رَبُّنا الرّحمن المُستَعان

تفسیر آیاتی از قرآن با رویکرد تربیتی

قدر نعمت هایی که خداوند در اختیارمان گذاشته را بدانیم و در حفظش بکوشیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَنُ قَالَ یَادَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلىَ‏ شَجَرَةِ الخُلْدِ وَ مُلْکٍ لَّا یَبْلىَ‏ (طه/120)

ترجمه آیه: پس شیطان او را وسوسه کرد، گفت: «اى آدم، آیا تو را به درخت جاودانگى و ملکى که زایل نمى‏شود، راه نمایم؟»

1.       وسوسه در اصل به معنى صداى بسیار آهسته است، مثل صدای زینت آلات زنان که بر روح مرد اثر می گذارد. ولی به معنی خطور مطالب بد و افکار بى‏اساس به ذهن بکار می رود، اعم از اینکه از درون خود انسان بجوشد و یا کسى از بیرون عامل آن شود. مقصود از شجره در این آیه همان درختى است که حضرت آدم و همسرش از خوردن آن ممنوع شدند و کلمه یبلى به معناى کهنه شدن و پوسیدن چیزى است و در مقابل نو به کار مى‏رود.

2.     منظور از " شجره خلد" درختى است که خوردنش باعث مى‏شود آدمى عمری جاودانه پیدا کند و دائما زنده بماند، و مراد" از ملکى که کهنه نشود" قدرت حکومتی است که هیچ عاملی باعث ضعیف شدن آن نشود. شیطان دو خواسته را در دل آدم زنده کرد، عمری جاوید و سلطنتی دائمی، دو خواسته ای که در  طول تاریخ آرزوی انسان بوده است.

3.     در واقع شیطان حساب کرد تمایل آدم به چیست و به اینجا رسید که او تمایل به زندگى جاویدان و رسیدن به قدرت بى‏زوال دارد، لذا براى کشاندن او به مخالفت فرمان پروردگار از این دو عامل استفاده کرد، و به تعبیر دیگر همانگونه که خداوند به آدم وعده داد که اگر شیطان را از خود دور سازى همیشه در بهشت مشمول نعمتهاى پروردگارت خواهى بود، شیطان نیز در وسوسه‏هایش انگشت روى همین نقطه گذارد. البته باید بدانیم که حضرت آدم از مدت حضورش در آن باغ خبر نداشت و نمی دانست چند روز یا سال مهمان آن باغ است و شیطان از این نقطه ضعف استفاده کرد.

4.     شیطان غرائز خاموش شده را در دل انسان بر مى‏انگیزد، تا بتواند تخم مخالفت با امر خداوند را در دلها بیفشاند. بر ماست که این کید او را بشناسیم تا مبادا به دام او بیفتیم.

5.     آیا آدم مرتکب معصیتى شد؟ گرچه عصیان در عرف امروز معمولا به معنى گناه مى‏آید ولى در لغت به معنى خارج شدن از اطاعت و فرمان است. بنا بر این به کار رفتن کلمه عصیان، لزوما به معنى ترک واجب یا ارتکاب حرام نیست، بلکه مى‏تواند ترک یک امر مستحبّ یا ارتکاب مکروه باشد. با توجه به نحوه امر خداوند بر نخوردن میوه و بیان آثار آن که خروج از آن باغ بود معلوم می شود که امر خداوند، امری ارشادی بوده است و تخلف از امر ارشادی معصیت محسوب نمی شود ولی نعمتی را انسان از دست می دهد. مثل امر به رعایت بهداشت که عدم رعایت سلامت انسان را از بین می برد. معصیت تخلف از امر  مولوی است. امر مولوی امری است که خداوند برای متخلفین از آن امر وعده دوزخ و عذاب اخروی می دهد.

6.     انسان که به وعده خداوند اعتماد نکند و توهمات و آرزوهای نفسانی اش مبنای تصمیمش گردد نعمت ها ی زیادی که در اختیار دارد از دست می دهد. یکی از پیام های مهم این آیه قدرشناسی نعمت هایی است که خداوند در اختیار ما قرار داده است. در اکثر موارد عاملی که باعث می شود نعمت های سلامت جسم، آرامش خاطر، همسر خوب، فرزندان و ... را از دست می دهیم بی اهمیت دانستن این نعمت ها و اهمیت دادن به چیزهایی است که در دسترس ما نیست و یا خواستن چیزهایی است که تحصیل آنها نا شدنی است.

موافقین ۰ مخالفین ۰

ما بنی نوع آدم، نسبت به وظایف و مسئولیت های خود فراموشکار و کم اراده هستیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلىَ ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسىِ‏ وَ لَمْ نجَدْ لَهُ عَزْمًا(طه/115)

ترجمه آیه: و به یقین پیش از این با آدم ( درخصوص نخوردن میوه ممنوعه ) پیمان بستیم، ولى آن را فراموش کرد، و براى او عزمى [استوار] نیافتیم.

1.       مراد از عهد و پیمان، همان فرمانِ نخوردن از میوه مخصوص است و مراد از نسیان، دقّت نکردن در انجام فرمان است و منظور از «عزم»، اراده‏ى محکم در برابر وسوسه‏هاى ابلیس است.

2.     " نسیان" در اینجا مسلما به معنى فراموشى مطلق نیست، زیرا در فراموشى مطلق عتاب و ملامتى وجود ندارد، بلکه یا به معنى ترک کردن است همانگونه که در تعبیرات روزمره به کسى که به عهد خودش وفا نکرده مى‏گوئیم گویا عهد خود را فراموش کردى، یعنى درک کردن تو همانند یک فرد فراموش‏کار است، و یا به معنى فراموشکاریهایى است که به خاطر کم توجهى و به اصطلاح" ترک تحفظ" پیدا مى‏شود.

3.     قصه حضرت آدم، قصه نوع بشر است. انسان نسبت به مسئولیت های خود فراموش کار است و کم اراده. اگر خدا در بهترین شکل ممکن (حضرت آدم و حوا زیباترین مخلوقات خدا بودند)، و در نعمتهایى بى‏شمار غرق ساخته، و در بهشت منزل دهد، و از او بخواهد پیروى هواى نفس نکند و دل به سراب دنیا نبندد، تا به افراط و تفریط دچار نگردد و در نتیجه خدا را فراموش نکند و تهدید فرماید، که عهد میان خود و خدا را فراموش نکرده، خدا را نافرمانى و از وسوسه های شیطان پیروى نکند، چون اگر دل به شیطان ببندد و پروردگارش را فراموش می کند و شیطان بر عالم مسلط گشته، همه را به خدمت خود در مى‏آورد، و هر که مزاحم خواستهاى او از لذائذ زندگى شود ذلیل مى‏کند، این انسان باور می کند که دنیا براى او باقى و او براى دنیا باقى است و دل به دنیا می بندد، و مقام پروردگارش را فراموش نمود، رفته رفته زشتى‏هاى زندگى برایش زیبا گشته، آثار شقاوت در دلش هویدا می شود. با اینکه می بیند نعمت ها را یکی پس از دیگری از دست می دهد و بلایی پس از بلایی دیگر نازل می شود ولی با نعمتی دیگر از نعمت از دست داده خوشی می کند و با بلایی کوچکتر از بلای نازل شده دلش را التیام می بخشد. و ناگهان خود را در کام مرگ می بیند در حالی که از بهشت هبوط کرده است.

موافقین ۰ مخالفین ۰

مهمترین ابزار تربیت انسان و خدمت به او علم است.

بسم الله الرحمن الرحیم

فَتَعالىَ اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ  وَ لَا تَعْجَلْ بِالْقُرْءَانِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضىَ إِلَیْکَ وَحْیُهُ  وَ قُل رَّبّ‏ زِدْنىِ عِلْمًا(طه/114)

ترجمه آیه: پس بلندمرتبه است خدایی که فرمانرواى بر حق است، و (ای پیامبر) در [خواندن‏] قرآن، پیش از آنکه وحى آن بر تو پایان یابد، شتاب مکن، و بگو: «پروردگارا، بر دانشم بیفزاى.»

1.   این آیه دو درس بسیار مهم دارد: اول تقبیح و زشت دانستن عجله و دوم ارزشمند بودن کسب علم.

2.   اولین پیام این آیه این است که در هیچ کاری عجله نباید کرد هرچند کار مقدس دریافت وحی باشد. بسیار دیده شده افرادى به هنگام شنیدن سخن یک گوینده، هنوز مطلب تمام نشده به تکرار یا تکمیل آن مى‏پردازند، این امر گاهى ریشه در کم صبرى و گاهى ریشه در غرور و اظهار وجود دارد ولى گاهى نیز عشق و علاقه زیاد به دریافت مطلب انسان را بر این کار وادار مى‏کند که در این صورت انگیزه مقدسى دارد، ولى، به هر حال، عجله کردن غالبا ایجاد مشکلات مى‏کند، و به همین دلیل در آیات فوق پیامبر خدا هم از این کار نهى شده است. جایى که براى دریافت وحى نباید شتابزدگى به خرج داد تکلیف بقیه کارها روشن است.

3.   پیام دوم آیه ارزش کسب علم است. علم مرز مکانى ندارد، تا چین و ثریا نیز باید در طلبش دوید. مرز زمانى ندارد از گاهواره تا گور ادامه دارد. از نظر معلم مرز نمى‏شناسد چرا که حکمت گمشده مؤمن است نزد هر کس بیابد آن را مى‏گیرد و اگر گوهرى از دهان ناپاکى بیفتد آن را برمى‏دارد. مرز از نظر میزان تلاش و کوشش نیز ندارد به اعماق دریاها فرو مى‏رود و کسب دانش مى‏کند و حتى در راه کسب آن جان عزیزش را مى‏دهد. به این ترتیب در منطق اسلام کلمه" فارغ التحصیل" یک کلمه بى‏معنى است، یک مسلمان راستین هرگز تحصیل علمش پایان نمى‏پذیرد، همواره دانشجو است.

4.   شتابزدگى و عجله کردن در هر کاری بد است و در کسب علم، بدتر است زیرا کسب علم نیاز به دقت نظر و تامل دارد و عجله باعث بدفهمی می شود. ولی سرعت و سبقت در کارهای پسندیده، خصوصا وقتی که همراه با برنامه ریزی باشد، بسیار خوب است. دریافت وحی و کسب علم از امور پسندیده است و انسان باید در این راستا تلاش کند و فرصت ها را با سستی و تنبلی از دست ندهد و از خداوند طلب توفیق نماید. و بخاطر همین است که خداوند بلافاصله بر پیامبر خود امر می کند که برای خود طلب کمال علم نماید. در حدیثی عایشه از رسول خدا (ص) روایت کرده که گفت: روزى اگر بر من بگذرد که در آن علمى زیاد نکنم که مرا به خدا نزدیک کند خدا طلوع آفتاب آن روز را برایم مبارک نکند.

5.   حضرت على بن الحسین زین العابدین علیه السلام وقتى طالب علمى خدمتش می رسید، می فرمود: مرحبا به کسى که وصیت فرموده رسول خدا به رعایت او، پس مى‏فرمود: طالب علم وقتى از منزلش بیرون می آید، هر قدمی که بر می دارد تا زمین هفتم او را تسبیح می گویند.

6.    خداوند پیامبر خود را به دعا برای زیاد کردن هیچ خیری امر نکرده است مگر زیادت علم. علم مهمترین عنصر تربیت خلق و خدمت به آن است. هر مسلمانی که قصد انجام وظیفه خود در جامعه را دارد ابتدا باید در کسب علم بکوشد. علوم دینی، فنی، انسانی، پزشکی و هنر اگر در راستای خدمت به خلق خداوند و همراه با اخلاص و عمل باشند، مقدس و موجب رستگاری عالمان هستند. پیامبر اکرم (ص) فرمود: بهترین انسان ها در نزد خداوند مفیدترین آنها برای مردم هستند. 

موافقین ۰ مخالفین ۰

مؤمنى که کارش درست است باید در جامعه از آرامش و امنیت برخوردار باشد

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ مَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا یخَافُ ظُلْمًا وَ لَا هَضْمًا (طه/112)

ترجمه آیه: و هر کس کارهاى شایسته کند، در حالى که مؤمن باشد، نه از ستمى مى‏هراسد و نه از کاسته شدن [حقّش‏].

1.       کلمه" هضم" به معناى نقص است،

2.     ایمان بدون عمل صالح، درختى است بى‏میوه همانگونه که عمل صالح بدون ایمان درختى است بى‏ریشه که ممکن است چند روزى سر پا بماند اما سرانجام مى‏خشکد؛ اگر عمل صالح را مقید به ایمان کرده، براى این است که ایمان شرط صحت کارها اعم از عبادات و غیر آن است و بدون ایمان هیچ عملی، شایسته و مقبول نیست‏ و هر کاری که از انسان بی ایمان سر می زند از بین می رود. و همچنین، بقاء ایمان تا آخرین لحظه های عمر شرط قبول اعمال است. اگر فرض کنیم که شخصی هفتاد سال اعمال صالح و شایسته و با ایمان بجا آورده باشد و نزدیک مرگ ایمانش را از دست دهد و مثلا مشرک شود کلیّه اعمالش حبط میشود یعنی از بین می رود و مصداق (أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ) میشود.

3.     کلمه ظلم در آیه اشاره به این است که مؤمنین در دادگاه عدل الهی در قیامت هرگز از این نمی ترسند که ستمى بر آنها بشود و به خاطر گناهى که انجام نداده‏اند مؤاخذه گردند، و هضم اشاره به آن است که از نقصان ثوابشان نیز وحشتى ندارند، و مى‏دانند پاداش آنها بى‏کم و کاست داده مى‏شود.

4.     انسان مؤمن در این دنیا هر چند کارهای خوب زیادی انجام می دهد ولی گاهی گناهی هم مرتکب می شود برخی از گناهان ممکن است خیلی بزرگ هم باشد و این باعث می شود که مؤمن گنهکار از قیامت بترسد که شاید خداوند به خاطر گناهان تمام اعمال خوب و ثواب مؤمن را نادیده بگیرد. ولی خداوند در این آیه به مؤمنان دلگرمی و اطمینان می دهد و می فرماید مؤمنانی که اعمال صالح دارند در قیامت از ظلم و هضم نترسند. و بدانند که کارهای بد، کار خوب را از بین نمی برد و هیچ مؤمنی بخاطر گناهی که مرتکب شده، ثواب کارهای خوب خود را از دست نخواهد داد. تنها کفر باعث از بین رفتن اعمال نیک انسان می شود.

5.     مطلب دیگری که از این آیه می توان استفاده نمود این است که آرامش و امنیّت روحى مؤمنان در قیامت در گرو کارهاى صالح آنان است. هیچ انسانی به دلایل واهی از عذاب الهی ایمن نیست. روایات بسیار زیادی از پیامبر اسلام و ائمه اطهار وارد است که غیر از دو چیز در قیامت قابل عرضه نیست یعنی خریداری ندارد، ایمان و اعمال صالح. دلی صاف داشتن و یا قلبی پر از محبت خدا و اولیاء الهی داشتن همه دلیل بر ایمان است که بدون اعمال صالح بی ثمر خواهد بود.

6.     این آیه حقوق انسان را بیان می کند اینکه چه کسانی از حق ایمنی و آرامش روحی در جامعه اسلامی برخوردارند. جامعه ای که در آن هیچکس ایمن نیست و احساس امنیت نمی کند جامعه بیمار است. بی شک باید مثل این آیه در هر جامعه ای انسان مقبول جامعه تعریف شود و همه از حقوق خود آگاه شوند.

موافقین ۰ مخالفین ۰

علم و آگاهی و تیزهوشی اگر بدون تقوی باشد می تواند انسان را به هلاکت برساند.

بسم الله الرحمن الرحیم

قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُواْ بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَ کَذَالِکَ سَوَّلَتْ لىِ نَفْسىِ(طه/96)

ترجمه آیه: گفت: «به چیزى که [دیگران‏] به آن پى نبردند، پى بردم، و به قدرِ مُشتى از اثر فرستاده [خدا] برداشتم و آن را در پیکر [گوساله‏] انداختم، و نفس من برایم چنین فریبکارى کرد.»

1.       جمله‏ى «بصرت به» از بصیرت به معناى فهمیدن است و کلمه "اثر" هر نشانه و علامتى است که از هر چیزى بعد از رفتن آن به جاى مى‏ماند، به طورى که هر کس ببیند به آن چیز پى مى‏برد، مانند ساختمانى که اثر بنا است، و به همین خاطر جاى پا را نیز اثر می گویند. قبض به معنی گرفتن و برداشتن است و نبذ به معنی انداختن و ریختن بکار می رود. واژه سوّل به معنی فریفتن است و تسویل یکی از حالات نفسانی انسان است که نفس و خواسته های شهوانی انسان، گناه را در چشم او زیبا جلوه می دهد.  

2.     این آیه، جواب سامرى را حکایت مى‏کند. وقتی حضرت موسی پرسید:" فَما خَطْبُکَ یا سامِرِیُّ" یعنی این چه کاری بود که تو کردی؟ بی شک منظور سوال کننده علت یابی می باشد ولی پاسخ دهنده می تواند کار خود را هم در کنار بیان علت توضیح دهد. پس جواب اصلی همان است که در آخر آیه گفته است:  که فریب نفسم را خوردم، و آن باعث شد من آن کار را بکنم.‏

3.     سامرى در جواب حضرت موسی به بصیرت خود استناد می کند و می گوید من چیزی را بلد بودم که دیگران بلد نبودند. به نظر بنده با شناختی که از انسان های تیزهوش دارم همین پاسخ هم می تواند علت و داعی کار سامری باشد. انسان ها را بیشتر از اهداف دور دست، همین توانایی شان به انجام کاری که دیگران نمی توانند انجام دهند، به کارهای خلاف اخلاق و ایمان می کشاند. وقتی من می توانم شبیه سازی انسان بکنم و دیگران قادر به انجام آن نیستند چرا من شبیه سازی نکنم؟ وقتی من می توانم وارد بانکی شوم که هیچکس نمی تواند وارد آن بانک شود چرا وارد نشوم؟ وقتی من می توانم همه فیلترها را بشکنم و وارد سایت هایی شوم که هیچکس نمی تواند بشود چرا این کار را نکنم؟ این افراد جز نشان دادن قدرت خلاقیت خود هدف دیگری ندارند و متاسفانه همین امر باعث ایجاد گرفتاریهای زیادی برای چنین افرادی در دنیا و آخرت می شود.

4.     معنی آیه چنین می شود که من دیدم می توانم گوساله ای بسازم که از دهانش صدای خاصی در می آید و چون دیگران این کار را نمی دانند واله این کار من خواهند شد و لذا یک مشت از طلاهای شما (موسی) را برداشتم و به ترکیب مجسمه اضافه کردم و در حقیقت من فریب نفسم را خوردم.

5.     یکى از حالات نفس انسانى تسویل است، که نفس را به این اعتبار «مسوّله» نامند. منظور این است که نفس گناهان را در چشم انسان زیبا جلوه می دهد در نتیجه انسان به آن گناه مرتکب می شود. مثلا دزدی زرنگی جلوه می کند. رشوه و حق کشی نوعی انسان دوستی و حل مشکل جلوه می کند. تسویلات نفس می تواند انسان را به بدترین بلاها گرفتار کند چنانچه سامرى به اقرار خود گوساله‏پرستى و گمراهى ششصد هزار نفر بنى اسرائیلى را از تسویلات نفس خود می شمارد.

موافقین ۰ مخالفین ۰

مسئولین وقتی شاهد انحرافی در جامعه می شوند در قبال سکوت خود باید توبیخ شوند.

 بسم الله الرحمن الرحیم

قَالَ یَاهَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّواْ ؛ أَلَّا تَتَّبِعَنِ  أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِى(طه/ 92 و 93)

ترجمه آیات: [ موسى‏] گفت: «اى هارون، وقتى دیدى آنها گمراه شدند چه چیز مانع تو شد؛ که از من پیروى کنى؟ آیا از فرمانم سر باز زدى؟»

1.       حضرت موسی برای اخذ تورات به کوه طور رفت و حضرت هارون را جانشین خود قرار داد. در چهل روزی که حضرت موسی در میقات بود قوم بنی اسرائیل توسط سامری به انحراف کشیده شد و اکثر قوم بنی اسرائیل بت پرست شدند. نحوه برخورد حضرت موسی با این موضوع، بسیار مهم است.

2.     اول از همه حضرت موسی، جانشین خود را توبیخ می کند تا بفهماند که رهبران باید پاسخگوى انحرافات مردم باشند. اگر رهبران از افراد فاسق باشند و خود مروج فساد باشند بیشترین تقصیر متوجه آنها است و اگر در مقابل انحراف و فساد جامعه فقط سکوت کرده باشند باید بدانند که سکوت و بى‏تفاوتى مسئولین، توبیخ دارد. حضرت موسی هارون را به دلیل سکوت توبیخ می کند.

3.     در اینجا این سؤال پیش مى‏آید که موسى ع و هارون ع بدون شک هر دو پیامبر بودند و معصوم، این جر و بحث و عتاب و خطاب شدید، از ناحیه موسى و دفاعى که هارون از خودش مى‏کند چگونه قابل توجیه است؟ در پاسخ بایدگفت: که موسى یقین داشت برادرش بى‏گناه است، اما توبیخش دو اثر داشت: نخست به بنى اسرائیل بفهماند که گناه بسیار عظیمى مرتکب شده‏اند، انحراف از توحید و بازگشت به شرک بعد از آن همه معجزات و آثار عظمت حق، گناه بسیار بزرگی است. بدون شک براى حفظ هدف و گذاردن اثر روانى در افراد منحرف، و نشان دادن عظمت گناه به آنها این برنامه‏ها، مؤثر است و قطعا هارون نیز در این ماجرا کمال رضایت را داشته است. دیگر اینکه بى‏گناهى هارون با توضیحاتى که مى‏دهد بر همگان ثابت شود و بعدا او را متهم به مسامحه در اداء رسالتش نمى‏کنند.

4.     حضرت موسی بعد از هارون به سراغ عامل اصلى توطئه یعنى" سامرى" رفت، و او را به سه مجازات محکوم کرد: طرد از جامعه و منزوى ساختن او به طوری که همگان باید از او فاصله می گرفتند و  مجازات دردناک اخروی و سوزاندن گوساله و انداختن آن به دریا در مقابل چشم او.

5.     سوم به سراغ گوساله‏پرستان رفت و به آنها حالى کرد که این گناه به قدرى بزرگ است که براى توبه کردن از آن باید گروهى با دست یکدیگر کشته شوند، و این خونهاى کثیف از کالبد این جامعه بیرون ریزد تا براى همیشه این فکر انحرافى خطرناک از مغز آنها بیرون رود.

6.     در تمام حوادث و اتفاقات ناگوار می توان از این الگو برای تحلیل و نیز نحوه برخورد استفاده نمود. مثلا در همین حادثه ناگوار ساختمان پلاسکو که فرو ریخت و عده ای از آتشنشانان زیر آوار ماندند، هم مسئولین مقصرند که در معایب ساختمان و نحوه مدیریت آن اشکالات را دیده اند و سکوت اختیار نموده اند و هم عامل اصلی و مقصر آتش سوزی باید پیدا شود و مورد قضاوت قرار بگیرد و هم عامل انسانی و خود ساکنین ساختمان مقصر هستند که با پرداخت جرایمی که در آتش سوزی مبتلا به آن جرایم شده اند تنبیه خواهند شد.  

موافقین ۰ مخالفین ۰

هنر غیر متعهد ابزاری مهم برای انحطاط جوامع در طول تاریخ بوده است.

بسم الله الرحمن الرحیم

فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُواْ هَاذَا إِلَاهُکُمْ وَ إِلَاهُ مُوسىَ‏ فَنَسی (طه/88)

ترجمه آیه: پس براى آنان پیکر گوساله‏اى که صدایى داشت بیرون آورد، و [او و پیروانش‏] گفتند: «این خداى شما و خداى موسى است، و [پیمان خدا را] فراموش کرد.»

1-      کلمه" اخرج" دلالت بر رونمایی اثر دارد و اینکه کیفیت ساختن گوساله پنهانى و دور از مردم بوده است و کلمه" جسد" به معناى جثه‏اى است که جان نداشته باشد، این نیز دلالت دارد بر اینکه گوساله مذکور بى‏جان بوده، و در آن هیچ اثرى از آثار حیات نبوده، و کلمه" خوار"- به ضمه خاء- به معناى آواز گوساله است.

2-     وقتی بنی اسرائیل مطلع شدند که از مصر می روند و دست فرعون و فرعونیان به آنها نخواهد رسید زنان به بهانه های مختلف طلاهای اهل مصر را امانت گرفتند و با خود بردند و این روحیه از اسرائیلی ها بعید نیست. ولی بعد از مدتی از آن طلاها احساس سنگینی گردند و همه را دور ریختند و سامری همه را جمع کرد و از آنها گوساله ای ساخت که از دهانش صدای گاو خارج می شد. و همین یک ویژگی باعث فریفته شدن بنی اسرائیل شد.

3-     یک معبود واقعى حد اقل باید بتواند سؤالات بندگانش را پاسخ گوید آیا تنها شنیده شدن صداى گوساله از این مجسمه طلایى، صدایى که هیچ اراده و اختیارى در آن احساس نمى‏شد مى‏تواند دلیل پرستش باشد. و به فرض که پاسخ سخنان آنها را هم بدهد، تازه موجودى مى‏شود همچون یک انسان ناتوان که مالک سود و زیان دیگرى و حتى خودش نیست آیا با این حال مى‏تواند معبود باشد؟

4-    معمولا در برابر هر انقلابى، یک جنبش ضد انقلابى که سعى مى‏کند دستاوردهاى انقلاب را در هم پیچیده و جامعه را به دوران قبل از انقلاب برگرداند وجود دارد، دلیل آن هم چندان پیچیده نیست، زیرا با تحقق یک انقلاب تمام عناصر فاسد گذشته یک مرتبه نابود نمى‏شوند، معمولا تفاله‏هایى از آن باقى می مانند که براى حفظ موجودیت خویش به تلاش برمى‏خیزند و با تفاوت شرائط و کمیت و کیفیت آنها، دست به اعمال ضد انقلابى آشکار یا پنهان مى‏زنند. در جنبش انقلابى" موسى بن عمران" به سوى توحید و استقلال و آزادى بنى اسرائیل، سامرى سردمدار این جنبش ارتجاعى بود.

او که- مانند همه رهبران جنبشهاى ارتجاعى- به نقاط ضعف قوم خود به خوبى آشنا بود و مى‏دانست با استفاده از این ضعفها مى‏تواند غائله‏اى به راه اندازد، سعى کرد گوساله‏اى بسازد و با استفاده از تمام ضعفهاى روانى و فرصتهاى مناسب زمانى و مکانى، برنامه ضد توحیدى خود را آغاز کند، و آن چنان ماهرانه مواد آن را تنظیم نمود که در مدت کوتاهى اکثریت قاطع جاهلان بنى اسرائیل را از راه و رسم توحید منحرف ساخت و به شرک کشاند. این توطئه هر چند به مجرد بازگشت موسى و قدرت ایمان و منطق او در پرتو نور وحى خنثى شد، ولى فکر کنیم اگر موسى بازنگشته بود چه مى‏شد؟ (تفسیر نمونه، ج‏13، ص: 278)

5-     بزرگ‏ترین خطرى که هر امّت و انقلابى را تهدید مى‏کند، ارتجاع، ارتداد و انحراف فرهنگى و عقیدتى است. باید از هنرى که با جامعه‏شناسى و روانشناسى همراه است، ولی به ارزشهای جامعه اش متعهد نیست ترسید. هنر بسیار تاثیرگزار است و مخاطبش همه اقشار جامعه است.

اگر آن زمان هنر مجسمه سازی مطرح بوده است امروز در جهان، هنر فیلم و سینما کمر همت بر ارتجاع و بازگرداندن جامعه به منجلاب فساد و تباهی بسته است؛ ارتجاعی از جنس روشفکری.

موافقین ۰ مخالفین ۰

انبیا که طعم مناجات با خدا را چشیده اند بهترین سنبل عاشقی هستند

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ مَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَامُوسىَ‏؛  قالَ هُمْ أُوْلَاءِ عَلىَ أَثَرِى وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبّ‏ لِترْضىَ‏(طه/83 و 84)

ترجمه آیات: و اى موسى، چه چیز تو را [دور] از قوم خودت، به شتاب واداشته است؟ گفت: «اینان در پى منند، و من- اى پروردگارم- به سویت شتافتم تا خشنود شوى.»

1-      قصه از این قرار بود که بعد از مرگ فرعون و مستقل شدن بنی اسرائیل، از حضرت موسی درخواست شد که از خداوند طلب قانون و شریعت نماید تا بر اساس آن زندگی اجتماعی جدید آغاز گردد. حضرت موسی برای ایجاد اعتماد و با امر خداوند، هفتاد نفر از قوم بنی اسرائیل را برای اخذ احکام الهی به میعادگاه طور برد. ولى از آنجا که مناجات با پروردگار و شنیدن وحى موسى را بی تاب کرده بود، آن چنان که سر از پا نمى‏شناخت، با سرعت این راه را پیمود، و قبل از دیگران تنها به میعادگاه پروردگار رسید. خداوند علت تنها آمدن موسی را از او سوال می کند و آن حضرت ضمن بیان این مطلب که تنها نیست و قومش پشت سرش می آیند و به زودی به او خواهند پیوست دلیل با عجله آمدن خودش را جلب رضای خداوند بیان می کند.

2-     براى آنها که از مساله جاذبه عشق خدا بى‏خبرند گفتار موسى در پاسخ سؤال پروردگار پیرامون عجله او در شتافتن به میعادگاه پروردگار ممکن است عجیب آید ولى عاشقان با تمام وجود این حقیقت را درک کرده‏اند که:

وعده وصل چون شود نزدیک             آتش عشق تیزتر گردد

عاشقان  به خوبى مى‏دانند که چه نیروى مرموزى موسى را به سوى میعادگاه" اللَّه" مى‏کشید و آن چنان با سرعت مى‏رفت که حتى قومى را که با او بودند پشت سر گذاشت.موسى پیش از آن حلاوت وصال دوست و مناجات با پروردگار را بارها چشیده بود، او مى‏دانست که تمام جهان برابر یک لحظه از این مناجات نیست.

3-     امام صادق (ع) مى‏فرماید: المشتاق لا یشتهى طعاما، و لا یلتذ شرابا، و لا یستطیب رقادا، و لا یانس حمیما و لا یاوى دارا و یعبد اللَّه لیلا و نهارا، راجیا بان یصل الى ما یشتاق الیه ... کما اخبر اللَّه عن موسى بن عمران فى میعاد ربه بقوله وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى‏:

" عاشق بیقرار نه میل به غذا مى‏کند، نه از نوشیدنى گوارا لذت مى‏برد، نه خواب آسوده دارد، نه با دوستى انس مى‏گیرد و نه در خانه‏اى آرام خواهد داشت ... بلکه خدا را شب و روز بندگى مى‏کند، به این امید که به او (اللَّه) برسد ... آن چنان که خداوند از موسى بن عمران در باره میعادگاه پروردگارش نقل مى‏کند" وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى‏" 

موافقین ۰ مخالفین ۰

مؤمن شدن مهم است ولی از آن مهم تر مؤمن ماندن است

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ إِنىّ‏ لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا ثُمّ اهْتَدَى‏ (طه/82)

ترجمه آیه: و به یقین، من آمرزنده کسى هستم که توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته نماید و سپس به راه راست گام نهد.

1.       " غفار" صیغه مبالغه است و نشان مى ‏دهد که خداوند انسان گنهکار را نه تنها یک بار که بارها مشمول آمرزش خود قرار مى‏ دهد. به چند شرط: اول اینکه روح انسان با توبه کردن و پشیمانی از گناه از آلودگی پاک شود. دوم اینکه  نور ایمان جایگزین تاریکی های گناه گردد و انسان کلام حق را بپذیر هرچند مخالف خواسته دلش باشد. سوم اینکه نشانه های ایمان واقعی که عمل صالح است در او دیده شود. و چهارم اینکه بر این مسیر درست ثابت قدم باشد.

2.     توبه و ایمان و عمل صالح و ثبات قدم در هر شخصی متناسب او می باشد. اگر گناه شخصی شرک و کفر باشد توبه اش زدودن شرک و بت پرستی از دل است و ایمانش توحید و قبول حق و عمل صالحش پذیرفتن و اجرای امر و نهی خداوند و ثبات قدمش آلوده نشدن به شرک و بت پرستی. و اگر گناه شخصی ترک نماز باشد توبه اش نیز متناسب آن خواهد بود.

3.     تمام مفاهیم این آیه آشنا می باشد و نیاز به توضیح ندارد مگر جمله « ثم اهتدی ». یکی از معانی این جمله ثبات قدم در مسیری است که انتخاب نموده است یعنی ایمان و عمل صالح. معنی دوم آن پیروی از امر ولایی پیامبر و اطاعت از اوست. امام باقر علیه السلام فرمود: منظور از جمله" ثُمَّ اهْتَدى‏" هدایت به ولایت ما اهل بیت است و بعد اضافه می فرمایند که: " به خدا سوگند اگر کسى تمام عمر خود را در میان رکن و مقام (نزدیک خانه کعبه) عبادت کند، و سپس از دنیا برود در حالى که ولایت ما را نپذیرفته باشد خداوند او را به صورت در آتش جهنم خواهد افکند".

4.     قوم بنی اسرائیل هم گرفتار فسق بودند و گناهان زیادی مرتکب می شدند و هم به بت پرستی آلوده شدند و گوساله پرست شدند و هم در ولایت پذیری و اطاعت از امر حضرت موسی و هارون نمی کردند. پس "ثم اهتدی" شامل ثبات قدم در ترک گناه و انجام اعمال صالح است و هم شامل توبه از شرک و بت پرستی و ایمان به خدای واحد و اطاعت از امر اوست و هم شامل اطاعت از امر ولایت موسی و جانشین او هارون می شود.

5.     اهمیت ولایت پذیری در مقایسه با سه معنی دیگر بسیار بیشتر است و لذا امام باقر (ع) ولایت پذیری را تاکید فرموده و نیز کاربرد آن در زمان خود که اطاعت از امر ائمه (ع) است را گوشزد نموده اند.  براى اینکه بدانیم ترک این اصل تا چه حد مرگبار است، کافى است آیات بعد را بررسى کنیم، که چگونه بنى اسرائیل به خاطر ترک ولایت و عدم پیروى از موسى و جانشینش هارون گرفتار گوساله‏پرستى و شرک و کفر شدند.

موافقین ۰ مخالفین ۰

عدالت تکوینی و دادن امکانات عادلانه مقدمه عدالت تشریعی و تعیین تکلیف عادلانه است

بسم الله الرحمن الرحیم


قَالَ فَمَن رَّبُّکُمَا یَامُوسىَ‏؛ قَالَ رَبُّنَا الَّذِى أَعْطَى‏ کلَ شىْءٍ خَلْقَهُ ثمُ‏ هَدَى‏(طه/49 و 50)

ترجمه آیات: [فرعون‏] گفت: «اى موسى، پروردگار شما دو تن کیست؟» [موسی] گفت: «پروردگار ما کسى است که هر چیزى را خلقتى که درخور اوست داده، سپس آن را هدایت فرموده است.»

1.       در این سخن کوتاه، موسى اشاره به دو اصل اساسى از آفرینش و هستى مى‏کند که هر یک دلیل مستقل و روشنى براى شناسایى پروردگار استنخست اینکه خداوند به هر موجودى آنچه نیاز داشته بخشیده است. مساله دوم: مساله هدایت و رهبرى موجودات است که قرآن آن را با کلمه" ثم" در درجه بعد از تامین نیازمندیها قرار داده است.

2.     کلمه هدایت به معناى این است که راه هر چیز را به آن طورى نشان دهیم که او را به مطلوبش برساند، و یا لا اقل راهى که به سوى مطلوب او منتهى مى‏شود به او نشان دهیم و برگشت هر دو معنا به یک حقیقت بر مى‏گردد و آن عبارت است از نوعى رساندن مطلوب، حال یا رساندن به خود مطلوب، و یا رساندن به طریق منتهى به آن.

3.     آنچه در نزد فرعون مطرح بود، ربوبیّت بود، نه الوهیت و خالقیت، زیرا او ادعاى خالقیت نمى ‏کرد و خود نیز الهه داشت، سایر کفّار نیز «الله» را بعنوان خالق قبول داشتند، بلکه ادعاى فرعون، رهبرى و حاکمیّت مطلقه خودش بود، از این روى موسى علیه السلام در جواب فرمود: خالق، مدبّر و حاکم هستى یکى است.

4.     در بین همه بت پرستان این اصلی مسلم بود که آفریدگار تمامى عالم لله است و الله حقیقتى بزرگتر از آن است که عقل بشر آن را درک کند و یا کسى با عبادت خود متوجه او شده، و یا با انجام مناسکی به او تقرب جوید، پس او را نباید اله و رب خود گرفت، بلکه واجب آن است که در عبادت متوجه بعضى از مقربین درگاهش شد و براى آن واسطه قربانى کرد، تا او آدمى را به خدا نزدیک نموده، در درگاهش شفاعت کند، و این واسطه‏ها همان آلهه ها و ارباب ها هستند، و خداى سبحان نه اله است و نه رب، بلکه او اله آلهه و رب ارباب است.  

5.     همه‏ ى انبیا مردم را دعوت به توحید کرده و تنها راه کمال و هدایت را از جانب خدا دانسته‏ اند: حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود: «الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ» «3»، خدایى که مرا آفرید پس او مرا هدایت کرد. موسى علیه السلام فرمود: «أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏» «4» او به هر چیز آفرینش داده و هدایت کرد و حضرت محمّد صلى اللَّه علیه و آله فرمود: «الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى، وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدى‏» «5» خدایى که آفرید سپس تعدیل کرد و کسى که اندازه گرفت و هدایت کرد.

6.     این آیه رابطه تکوین و تشریع را که یکی از اساسی ترین بحث های تربیت است بصورت بسیار ساده و زیبا بیان می کند. یعنی ابتدا باید تمام امکانات لازم برای رسیدن به مقصد در اختیار موجود قرار گیرد و سپس از او خواسته شود تا خود را به اهداف مد نظر برساند. و نیز این آیه تعریف درستی از عدالت تکوینی و عدالت تشریعی ارائه می دهد به این معنی که عدالت تکوینی عبارت است از اعطای آنچه که در حد ظرفیت وجودی یک شیئ، برای هدایتش به سمت کمال نیاز دارد. عدالت تشریعی عبارت است از تعیین وظایفی در حد وسع و توان هر فرد که برای رسیدن به هدف خلقت نیازمند است. 

موافقین ۰ مخالفین ۰