رَبُّنا الرّحمن المُستَعان

تفسیر آیاتی از قرآن با رویکرد تربیتی

۱۹۱ مطلب با موضوع «تفسیر قرآن» ثبت شده است

ارائه خدمات مطلوب در هر جامعه ای بیشتر، از شخصیت نیروی انسانی متاثر است

بسم الله الرحمن الرحیم

قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ إسْتأجِرْهُ  إِنَّ خَیرَ مَنِ اسْتَأجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِینُ(قصص/26)

ترجمه آیه: یکى از آن دو [دختر] گفت: اى پدر، او را استخدام کن، چرا که بهترین شخصی که استخدام می کنی کسی است که نیرومند و درخور اعتماد باشد.

1.       امام رضا علیه السلام فرمود: حضرت شعیب از دخترش پرسید: چگونه امانت‏دارى این جوان را فهمیدى که او را امین مى‏خوانى؟ گفت: وقتى دعوت شما را به او ابلاغ کردم، به من گفت: از پشت‏سر من، مرا راهنمایى کن. تا مبادا به قامت من چشم بدوزد.

2.     خداوند از زبان یکی از دختران حضرت شعیب دو ویژگی برای بکارگیری انسان ها برشمرده است که مسئولیت همه مربیان نیروی انسانی در جامعه اسلامی را روشن می سازد. اولا قوی بودن که مربوط به بعد مهارتی انسان است و باید نظام آموزش و پرورش در هر جامعه ای متناسب با زمان، افراد توانمند برای انجام کار تربیت کند. دوم قابل اعتماد بودن که مربوط به بعد شخصیت انسان است. شخصیت مهمتر از مهارت است. انسان ماهر غیر قابل اعتماد (مثل دروغگو یا خائن به امانت) نه تنها گرهی از مردم باز نمی کند بلکه ضرر بیشتری می تواند به جامعه بزند.

3.     استیجار یعنی اجاره کردن و منظور از آن بکارگیری یا استخدام است. تعاملات اقتصادی در قالب دو امر است: ارائه خدمت و ارائه کالا و محصول. در فقه اسلامی بخش اول ذیل عنوان اجاره بحث می شود و بخش دوم در ذیل عنوان تجارت. هرچند اجاره کردن و استفاده از خدمات منزل و ماشین و هر وسیله دیگر در این بخش مورد بحث قرار می گیرد ولی مهمترین موضوع اجاره، انسان و ویژگی های مهارتی و شخصیتی آن است.

4.     به نظر بنده امروز بیشترین آسیب را نیروی انسانی به اقتصاد وارد می کند. مهارت از مسائلی است که قابل تعلیم است و اگر جامعه ای اراده پیشرفت کند می تواند به سرعت نیروی ماهر تربیت کند. آنچه به سختی حاصل خواهد شد تربیت نیروی قابل اعتماد می باشد. امروز در جامعه ما کارگر به کارفرما رحم نمی کند و کارفرما به کارگر رحم نمی کند. کارگر به کارفرما و قرارداد او، و کارفرما به کار و شخصیت کارگر بی اعتماد و بدبین است. هرچند اکثر کارمندان و کارگران از وضعیت معیشت و کار گله مند هستند ولی از طرف دیگر کمتر کارفرما و یا مسئولی از نیروی کار خود راضی است. حل این مسئله که در حد بحران می باشد فقط بر عهده مربیان و مسئولین فرهنگی جامعه می باشد.

موافقین ۰ مخالفین ۰

حیا مهمترین صفت از کمالات زن در قرآن می باشد

بسم الله الرحمن الرحیم

فجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشىِ عَلىَ اسْتِحْیَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبىِ یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا (قصص/25)

ترجمه آیه: یکى از آن دو (دختر) به سراغ او آمد در حالى که با نهایت حیا گام برمى‏داشت، گفت: پدرم از تو دعوت مى‏کند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که براى ما انجام دادى به تو بپردازد

1.       مراد از استحیاء در راه رفتن دختر، یعنی عفت و نجابت از طرز راه رفتنش پیدا بود. یعنی خودنمایی و جلب  توجه نمی کرد و با ناز و کرشمه راه نمی رفت.

2.     این آیه یکی از بهترین آیاتی است که می تواند برای چگونگی رابطه بین دختر و پسرهای نامحرم الگو باشد. دختر دم بخت پیامبری از سوی پدر مامور شده است پیامی را به یک پسر جوان نامحرم برساند. خداوند اصل رابطه را نهی نمی کند ولی برای رابطه بین دو نامحرم یک شرط می گذارد و آن رعایت حیا می باشد.

3.     عفت و پاکدامنی یکی از ارزشمندترین صفات اخلاقی است که همچون سدی محکم در برابر طغیان امیال جنسی، انسان را مصون نگه می دارد. این ویژگی اخلاقی یکی از مهمترین شاخص های اخلاقی روابط اجتماعی است. حیا تنها امری درونی نیست و طبق نظر همه مفسران دختر حضرت شعیب در راه رفتن ویژگی هایی داشت که خداوند او را متصف به حیا نموده است. ویژگی هایی که می تواند یک دختر با حیا را از دختران دیگر جدا کند عبارتند از: ویژگی هایی در حرف زدن، ویژگی هایی در پوشش و ویژگی هایی در رفتار و حرکات و سکنات که قرآن از عنوان مشی و راه رفتن از آن یاد کرده است. حرف زدن یک دختر با نامحرم باید کوتاه، مؤدبانه، با استخدام کلماتی جدی و غیر صمیمی باشد و در لباس و پوشش، ساده و بی‌آلایش و بی‌آرایش بودن، تمیز و مرتب بودن و عدم تبرّج و جلب توجه نمودن شاخص خوبی می باشد و در رفتار، ویژگی مؤدبانه و محترمانه بودن، جدی، مغرور و با اعتماد به نفس بودن و آرامش و وقار داشتن نشانه حیا می باشد.

4.     نکته دیگر این آیه، تاکید بر این است که زحمت دیگران را بدون اجرت نگذاریم. متاسفانه واژه "وظیفه اش هست" در قبال زحمات دیگران در جامعه امروزی بسیار شنیده می شود و عموما این جمله برای پرهیز از تشکر زبانی و یا پرداخت حق الزحمه مناسب بکار گرفته می شود. براى خدمات مردم، ارزش قائل شویم. قصد قربت، با قدردانى دیگران منافاتى ندارد. وظیفه کارگر انجام کار درست و کامل و خوب برای جلب رضایت خداوند است و وظیفه صاحب کار پرداخت کامل حق الزحمه به همراه تشکر زبانی  می باشد. حضرت موسى کار را براى رضاى خدا انجام داد، ولى حضرت شعیب با پرداخت مزد از زحمات او تقدیر کرد.

موافقین ۰ مخالفین ۰

تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز

بسم الله الرحمن الرحیم

تو نیکی می کن و در دجله انداز         که ایزد در بیابانت دهد باز

فَسَقَى‏ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلىَّ إِلىَ الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنىِّ لِمَا أَنزَلْتَ إِلىَّ مِنْ خَیرٍ فَقِیرٌ (قصص/24)

ترجمه آیه: پس گوسفندان آن دو را آب داد، آن گاه به سوى سایه برگشت و گفت: پروردگارا، من به هر خیرى که سویم بفرستى سخت نیازمندم.

1.       قصه حضرت موسی صحنه های متعددی دارد که هرکدام نکات آموزنده بسیار زیادی دارد. پنجمین صحنه از این داستان صحنه ورود موسى به شهر مدین است .حضرت موسی، جوانی که در راه خدا از مؤمنی دفاع کرده است و از دست فرعونیان چند روز است گرسنه و طبق برخی روایات پا برهنه راه می رود و به شهر مدین رسیده است و بسیار گرسنه می باشد. با رسیدن به اولین نشانه های شهر دلش آرام می گیرد که از چنگ ظالمان رسته است. نزدیک شهر، چوپان ها را می بیند که براى آب دادن به گوسفندان اطراف چاه آب اجتماع کرده‏اند. در کنار چوپانان دو زن را می بیند که با عفت تمام در گوشه‏اى ایستاده‏اند و به گوسفندان خود آب نمی دهند. نزدیک آن دو می رود و می پرسد: اینجا چکار می کنید؟ دختران در پاسخ او گفتند: ما منتظریم تا چوپانان گوسفندان خود را آب بدهند تا بعد از همه آنها ما گوسفندانمان را سیراب ‏کنیم. و اضافه می کنند که پدر ما پیر مرد مسنّى است و ما تنها فرزندان او هستیم. موسى جلو می رود سطل آب که خیلی بزرگ بوده را از دست مردان می گیرد و به چاه می اندازد و به تنهایی سطل سنگین و پرآب را بیرون می کشد و گوسفندان آن دو دختر را سیراب می کند. و بعد از این کار سنگین به سایه درختی پناه می برد و به درگاه خدا عرض می کند: خدایا من نیازمند خیری هستم که تو برایم می فرستی.

2.     در این صحنه اولا حضرت موسی بسیار خسته و گرسنه و محتاج غذا می باشد ثانیا غریب است و پناهگاهی ندارد ثالثا مؤدب است و از دختران چیزی به عنوان اجر کاری که برایشان انجام داده است مطالبه نمی کند رابعا حتی ادب اجازه نمی دهد که از خداوند نیز به صراحت غذا بخواهد. ما بر اساس روایات می دانیم که حضرت موسی شدیدا گرسنه و محتاج نان بوده است.

3.     حضرت موسی خود را به خدا وامى‏گذارد، اما کار مخلصانه حضرت موسی پاداشی بس پر برکت برای او دارد. کار برای رضای خدا انجام دادن، فصل تازه‏اى در زندگانى موسى مى‏گشاید، و یک دنیا برکات مادى و معنوى براى او به ارمغان مى‏آورد.

4.     کسب و کار حلال است و اجرتی که انسان در قبال خدمتی که ارائه می دهد دریافت می کند حلال است و مورد رضایت خداوند. انسان در قبال محبت و یا کار خیری که خود بدون درخواست کسی انجام می دهد نباید طلب اجرت کند هرچند نیازمندترین باشد.

5.     دعایی که حضرت موسی در این آیه می فرمایند برای رفع حاجت نیازمندان مجرب است و تجربه حضرت موسی خود گواه آن است.

6.     از سوال و جواب حضرت موسی و دختران حضرت شعیب معلوم می شود که کار زن در بیرون از خانه مورد رضایت خداوند نیست مگر مجبور و از روی ضرورت باشد و زن در محیط کار، تنها نباشد و با مردان اختلاطى نداشته باشد. 

موافقین ۰ مخالفین ۰

مرگ و زندگی در قاموس قرآن متفاوت است.

بسم الله الرحمن الرحیم

إِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتىَ‏ وَ لَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْاْ مُدْبِرِینَ(نمل/80)

ترجمه آیه: البتّه تو مردگان را شنوا نمى‏گردانى، و این ندا را به کران- چون پشت بگردانند- نمى‏توانى بشنوانى.

1.       منظور از سماع و شنیدن در این آیه هدایت است. و منظور از دعا که به صورت معرفه آمده، دعوت به سمت حق می باشد.

2.     خداوند کافران و مشرکان لجوج را در عدم استفاده از هدایت پیامبر تشبیه کرده است به کر، کور و مرده و خطاب به پیامبر خود می فرماید کافران لجوج هدایت نمی شوند. یعنی قرآن و هدایت پیامبر تنها بر مؤمنین و کافران غیر لجوج مژثر است کسانی که ترسی از خدا و قیامت در دل دارند و لذا تسلیم کلام وحی می باشند.

3.     چشم و گوش اشاره به راه های شناخت و دل اشاره به عقل و ایمان می باشد و در این آیه مرده کسی است که تعقل و ایمان ندارد و پشت کردن نیز تاکید بر عدم اراده هدایت است مثل جاهلی که بر جهل خود مصمم است. پس کسانی که در راه شناخت حقایق عالم، عقل خود را بکار گیرند و آن گاه با ایمان و انقیاد تسلیم آن شوند، چنین کسانى از مردگان و کران و کوران حساب نمی شوند و زمینه هدایت را دارند.

4.     این آیه تسّلى خاطر است بر حضرت ختمی مرتبت و پاسخ این سؤال است که اگر قرآن حق آشکار است، پس چرا اینهمه با آن مخالفت مى‏کنند؟ خداوند می فرماید ای پیامبر از انکار آنها ناراحت مباش، تقصیر از تو نیست مخاطب تو زندگانند، آنها که روحى زنده و بیدار و حق طلب دارند، نه مردگان زنده‏نما که تعصب و لجاجت و استمرار بر گناه، فکر و اندیشه آنها را تعطیل کرده است.

5.     عوامل مهمی که باعث می شود قلب کافر و منافق و هر شخص گمراهی بمیرد و توفیق هدایت را از دست دهد و هیچ موعظه و نصیحتی و انذاری بر او مؤثر نشود، طمع و حرص بر زر و زور این جهان و حقد و کینه نسبت به هدایتگران است.  

6.     زندگی و مرگ در بینش مادى تنها به معنى حیات و مرگ فیزیولوژیکى است یعنى هنگامى که قلب کار مى‏کند و خون به اعضاء مى‏رسد و حس و حرکت و جذب و دفعى در بدن انسان است زنده است، اما هنگامى که این حرکات نباشد دلیل بر مرگ است. اما در قاموس و فرهنگ قرآن مرگ و زندگی معنای دیگری دارد. زنده انسان هدایت شده است که آثار مثبتی در این کره خاکی دارد هر چند مانند شهیدان از نظر فیزیکی مرده باشد. و مرده کسی است که قابل هدایت نیست هرچند مثل زنده ها نفس می کشد و اکسیژن زمین را مصرف می کند. 

موافقین ۰ مخالفین ۰

خداوند دعای هر دعا کننده ای را اجابت می کند

بسم الله الرحمن الرحیم

أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإلَهٌ مَّعَ اللَّهِ  قَلِیلًا مَّا تَذَکَّرُونَ(نمل/62)

ترجمه آیه: ( آیا خدایان شما بهتر هستند) یا آن کس که درمانده را -چون وى را بخواند- اجابت مى‏کند، و گرفتارى را برطرف مى‏گرداند، و شما را جانشینان این زمین قرار مى‏دهد؟ آیا معبودى با خداست؟ چه کم پند مى‏پذیرید.

1.       مضطرّ کسى است که گرفتار شود هیچ امیدی به اسباب دنیوی برای حل مشکل خود نداشته باشد؛ مانند غریق دریا، گمشده صحرا و یا بیماری که از سوی پزشکان جواب شده است.

2.     خداوند دعای هر دعا کننده ای را اجابت می کند و این وعده خداوند در قرآن است ولی اینکه خداوند فرموده است: وقتی مضطر دعا کند اجابت می کند منظور این است که خدا دعاى کسی که از خداوند طلب حل مشکل کند مشکلش را حل می کند نه کسی که دل در گرو دیگران دارد ولی در زبان از خداوند هم چیزی می خواهد. آدمى تا بیچاره و درمانده نشود، دعاهایش آن جدیت و حقیقت را ندارد.

قید دوم این مطلب را روشن تر بیان می کند و در آیه می فرماید: "اذا دعاه" یعنی اگر بخواهد. یعنی دل و زبان را یکی کند و فقط از خداوند درخواست حل مشکل کند قطعا خداوند دعای دعا کننده را اجابت می کند. در روایتی از امام باقر (ع) آمده است که خداوند فقط از کسی لطف خود را منع می کند که عطای خداوند را قبول نمی کند و غضب خود را شامل کسی می کند که رضای خداوند را نمی خواهد.

3.     در روایات مصادیقی از دعای صادقانه ذکر شده است که برخی به دلیل مضطر بودن دعای صادقانه دارند و برخی به دلیل ویژگی های خاصی که دارند. گفته شده دعای این افراد مستجاب است: دعای پدر و مادر در حق فرزندشان، دعای مظلوم در حق ظالم، دعای کسی که در سفر عمره است تا زمانی که برگردد، دعای روزه دار تا وقتی که افطار می کند، دعای شخص گنهکار وقتی که متوجه می شود که بخشنده ای جز خداوند ندارد و دعای امام زمان (عج).

4.     دعا بر دو نوع است: زبانی و غیر زبانی. ضرورت ندارد که حتما دعا بر زبان جاری شود و اگر انسان از سویدای دل خواهان چیزی از خداوند باشد اجابت می شود. اگر متن دعا از قرآن و یا از معصومین باشد با زبان گفتن و نیز به صورت دسته جمعی خواندن آثار بهتری دارد.  

5.     هرچند خداوند در این آیه خواستن و دعا کردن را به دو شرط منوط کرد اولا مضطر باشد و دوما از خداوند بخواهد، ولی در این آیه کشف سوء یعنی رفع گرفتاری مشروط به چیزی نیست و معنی آن این است که خداوند نه تنها دعای انسان های مؤمن را اجابت می کند بلکه گرفتاری غیر مؤمن را نیز رفع می کند.

6.     انسان هرچند از ابتدای خلقت از سوی خداوند به عنوان جانشین برگزیده شده است ولی در ادامه حیات گاهی موانعی پیش می آید که انسان قادر به استفاده از تمام نعمت های زمین نمی شود اعم از اینکه موانع بیرونی باشد مثل تسلط ظالم، سیل و زلزله و عوامل طبیعی دیگر و یا موانع درونی مثل بیماری و جهل و امثال آن که در نتیجه آن عملا فردی ضعیف می گردد که هیچ حول و قوه ای ندارد. خداوند در این آیه می فرماید من تمام موانع تسلط انسان بر زمین را رفع می کنم تا اسباب جانشینی انسان بر روی زمین فراهم باشد.

موافقین ۰ مخالفین ۰

در محیط آلوده به گناه، پاکی جرم است.

بسم الله الرحمن الرحیم

فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُواْ أَخْرِجُواْ ءَالَ لُوطٍ مِّن قَرْیَتِکُمْ  إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ (نمل/56)

ترجمه آیه: ‏ پاسخ قوم او (لوط) غیر از این نبود که گفتند: «خاندان لوط را از شهرتان بیرون کنید که آنها مردمى هستند که می خواهند پاک بمانند.

1.        قریه بر شهرهاى معظم اطلاق میشود چنانچه مکه را ام القرى نامیدند

2.     در راه تبلیغ دین حق، پیامبری را از خانه خودش تبعید کردند. پیامبران هیچکدام از بیرون شهر و با زبان خارجی برای تبلیغ دین نرفته اند همه به زبان قوم خود و از بین خودشان برگزیده شده اند. با هم رابطه خویشاوندی داشتند. معلوم می شود که پاکیزه ماندن در جمع گنهکاران، تنها برای پاکان سخت نیست برای ناپاکان نیز سخت است چون هر انسانی از فطرت پاک برخوردار است و با دیدن پاکان در درون احساس عذاب وجدان دارد. ولی مردم چون می خواهند راحت و بدون عذاب وجدان گناه کنند از حضور انبیاء و هر انسان پاکدامنی در جمعشان ناراحت می شدند. همین الآن در دنیای معاصر هم شاهدیم که مردم غیر متدین از حضور متدینین در جمعشان احساس سنگینی می کنند. مثلا برادر از حضور برادرش در محفل خصوصی خود احساس سنگینی می کند اگر بخواهد آنگونه که دلش می خواهد محفل را بیاراید و دوستان را جمع کند و لذت ببرد.

3.       حضرت لوط مانند حضرت نوح توفیق زیادی در هدایت قوم خودش نداشت. ظاهرا شش قریه در حیطه تبلیغی آن حضرت بوده است که حدود سى سال آنها را تبلیغ کرد ولى جز خانواده‏اش (آنهم به استثناى همسرش که با مشرکان هم عقیده شد) به او ایمان نیاوردند.

4.     اهل فسق و گناه حقیقتا حرفی برای گفتن و دفاع از کار خود ندارند لذا مجبور می شوند زور بگویند. قوم لوط نیز با آن گناهی که مرتکب بودند جوابى نداشتند جز اینکه بگویند: خاندان لوط را از شهر خود بیرون کنید، چون آنان مردمى هستند که مى‏خواهند از این عمل منزه باشند. البته ممکن است که این که گفتند:" مى‏خواهند منزه باشند" همراه با کمی تمسخر هم بوده است. چون انسان ها بدترین کارهای خود را ابتدا توجیه می کنند که طبیعی است و نیاز فیزیولوژیک انسان می باشد و امثال آن بعد آن را انجام می دهند. مفسرین نزدیک به زمان نزول قرآن نیز این کلام قوم لوط را بر وجه مسخره کردن دانسته اند.

5.     گاهی اوقات افراد مؤمن و پاکدامن افراد سختگیر و بد عنق هستند ولی اگر ما اراده کاری کردیم که فکر می کنیم خیلی با عرف متدینین سازگار نیست سعی کنیم مؤمنین را در جمع خود تحمل کنیم و با بهانه بدعنقی مؤمنین کار خلاف عرف مرتکب نشویم. 

موافقین ۰ مخالفین ۰

در بدترین شرایط ایمانی هم از رحمت خداوند مایوس نشویم

بسم الله الرحمن الرحیم

قَالَ یَا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ  لَوْ لَا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ(نمل/46)

ترجمه: صالح‏ گفت: «اى قوم من، چرا پیش از [جُستنِ‏] نیکى، شتابزده خواهان بدى هستید؟ چرا از خدا آمرزش نمى‏خواهید؟ باشد که مورد رحمت قرار گیرید.»

1.       منظور از سیّئه کفر، شرک، گناه، فساد و عذاب الهی است و حسنه در این آیه به معنی استغفار و طلب رحمت و مغفرت است که برای انسان خطاکار هیچ عمل نیکی بالاتر از استغفار و طلب رحمت نمی باشد.

2.     قصه ی حضرت صالح و قوم ثمود همانند همه قصه های قرآن بسیار عبرت آموز است. در جامعه گروه های زیادی وجود دارند که شاید همدیگر را هم نشناسند ولی وقتی در آن جامعه مسیر حقی صریح و آشکار و غیر قابل تفسیر از زبان یک پیامبر و یا مصلحی عرضه می شود، انسان ها با همه تنوع سلایق دو دسته می شوند، طرفداران حق و طرفداران باطل. قرآن می فرماید وقتی حضرت صالح را فرستادیم تا قوم ثمود را به توحید هدایت کند آنها دو گروه متخاصم و دشمن هم شدند. بعد می فرماید گروه مخالف که اهل فساد بودند خودشان نه گروه بودند ولی در برابر حضرت صالح با هم متحد شدند و صف واحدی را تشکیل دادند. حق همانگونه که طرفداران خود را حول محور ایمان به خدا متحد می کند، مخالفان خود را نیز با هر عقیده و نظری باشند علیه حق متحد می سازد.

3.     منکران پیامبران چون منکر خدا و معاد نیز هستند برای اثبات باطل بودن ادعای پیامبران، همیشه درخواست عذاب سریع خداوند می کنند. و این ناشی از اراده خداوند بر مهلت دادن و استدراج و ستار بودن و حاکمیت رحمت و امنیت در جهان است. اگر خداوند هر کافری را بلافاصله بعد از کفر به هلاکت می رساند هیچ انسان کافری در جهان پیدا نمی شد و بر خلاف خواست خداوند جبر بر جهان حکمفرما می شد.

4.     پیامبران از اینکه به جای رحمت، عذاب و به جای استغفار، انجام گناه در بین مردم می بینند دلسوزانه از مردم می خواهند که مسیرشان را عوض کنند و همیشه چنین در خواستی نفرت، لجاجت و خشم کفار را می افزاید. البته کسانی که ذره ای خدا ترسی در دل داشته باشند به راه راست هدایت می شوند.

5.     اگر قوم ثمود حتی بعد از کشتن شتر حضرت صالح توبه می کردند خداوند آنها را می بخشید ولی فساد و کفر اگر تکرار شود و بر روی هم انباشته شود توفیق توبه را از آنها می گیرد و نفرت نسبت به خدا و پیامبران و اسباب هدایت را در دل آنها می افزاید.

موافقین ۰ مخالفین ۰

راه برخورد با متکبران

بسم الله الرحمن الرحیم

قِیلَ لهَا ادْخُلىِ الصَّرْحَ  فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ کَشَفَتْ عَن سَاقَیْهَا  قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِیرَ  قَالَتْ رَبِّ إِنىّ‏ ظَلَمْتُ نَفْسىِ وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَلَمِینَ(نمل/44)

ترجمه آیه: به او گفته شد: «وارد ساحتِ کاخ [پادشاهى‏] شو.» و چون آن را دید، برکه‏اى پنداشت و ساقهایش را نمایان کرد. [سلیمان‏] گفت: «این کاخى مفروش از آبگینه است.» [ملکه‏] گفت: «پروردگارا، من به خود ستم کردم و [اینک‏] با سلیمان در برابر خدا، پروردگار جهانیان، تسلیم شدم.»

1.       کلمه" صرح" به معناى قصر و هر بنایى است بلند و مشرف بر سایر بناها، و کلمه" لجّة" به معناى آب بسیار زیاد است و کلمه" ممرّد" به معناى صاف و صیقلی کردن است و کلمه" قواریر" به معناى شیشه است.

2.      حضرت سلیمان براى تسلیم کردن ملکه سبا که تمام قدرت و عظمت خود را در تخت و تاج زیبا و کاخ باشکوه و تشکیلات پر زرق و برق مى‏دانست صحنه‏اى به او نشان داد که تمام دستگاه تجملاتیش در نظر او حقیر و کوچک شد، و این نقطه عطفى در زندگى او شد تا در خصوص ارزش تجملات و تاج و تخت تجدید نظر کند. حضرت سلیمان بدون جنگ روح ملکه سبا را فتح کرد و او را در میدان تفکر شکست داد. این معجزه پیامبران است و درسی برای ما که از آن الهام بگیریم.

3.     بزرگترین مانع هدایت بشر تکبر و خودخواهی اوست و برای توجه دادن یک انسان به ارزش واقعیش، و نیز هدایت او به سوى اللَّه باید نخست غرور و  تکبر او را در هم شکست تا پرده‏هاى تاریک از جلو چشم واقع بین او کنار برود، همانگونه که سلیمان با انجام دو کار غرور ملکه سبا را درهم شکست: حاضر ساختن تختش، و به اشتباه افکندن او در عبور از روی شیشه ای که زیرش آب جاری بود.

4.     راه اصلاح یک متکبر، تواضع و فروتنی نیست. یک متکبر تنها با زبان ثروت و تکبر و احساس برتر دیدن دیگری از خود، متنبه می شود و از تکبر خود دست بر می دارد. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

موفقیت های خود را تفضل خداوند بدانیم

بسم الله الرحمن الرحیم

فَلَمَّا رَءَاهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبىِّ لِیَبْلُوَنىِ ءَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ  وَ مَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ  وَ مَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبىّ‏ غَنىِ‏ کَرِیمٌ(نمل/40)

ترجمه آیه: پس چون [سلیمان‏] آن [تخت‏] را نزد خود مستقر دید، گفت: «این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسى مى ‏کنم. و هر کس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس مى‏ گزارد، و هر کس ناسپاسى کند، بى ‏گمان پروردگارم بى‏نیاز و کریم است.»

1.       این آیه قسمتی از قصه حضرت سلیمان است که وقتی آن حضرت مطلع شد که در سرزمین سباء پرستش خورشید می کنند با نامه ای آنها را به پرستش خدا دعوت فرمود. بالقیس، حاکم سرزمین سباء نامه را به مشورت بزرگان قوم می گذارد. بزرگان او را به جنگ می خوانند ولی بالقیس بزرگان را از عواقب جنگ مطلع کرده هدیه ای به رسم صلح طلبی به حضرت سلیمان می فرستد. حضرت سلیمان چون قصد هدایت داشت هدیه را نمی پذیرد و برای نشان دادن قدرت، از آصفا برخیا وزیر خود می خواهد که تخت سلطنت بالقیس را به نزد او بیاورد.

2.     هر چند تلاش و اراده از سوی انسان ها می باشد و خداوند در روز قیامت بر اساس نیات، اراده ها و تلاش های انسان به او پاداش خواهد داد ولی پیروزی ها وموفقیت ها، نعمت الهی هستند و خداوند هر که را بخواهد پیروز می گرداند و هر که را بخواهد به خاک مذلت می نشاند. در زندگی خود همه موفقیت ها را از خدا بدانیم و در قبال آن شاکر باشیم.

3.     پیروزی و شکست نتیجه تلاش ما نیست و از الطاف الهی است و فضل است یعنی به خاطر استحقاق ما به ما داده نشده است که مغرور شویم بلکه صرفا برای آزمایش ما است، همانطوری که شکست ها هم وسیله امتحان ما می باشند. در قرآن دو صاحب قدرت را معرفی می کند: یکی قارون که صاحب مال فراوان است و در اقتصاد پیروز و علت پیروزی را استعداد و توان و تلاش خود می داند و مثال طاغوتیان است و دوم حضرت سلیمان که پیروزی را فضل الهی و وسیله آزمایش می داند که مثال قدرتمندان الهی می باشد.

4.     این آیه معنای شکر را بطور کامل بیان نموده است که معناى شکر عبارت است از این که اولا انسان با زبان شکرگزار باشد و ثانیا به آنچه می گوید ایمان قلبی داشته باشد و ثالثا بداند از راه تفضل است نه استحقاق و حقیقتا در بدست آوردن موفقیت، خود را دخیل نداند و رابعا عملى که مناسب آن نعمت باشد بجا آورد و از آن نعمت درست و در چارچوب قانون الهی استفاده نماید.

5.     شکران و حق شناسى موجب بقا و زیادتى نعمت می شود و شکر گزار را از ثواب اخروی برخوردار می کند و کفران و ناسپاسى سبب فنا و زوال نعمت ها و باعث عقاب ناسپاس می گردد.

6.     در زمان ما متداول شده است که مردم (هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی) را بر سر در خانه های بزرگ و کاخ مانند خود مى‏ نویسند. این جمله حضرت سلیمان معنی عمیقی دارد که قبل از نوشتن آن باید به معنی آن نیز توجه کرد و به آن اعتقاد داشت و در عمل نیز آن را در زندگی انعکاس داد مثلا باید در چنین خانه هایی اعمال عبادی زیاد دیده شود و رفت و آمد فقرا در این خانه ها زیاد باشد. خداوند دارایى و سخاوت را در کنار هم، می پسندد. 

موافقین ۰ مخالفین ۰

سه درخواست مهم حضرت سلیمان از خداوند

بسم الله الرحمن الرحیم

فَتَبَسَّمَ ضَاحِکاً مِّن قَوْلِهَا وَ قَالَ رَبّ‏ أَوْزِعْنىِ أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتىِ أَنْعَمْتَ عَلىَّ وَ عَلىَ‏ وَالِدَىَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صَلِحًا تَرْضَاهُ وَ أَدْخِلْنىِ بِرَحْمَتِکَ فىِ عِبَادِکَ الصَّلِحِینَ(نمل/19)

ترجمه آیه: [حضرت سلیمان‏] از گفتار مورچه دهان به خنده گشود و گفت: «پروردگارا، بر من الهام کن تا نعمتى را که به من و پدر و مادرم ارزانى داشته‏اى سپاس بگزارم، و به کار شایسته‏اى که آن را مى ‏پسندى بپردازم، و مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایسته‏ات داخل کن.»

1.       تبسم، کمترین حد خنده و ضحک خنده معمولى است و اگر در جمله مورد بحث هر دو کلمه را به کار برده، استعمالى است مجازى، که مى ‏فهماند تبسم آن جناب نزدیک به خنده بوده است. کلمه" اوزعنى" از ریشه ایزاع به معناى الهام می باشد و معنی کاملتری از توفیق دارد.

2.     حضرت سلیمان در این آیه سه چیز از خداوند درخواست می کند: الف- الهام و توفیق شکر نعمتی که خداوند به او و والدین او ارزانی داشته است؛ ب- الهام و توفیق انجام اعمال صالحی که موجب رضایت خداوند باشد؛ ج- مرحمت و لطف همراهی با انسان های صالحی چون نوح، ابراهیم و اسماعیل در دنیا و آخرت.   

3.     از این آیه فهمیده می شود که نعمتی که والدین دارند فرزندان نیز بطور مستقیم و یا غیر مستقیم از آن بهره مند هستند و شایسته آن است که نسبت به آن نعمت ها نیز شاکر باشد.

4.     هرچند شکر نعمت برای همه سخت است و خداوند بندگان خود را آنچنان غرق در نعمت ساخته که قادر به شمردن نعمت ها نیستند ولی برای حاکمان این کار سخت تر است. چون یکی از راه های شکر نعمت ادای حق آن نعمت است و ادای حقوق مردمی که حاکمان بر آنها مسلط هستند بسیار سخت است.

5.     وقتی حضرت سلیمان که سلطنت او بر تمام عالم گسترده بود و حتی بر بعضی از عوامل طبیعی نیز به اذن خداوند مسلط شده بود، از خداوند انجام عمل صالح طلب می کند پس از دعای آن حضرت روشن مى‏شود که اولا هدف نهایى بدست آوردن قدرت، انجام عمل صالح، یعنی عملى شایسته و ارزشمند است، و بقیه هر چه هست مقدمه‏ اى براى آن محسوب مى ‏شود و عمل صالح نیز مقدمه‏ اى است براى جلب خشنودى و رضاى خدا که هدف نهایى همین است.‏

6.     دعا، مثل یک وسیله یدکی مخصوص هنگام اضطرار و نیاز نیست که کم اهمیت بدانیم، بلکه انبیا در اوج عظمت و قدرت دعا مى ‏کردند. دعای هر شخصی هدف زندگی، حکومت، شغل و هر اقدامی را که انجام می دهد نشان می دهد و دعای انبیا و ائمه و آنچه در قرآن آمده است بیانگر بهترین اهدافی است که باید انسان در زندگی خود آنها را انتخاب کند و برای تحقق آنها جانفشانی نماید.

موافقین ۰ مخالفین ۰