و کمیت و کیفیت آنها، دست به اعمال ضد انقلابى آشکار یا پنهان مى‏زنند. در جنبش انقلابى" موسى بن عمران" به سوى توحید و استقلال و آزادى بنى اسرائیل، سامرى سردمدار این جنبش ارتجاعى بود.

او که- مانند همه رهبران جنبشهاى ارتجاعى- به نقاط ضعف قوم خود به خوبى آشنا بود و مى‏دانست با استفاده از این ضعفها مى‏تواند غائله‏اى به راه اندازد، سعى کرد گوساله‏اى بسازد و با استفاده از تمام ضعفهاى روانى و فرصتهاى مناسب زمانى و مکانى، برنامه ضد توحیدى خود را آغاز کند، و آن چنان ماهرانه مواد آن را تنظیم نمود که در مدت کوتاهى اکثریت قاطع جاهلان بنى اسرائیل را از راه و رسم توحید منحرف ساخت و به شرک کشاند. این توطئه هر چند به مجرد بازگشت موسى و قدرت ایمان و منطق او در پرتو نور وحى خنثى شد، ولى فکر کنیم اگر موسى بازنگشته بود چه مى‏شد؟ (تفسیر نمونه، ج‏13، ص: 278)

5-     بزرگ‏ترین خطرى که هر امّت و انقلابى را تهدید مى‏کند، ارتجاع، ارتداد و انحراف فرهنگى و عقیدتى است. باید از هنرى که با جامعه‏شناسى و روانشناسى همراه است، ولی به ارزشهای جامعه اش متعهد نیست ترسید. هنر بسیار تاثیرگزار است و مخاطبش همه اقشار جامعه است.

اگر آن زمان هنر مجسمه سازی مطرح بوده است امروز در جهان، هنر فیلم و سینما کمر همت بر ارتجاع و بازگرداندن جامعه به منجلاب فساد و تباهی بسته است؛ ارتجاعی از جنس روشفکری.

موافقین ۰ مخالفین ۰

انبیا که طعم مناجات با خدا را چشیده اند بهترین سنبل عاشقی هستند

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ مَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَامُوسىَ‏؛  قالَ هُمْ أُوْلَاءِ عَلىَ أَثَرِى وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبّ‏ لِترْضىَ‏(طه/83 و 84)

ترجمه آیات: و اى موسى، چه چیز تو را [دور] از قوم خودت، به شتاب واداشته است؟ گفت: «اینان در پى منند، و من- اى پروردگارم- به سویت شتافتم تا خشنود شوى.»

1-      قصه از این قرار بود که بعد از مرگ فرعون و مستقل شدن بنی اسرائیل، از حضرت موسی درخواست شد که از خداوند طلب قانون و شریعت نماید تا بر اساس آن زندگی اجتماعی جدید آغاز گردد. حضرت موسی برای ایجاد اعتماد و با امر خداوند، هفتاد نفر از قوم بنی اسرائیل را برای اخذ احکام الهی به میعادگاه طور برد. ولى از آنجا که مناجات با پروردگار و شنیدن وحى موسى را بی تاب کرده بود، آن چنان که سر از پا نمى‏شناخت، با سرعت این راه را پیمود، و قبل از دیگران تنها به میعادگاه پروردگار رسید. خداوند علت تنها آمدن موسی را از او سوال می کند و آن حضرت ضمن بیان این مطلب که تنها نیست و قومش پشت سرش می آیند و به زودی به او خواهند پیوست دلیل با عجله آمدن خودش را جلب رضای خداوند بیان می کند.

2-     براى آنها که از مساله جاذبه عشق خدا بى‏خبرند گفتار موسى در پاسخ سؤال پروردگار پیرامون عجله او در شتافتن به میعادگاه پروردگار ممکن است عجیب آید ولى عاشقان با تمام وجود این حقیقت را درک کرده‏اند که:

وعده وصل چون شود نزدیک             آتش عشق تیزتر گردد

عاشقان  به خوبى مى‏دانند که چه نیروى مرموزى موسى را به سوى میعادگاه" اللَّه" مى‏کشید و آن چنان با سرعت مى‏رفت که حتى قومى را که با او بودند پشت سر گذاشت.موسى پیش از آن حلاوت وصال دوست و مناجات با پروردگار را بارها چشیده بود، او مى‏دانست که تمام جهان برابر یک لحظه از این مناجات نیست.

3-     امام صادق (ع) مى‏فرماید: المشتاق لا یشتهى طعاما، و لا یلتذ شرابا، و لا یستطیب رقادا، و لا یانس حمیما و لا یاوى دارا و یعبد اللَّه لیلا و نهارا، راجیا بان یصل الى ما یشتاق الیه ... کما اخبر اللَّه عن موسى بن عمران فى میعاد ربه بقوله وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى‏:

" عاشق بیقرار نه میل به غذا مى‏کند، نه از نوشیدنى گوارا لذت مى‏برد، نه خواب آسوده دارد، نه با دوستى انس مى‏گیرد و نه در خانه‏اى آرام خواهد داشت ... بلکه خدا را شب و روز بندگى مى‏کند، به این امید که به او (اللَّه) برسد ... آن چنان که خداوند از موسى بن عمران در باره میعادگاه پروردگارش نقل مى‏کند" وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى‏" 

موافقین ۰ مخالفین ۰

مؤمن شدن مهم است ولی از آن مهم تر مؤمن ماندن است

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ إِنىّ‏ لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا ثُمّ اهْتَدَى‏ (طه/82)

ترجمه آیه: و به یقین، من آمرزنده کسى هستم که توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته نماید و سپس به راه راست گام نهد.

1.       " غفار" صیغه مبالغه است و نشان مى ‏دهد که خداوند انسان گنهکار را نه تنها یک بار که بارها مشمول آمرزش خود قرار مى‏ دهد. به چند شرط: اول اینکه روح انسان با توبه کردن و پشیمانی از گناه از آلودگی پاک شود. دوم اینکه  نور ایمان جایگزین تاریکی های گناه گردد و انسان کلام حق را بپذیر هرچند مخالف خواسته دلش باشد. سوم اینکه نشانه های ایمان واقعی که عمل صالح است در او دیده شود. و چهارم اینکه بر این مسیر درست ثابت قدم باشد.

2.     توبه و ایمان و عمل صالح و ثبات قدم در هر شخصی متناسب او می باشد. اگر گناه شخصی شرک و کفر باشد توبه اش زدودن شرک و بت پرستی از دل است و ایمانش توحید و قبول حق و عمل صالحش پذیرفتن و اجرای امر و نهی خداوند و ثبات قدمش آلوده نشدن به شرک و بت پرستی. و اگر گناه شخصی ترک نماز باشد توبه اش نیز متناسب آن خواهد بود.

3.     تمام مفاهیم این آیه آشنا می باشد و نیاز به توضیح ندارد مگر جمله « ثم اهتدی ». یکی از معانی این جمله ثبات قدم در مسیری است که انتخاب نموده است یعنی ایمان و عمل صالح. معنی دوم آن پیروی از امر ولایی پیامبر و اطاعت از اوست. امام باقر علیه السلام فرمود: منظور از جمله" ثُمَّ اهْتَدى‏" هدایت به ولایت ما اهل بیت است و بعد اضافه می فرمایند که: " به خدا سوگند اگر کسى تمام عمر خود را در میان رکن و مقام (نزدیک خانه کعبه) عبادت کند، و سپس از دنیا برود در حالى که ولایت ما را نپذیرفته باشد خداوند او را به صورت در آتش جهنم خواهد افکند".

4.     قوم بنی اسرائیل هم گرفتار فسق بودند و گناهان زیادی مرتکب می شدند و هم به بت پرستی آلوده شدند و گوساله پرست شدند و هم در ولایت پذیری و اطاعت از امر حضرت موسی و هارون نمی کردند. پس "ثم اهتدی" شامل ثبات قدم در ترک گناه و انجام اعمال صالح است و هم شامل توبه از شرک و بت پرستی و ایمان به خدای واحد و اطاعت از امر اوست و هم شامل اطاعت از امر ولایت موسی و جانشین او هارون می شود.

5.     اهمیت ولایت پذیری در مقایسه با سه معنی دیگر بسیار بیشتر است و لذا امام باقر (ع) ولایت پذیری را تاکید فرموده و نیز کاربرد آن در زمان خود که اطاعت از امر ائمه (ع) است را گوشزد نموده اند.  براى اینکه بدانیم ترک این اصل تا چه حد مرگبار است، کافى است آیات بعد را بررسى کنیم، که چگونه بنى اسرائیل به خاطر ترک ولایت و عدم پیروى از موسى و جانشینش هارون گرفتار گوساله‏پرستى و شرک و کفر شدند.

موافقین ۰ مخالفین ۰

عدالت تکوینی و دادن امکانات عادلانه مقدمه عدالت تشریعی و تعیین تکلیف عادلانه است

بسم الله الرحمن الرحیم


قَالَ فَمَن رَّبُّکُمَا یَامُوسىَ‏؛ قَالَ رَبُّنَا الَّذِى أَعْطَى‏ کلَ شىْءٍ خَلْقَهُ ثمُ‏ هَدَى‏(طه/49 و 50)

ترجمه آیات: [فرعون‏] گفت: «اى موسى، پروردگار شما دو تن کیست؟» [موسی] گفت: «پروردگار ما کسى است که هر چیزى را خلقتى که درخور اوست داده، سپس آن را هدایت فرموده است.»

1.       در این سخن کوتاه، موسى اشاره به دو اصل اساسى از آفرینش و هستى مى‏کند که هر یک دلیل مستقل و روشنى براى شناسایى پروردگار استنخست اینکه خداوند به هر موجودى آنچه نیاز داشته بخشیده است. مساله دوم: مساله هدایت و رهبرى موجودات است که قرآن آن را با کلمه" ثم" در درجه بعد از تامین نیازمندیها قرار داده است.

2.     کلمه هدایت به معناى این است که راه هر چیز را به آن طورى نشان دهیم که او را به مطلوبش برساند، و یا لا اقل راهى که به سوى مطلوب او منتهى مى‏شود به او نشان دهیم و برگشت هر دو معنا به یک حقیقت بر مى‏گردد و آن عبارت است از نوعى رساندن مطلوب، حال یا رساندن به خود مطلوب، و یا رساندن به طریق منتهى به آن.

3.     آنچه در نزد فرعون مطرح بود، ربوبیّت بود، نه الوهیت و خالقیت، زیرا او ادعاى خالقیت نمى ‏کرد و خود نیز الهه داشت، سایر کفّار نیز «الله» را بعنوان خالق قبول داشتند، بلکه ادعاى فرعون، رهبرى و حاکمیّت مطلقه خودش بود، از این روى موسى علیه السلام در جواب فرمود: خالق، مدبّر و حاکم هستى یکى است.

4.     در بین همه بت پرستان این اصلی مسلم بود که آفریدگار تمامى عالم لله است و الله حقیقتى بزرگتر از آن است که عقل بشر آن را درک کند و یا کسى با عبادت خود متوجه او شده، و یا با انجام مناسکی به او تقرب جوید، پس او را نباید اله و رب خود گرفت، بلکه واجب آن است که در عبادت متوجه بعضى از مقربین درگاهش شد و براى آن واسطه قربانى کرد، تا او آدمى را به خدا نزدیک نموده، در درگاهش شفاعت کند، و این واسطه‏ها همان آلهه ها و ارباب ها هستند، و خداى سبحان نه اله است و نه رب، بلکه او اله آلهه و رب ارباب است.  

5.     همه‏ ى انبیا مردم را دعوت به توحید کرده و تنها راه کمال و هدایت را از جانب خدا دانسته‏ اند: حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود: «الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ» «3»، خدایى که مرا آفرید پس او مرا هدایت کرد. موسى علیه السلام فرمود: «أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏» «4» او به هر چیز آفرینش داده و هدایت کرد و حضرت محمّد صلى اللَّه علیه و آله فرمود: «الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى، وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدى‏» «5» خدایى که آفرید سپس تعدیل کرد و کسى که اندازه گرفت و هدایت کرد.

6.     این آیه رابطه تکوین و تشریع را که یکی از اساسی ترین بحث های تربیت است بصورت بسیار ساده و زیبا بیان می کند. یعنی ابتدا باید تمام امکانات لازم برای رسیدن به مقصد در اختیار موجود قرار گیرد و سپس از او خواسته شود تا خود را به اهداف مد نظر برساند. و نیز این آیه تعریف درستی از عدالت تکوینی و عدالت تشریعی ارائه می دهد به این معنی که عدالت تکوینی عبارت است از اعطای آنچه که در حد ظرفیت وجودی یک شیئ، برای هدایتش به سمت کمال نیاز دارد. عدالت تشریعی عبارت است از تعیین وظایفی در حد وسع و توان هر فرد که برای رسیدن به هدف خلقت نیازمند است. 

موافقین ۰ مخالفین ۰

کسی که نگران هدایت فرزند و یا دانش آموز خود نیست مربی نیست

بسم الله الرحمن الرحیم

قَالَ لَا تخَافَا إِنَّنىِ مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَ أَرَى‏(طه/46)

ترجمه آیه: فرمود: «مترسید، من همراه شمایم، مى‏شنوم و مى‏بینم.»

1.       موسى و برادرش هنگام رفتن به سوی فرعون از دو چیز بیم داشتند، نخست آنکه فرعون قبل از آنکه سخنانشان را بشنود شدت عمل به خرج دهد و آنها را بکشد و یا بعد از شنیدن بلافاصله و بدون مطالعه دست به چنین اقدامى بزند و یا عذاب قوم بنی اسرائیل را زیاد کند و حرفی بزند و بی ادبی نسبت به خداوند نماید که سزاوار نیست. خلاصه آنها از جان خود نمی ترسیدند و ترسشان از نا تمام ماندن ماموریتی بود که خداوند بر عهده آنان گذاشته بود. على (ع) در این باره می فرماید: «روى رستگارى نبیند آن که راهى جز راه من رود. از آن روز که حق را شناخته‏ام در آن شک نکرده‏ام. موسى نیز بر جان خود نمى‏ترسید ترس او از غلبه نادانان و فرمانروایى گمراهان بود».

2.     ترس از ویژگی های انسان است و پیامبران هم از این امر مستثنی نیستند و ترس نقیصه نیست. علم انبیا محدود است و در حدی است که خداوند مصلحت می داند که داشته باشند و همین امر باعث می شود که نسبت به عاقبت کار نگران باشند و بترسند. آنچه عیب است خشیت از غیر خداوند است. و انبیاء (ع) فقط در مقابل خداوند خاشعند و از خشیت در مقابل غیر خداوند منزهند. خشیت رفتاری است که انسان ها به دلیل ترس درونی از خود نشان می دهند. مثلا در مقابل صاحب قدرت متواضع می شوند از گفتن حق پرهیز می کنند.

3.     وقتی ما یقین کنیم که خداوند سمیع و بصیر است و به اعمال ما و همه آگاه است، این باعث می شود اولا عالم را محضر خدا بدانیم و در محضر خداوند گناه نکنیم و ثانیا طبق این آیه روح امید در دل انسان زنده می شود. ایمان به حضور در پیشگاه خداوند و یقین به امدادهاى الهى، عامل شجاعت و روحیه یافتن مؤمنان است.

4.     حضرت موسی ماموریت داشت فرعون را هدایت کند و او را با خداوند خالق آشنا سازد. خداوندی که زنده می کند و میمیراند و سپس در قیامت محشور می سازد. در حقیقت با امر خداوند حضرت موسی معلم و مربی فرعون شده بود. ترس مربى از آینده کسی که تربیتش می کند طبیعى است. اگر کسی مسئول تربیت انسانی شد چه به عنوان پدر و مادر و چه به عنوان معلم و دبیر و استاد دانشگاه و در دلش نسبت به مسئولیت خود نگران نبود مربی نیست.

موافقین ۰ مخالفین ۰

صلابت در مواضع همراه با رعایت ادب، نرمی و مدارا در برخورد

بسم الله الرحمن الرحیم

فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یخَشىَ‏(طه/44)

ترجمه آیه: و با او سخنى نرم گویید، شاید که پند پذیرد یا بترسد.

1.       کلمه" تذکر" به معناى قبول یادآورى و ایمان آوردن است و کلمه خشیت به معناى مقدمه آن قبول و ایمان است، وبه دلیل ترس از مجازات الهی عدم مخالفت با دعوت پیامبر است. پس معنی آیه این می شود که:  شاید او ایمان بیاورد و یا نزدیک به ایمان آوردن شود و حد اقل بعضى از خواسته‏هاى شما را اجابت کند. (ترجمه المیزان ج 14، ص 213)

2.     در کتاب علل به سند خود از ابن ابى عمیر روایت کرده که گفت: به موسى بن جعفر (ع) عرض کردم: از معناى آیه" اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏ فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى‏" برایم بفرما، فرمود: اما جمله" فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً" معنایش این است که او را به اسم صریح نخوانید، بلکه به کنیه بخوانید و بگویید" یا ابا مصعب" چون کنیه فرعون ابو مصعب و نامش ولید بن مصعب بود، و اما جمله" لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى‏" را براى این فرمود تا موسى به رفتن حریص‏تر شود، و گر نه خداى تعالى مى‏دانست که فرعون نه متذکر مى‏شود و نه مى‏ترسد، مگر وقتى که عذاب را ببیند، هم چنان که خود خداى تعالى فرمود: "آن گاه که دچار غرق شد، گفت: ایمان آوردم که معبودى نیست جز همان خدایى که بنى اسرائیل به وى ایمان آوردند، حالا دیگر تسلیمم" و خداى تعالى هم ایمانش را قبول نکرد، و فرمود: حالا؟ بعد از آن عصیانها که قبل از این کردى و از مفسدین بودى؟

3.     از این آیه فهمیده می شود که اولین مرحله نصیحت و یا امر به معروف و نهی از منکر، برخورد ملایم و توأم با مهر و عواطف انسانى است، و توسل به خشونت مربوط به مراحل بعد است. از نظر آقای قرائتی در تفسیر نور شروع تربیت و ارشاد باید از طریق گفتگوى صمیمانه باشد. حتّى با سرکش‏ترین افراد نیز باید ابتدا با نرمى و لطافت سخن گفت. امیدها در نرمى است، و انتظارى از خشونت نمى‏رود.

4.     هر چند اکثر مفسرین این آیه را به معنی مدارا و رفق با طغیانگران معنی کرده اند و گفته اند اولین قدم در برخورد حتی با طاغی ترین و یاغی ترین انسان ها برخورد صمیمی است ولی به نظر بنده این آیه آنگونه که مفسرین تعمیم داده اند قابل تعمیم نیست و با توجه به اینکه خداوند این نحوه برخورد را فقط در قبال فرعون خواسته و در باره قبطیان و آل فرعون چنین چیزی نگفته است نتیجه می گیریم که تغییر و اصلاح نظر ائمه کفر و افراد مؤثر بسیار مهم است زیرا ایمان آوردن او اسباب هدایت خیلی ها را فراهم می آورد.

5.     یحیى بن معاذ بدرگاه خدا عرض مى‏کرد: این است مدارایى تو با کسى که ادعاى خدایى مى‏کند. چگونه است مدارایى تو با کسى که ادعاى بندگى مى‏کند؟

6.     مذاکره حضرت موسی با فرعون، ابر قدرت طغیانگر زمان که ادعای خدایی می کرد همراه با رعایت ادب و احترام بوده است. رعایت ادب خواسته خداوند از حضرت موسی بود. رعایت ادب به معنی کوتاه آمدن از مواضع نیست و خوشرویی و صمیمیت می تواند همراه با صلابت در مواضع باشد. در صورت عدم تاثیر برخورد نرم، باید با استفاده از ابزارهای دیگر طغیانگران را مهار نمود.


موافقین ۰ مخالفین ۰

یاد خدا رکن اصلی مبارزه با طاغوت و تبلیغ دین

بسم الله الرحمن الرحیم

 وَ لَا تَنِیَا فىِ ذِکْرِى(طه/42)

ترجمه آیه: و در یادکردنِ من سستى مکنید.

1.       کلمه" تنیا" از" ونى" به معناى فتور و سستى است و از لوازم آن تنبلی، نرمی، ناتوانی و سهل انگاری است. سستی مانع هرگونه برنامه ریزی، تصمیم و عمل است و نمی گذارد شخص به هیچ هدف و مقصودی برسد در  حالی که هرکس سعادت و برتری بخواهد باید تلاش کند و خود را به زحمت بیاندازد.

2.      منظور از ذکر و یاد خدا دو امر می تواند باشد یکی تبلیغ دین و رساندن پیام خداوند به مخاطبان و گاه منظور همان ذکر خداست که باعث تربیت نفس انسان مى‏شود تا بتواند سختیهاى رسالت را تحمل کند، زیرا اجراى امر نبوت با مشکلات بسیار توأم است و گذشتن از این مشکلات جز با یاد و ذکر خدا میسر نیست، زیرا یاد خدا سبب آرامش دل مى‏شود و اراده را استوار مى‏نماید.

3.     از نظر علامه طباطبایی مناسب‏تر به سیاق آیه معنی اول ذکر است یعنی دعوت به ایمان به خداى تعالى و سستى نکردن و کوتاهى ننمودن در رسانیدن پیغام خدا و امر و نهی خدا به مردم و دعوت مردمان به پرستش و ستایش او. صاحب مجمع البیان به استناد کلام ابن عباس و سدی و محمد بن کعب همین معنی را برای ذکر انتخاب کرده است. و ابن کثیر از مفسران اهل سنت به استناد کلام ابن عباس معنی دوم را پسندیده است. البته در جمله نقل شده از ابن عباس واژه رسالت وجود ندارد و بعدا به نقل از علی بن ابی طلحه به آن اضافه شده است."ابن عباس گوید: یعنى در اداى رسالتم سستى نکنید. سدى گوید: یعنى در فرمان من سستى نکنید. محمد بن کعب گوید: یعنى ترس از فرعون باعث نشود که در انجام دستورات من کوتاهى کنید."

4.     مفسرین معنی دوم ذکر را نیز در این آیه محتمل دانسته اند. یعنی خداوند به حضرت موسی فرموده است: در یاد من سستی نکنید یعنى‏ هر جا که می روید مرا فراموش نکنید و در اطاعت و عبادت من ثابت قدم باشید. چرا که سستى و ترک قاطعیت، تمام زحمات شما را بر باد خواهد داد، محکم بایستید و از هیچ حادثه‏اى نهراسید، و در برابر هیچ قدرتى، سست نشوید.

5.     پس مبلغ دین باید مصمم و نفوذناپذیر باشد و این با یاد خدا و مداومت بر آن حاصل می شود. دوری از یاد خدا یعنی توجه به دنیا و شهوات و وسوسه های نفسانی و شیطانی و آن باعث می شود انسان مرعوب کاخ و قدرت و هیبت طاغوت شود.

موافقین ۰ مخالفین ۰