رَبُّنا الرّحمن المُستَعان

تفسیر آیاتی از قرآن با رویکرد تربیتی

عقاید، افکار و اعمال خود را بر اساس برهان محکم و حجت موجّه تنظیم کنیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ نَزَعْنَا مِن کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیدًا فَقُلْنَا هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ فَعَلِمُواْ أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنهُم مَّا کَانُواْ یَفْترُونَ (قصص/75)

ترجمه آیه: و از میان هر امتى گواهى بیرون مى‏کشیم و مى‏گوییم: «برهان خود را بیاورید.» پس بدانند که حقّ از آنِ خداست، و آنچه به دروغ افترا می بستند از دستشان مى‏رود.

1.       مراد از" شهید" گواه اعمال است و از واژه نزعنا معلوم است که منظور در این آیه لزوما پیامبر مبعوث در هر امت نیست بلکه می تواند پیامبر، وصی و امام بعد از پیامبر، انسانهای عادل در جامعه و خوبان هر جامعه ای و حتی امامان جور در هر امتی باشد. امام باقر (ع) در ذیل آیه" وَ نَزَعْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً" فرمود: شهید از این امت، امام این امت است. و نیز فرمود: یعنى از هر فرقه‏اى از این امت امام آن گواه است بر ایشان. در زمان ما شهیدان و نیز مؤمنینی که در دفاع از دین و رهبری دینی جامعه هیچ کم نمی گذارند شاخص و گواه خوبی بر اعمال ما خواهند بود.

2.     موضوع اصلی این آیه شرک و کفر است و خداوند حال مشرکین را در قیامت بیان می کند. برهان عقلی در جایی است که شاهد حسی وجود نداشته باشد و قیامت محل برهان عقلی نیست. با وجود شواهد عینی محسوس بر باطل بودن شرک مثل حضور آنها در محکمه الهی و نیز وجود پیامبران امتها و امامان عدل و امامان ظلم خداوند برای تحقیر مشرکان از آنها درخواست می کند که دلایل و براهین خود را همانطوری که در دنیا اقامه می کردید بیان کنید و آنها در چنین شرایطی قادر به بیان برهان نیستند چرا که باطل بودن برهانشان  آشکار شده است. فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ"-، یعنى پندار باطلشان، که خدا شریکى دارد، از ایشان غایب شد، و در آن هنگام به یقین دانستند که خدا در الوهیت، شریکى ندارد.

3.     ظاهر آیه چنین می فهماند که خداوند از هر گروه مشرک، یکى از افراد برجسته را به عنوان شاهد و سخنگو بیرون مى‏کشد و از او مى‏پرسد: شما به چه دلیل مشرک شدید؟ ولى با توجّه به روایتى که در ذیل آیه از امام باقر علیه السلام آمده است و در بند اول ما ذکر کردیم، مراد این است که در هر عصر و زمانى، انسان معصومى (پیامبر یا وصىّ پیامبر) که به اعمال مردم آگاه باشد وجود دارد تا در قیامت به عنوان گواه رفتار مردم، شاهد قرار گیرد.

4.     عقاید و افکار خود را بر اساس برهان و دلیلِ محکم تنظیم کنیم. برای عقاید و رفتار خود به دنبال حجت قاطع بگردیم و بدون حجت اقدامی نکنیم چون در قیامت زبانمان قاصر از دفاع خوهد بود. بعضی از انسان ها را در زمان خود می شناسم که بدون حجت و گاهی اوقات به استناد سخن کفار جان و مال و عرض خود را به خطر می اندازند. مثلا در دفاع از بی حجابی و یا عدم دفاع از مظلومین جهان خصوصا مسلمانان. اگر صحنه محشر را در برابر چشمانمان زنده کنیم بعید می دانم بر اساس تئوری های اثبات نشده ی سود محور و مادی که اکثرا شرک آلود است حتی یک ریال خود را صرف کنیم. چون می دانیم که برای همان یک ریال نیز باید پاسخگو بود. زیرا در محکمه الهی شرک برهانى و بهانه، خریدارى ندارد.


موافقین ۰ مخالفین ۰

وعده ی نسیه خداوند به از حلوای نقد

بسم الله الرحمن الرحیم

أَ فَمَن وَعَدْنَاهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لَاقِیهِ کَمَن مَّتَّعْنَاهُ مَتَاعَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمّ هُوَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِینَ (قصص/61)

ترجمه آیه: آیا کسى که وعده نیکو به او داده‏ایم و او به آن خواهد رسید، مانند کسى است که از کالاى زندگى دنیا بهره‏مندش گردانیده‏ایم [ولى‏] او روز قیامت از احضارشدگان است [و باید پاسخگو باشد]؟

1.       در این آیه خداوند انسان ها را به دو دسته تقسیم می کند: عده ای که از مال دنیا برخوردارند و باید در روز قیامت نسبت به آنچه از آن برخوردار شده اند پاسخگو باشند و عده ای که به دلیل انجام اعمال نیک وعده داده شده اند که در این دنیا و یا در آخرت از پاداش برخوردار خواهند بود. با کمی اندیشه خواهیم دید که این تقسیم بهترین، جامع ترین و مانع ترین تقسیم می باشد.

2.     انسان های دارا اگر دارایی خود را وسیله ای برای رسیدن به پاداش های وعده داده شده خدا قرار دهند یعنی از توان مالی و جانی و علم و قدرت سیاسی و ... خود برای جلب رضایت خدا صرف کنند جزو کسانی خواهند بود که خداوند به آنها وعده پاداش خیر داده است. اما اگر افراد دارا از دارایی خود فقط برای لذت این دنیا استفاده کنند و در حقیقت به لذت زودگذر دنیا بسنده کرده اند و هیچ پاداشی از سوی خدا نخواهند داشت.

3.     انسان هایی که چشم به وعده های الهی دوخته اند تمام تلاش خود را صرف می کنند که رضایت خدا را بدست آورند چه دارا باشند مثل حضرت سلیمان و چه ندار باشند مثل اصحاب پیامبران که اکثرا از قشر ضعیف و فقیر جامعه بودند. حاصل تلاش این انسان ها وعده های خدایی است که در وعده اش خلاف نیست و حاصل عیاشی و خوشگذرانی آنهایی که به لذت دنیا بسنده کرده اند پاسخگویی در قیامت است. در روایات آمده است که مال دنیا در حلالش حساب  و در حرامش عقاب و در مال شبهه ناکش عتاب و سرزنش است در حدیثی از پیامبر  اکرم ص آمده است: صاحب مال را در روز قیامت احضار می کنند و از او سوال می کنند که از کجا این مال را کسب کرده است؟ و در کجا صرف کرده است؟ و آیا شکر مال را بجا آورده است؟ و همینطور پشت سر هم سوال خواهد شد.

4.     از ابن عباس نقل شده است که خداوند دنیا را خلق کرد و اهل دنیا سه گروه شدند: مؤمن، کافر و منافق. مؤمن ها از مال دنیا برای آخرت توشه جمع کردند و منافقان خود را به مال دنیا زینت دادند ( اگر انفاقی کردند برای دیده شدن و کسب جاه در دنیا بوده است) و کافران به لذت آن در دنیا بسنده کردند).  

5.     استفهام خداوند در این آیه بر خلاف مثل فارسى است که می گویند: "سیلى نقد به از حلواى نسیه"  در این آیه گفته شده است: "وعده های نسیه خداوند به از حلواى نقد"

موافقین ۰ مخالفین ۰

هدف از خلقت انسان برخورداری از نعمت های اخروی است

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ مَا أُوتِیتُم مِّن شَىءٍ فَمَتَاعُ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ زِینَتُهَا  وَ مَا عِندَ اللَّهِ خَیرْ وَ أَبْقَى  أَ فَلَا تَعْقِلُونَ(قصص/60)

ترجمه: و هر آنچه به شما داده شده است، کالاى زندگى دنیا و زیور آن است، و[لى‏] آنچه پیش خداست بهتر و پایدارتر است آیا نمى‏اندیشید؟

1.       خداوند نعمت هایی را به انسان داده است مثل عمر، صحت، ثروت، ریاست و سلطنت، خوردنی ها، آشامیدنی ها، دیدنی ها و شنیدنی ها و ...  و نعمت هایی را هنوز نداده است و در نزد اوست مانند بهشت، زندگی جاوید، آرامش مطلق، آسایش مطلق، لذت خوردن، آشامیدن، مصاحبت مؤمنین بدون کدورت و محنت و مشقت و رضوان الهی و ... . نعمت هایی که در نزد خداوند است به عنوان پاداش برای عده خاصی داده خواهد شد. برخورداری از نعمت هایی که نزد خداوند است شایستگی می خواهد. ولی آنچه انسان امروز از آن برخوردار است به دلیل شایستگی نیست؛ لطف خداوند و باران رحمتش شامل حال همه انسان ها بوده و بین مؤمن و کافر فرق ننهاده است.

2.     هدف از خلقت انسان برخورداری از نعمت های اخرت است. کسانی که به همین نعمت های دنیایی راضی شدند و آن را وسیله لذت بیشتر قرار دادند و رضایت خداوند را مهم ندانسته اند زیان کرده اند.

3.      فخر رازى از یکى از فقها چنین نقل مى‏کند که اگر کسى وصیت کند ثلث مالش را به عاقلترین مردم بدهند فتواى من این است که این ثلث را به کسانى بدهند که اطاعت فرمان حق مى‏کنند، زیرا عاقلترین مردم کسى است که متاع اندک (زودگذرى) را بدهد و سرمایه فراوان (پایدارى) را بگیرد و این تنها در مورد مطیعان فرمان خدا صادق است. و سپس فخر رازى اضافه مى‏کند که گویا او این حکم فقهى را از آیه مورد بحث استفاده کرده است.

4.     خداوند در قرآن دنیا را چنین معرفی می کند: دنیا، عارضى است. بازیچه است. اندک و ناچیز است. زندگى دنیا، مایه‏ى غرور و اغفال است. زندگى دنیا، براى کفّار جلوه دارد. مال و فرزند، جلوه‏هاى دنیا هستند. دنیا، غنچه‏اى است که براى هیچ کس گُل نمى‏شود. پس جا دارد که چنین سوالهایی را هم از ما بپرسد. چرا آخرت را به دنیا مى‏فروشید؟ چرا به دنیاى فانى و محدود، راضى مى‏شوید؟ چرا به دنیاى کوچک و زودگذر شاد مى‏گردید؟  چرا دنیا را به آخرت ترجیح مى‏دهید؟ چرا به دنیاداران خیره مى‏شوید؟ چرا فقط به‏دنیا فکر مى‏کنید؟ آیا دنیاگرایان نمى‏دانند که جایگاهشان دوزخ است؟

5.     باید بدانیم که دین اسلام دین رهبانیت نیست و آنچه در آیات و روایات انتقاد شده، دنیاپرستى، آخرت فروشى، غافل‏شدن، سرمست شدن و حقّ فقرا را ندادن است. اگر افرادى در چهارچوب عدل و انصاف سراغ دنیا بروند و از کمالات دیگر و آخرت غافل نشوند و حقّ محرومان را ادا کنند و در تحصیل دنیا یا مصرف آن ظلم نکنند، لذت بردن از نعمت های دنیا هیچ اشکالی ندارد و این گونه مال و دنیا فضل و رحمت الهى است.

موافقین ۰ مخالفین ۰

خداوند بوسیله حوادث طبیعی مثل زلزله، آتشفشان، سیل و طوفان قصد عذاب کسی را ندارد.

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ مَا کاَنَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَى‏ حَتىَ‏ یَبْعَثَ فىِ أُمِّهَا رَسُولًا یَتْلُواْ عَلَیْهِمْ ءَایَتِنَا  وَ مَا کُنَّا مُهْلِکِى الْقُرَى إِلَّا وَ أَهْلُهَا ظَالِمُونَ (قصص/59)

ترجمه آیه: و پروردگار تو هرگز ویرانگر آبادی نبوده است مگر اینکه پیشتر در مرکز آبادی آنها پیامبرى برانگیزد که آیات ما را بر ایشان بخواند، و ما شهرها را- تا مردمشان ستمگر نباشند- ویران کننده نبوده‏ایم.

1.       کلمه امّها به معنی مادرش است و ضمیر "ها" در آن به قری که جمع قریه است برمی گردد و منظور از مادر قریه ها، آبادی اصلی یا مرکز آبادی ها مثل واژه پایتخت یا مرکز استان می باشد.

2.      این آیه یکی از سنن الهی را بیان می کند و آن اینکه خداوند هیچ آبادی را با بلای آسمانی مانند سیل و طوفان و یا بلای زمینی مانند زلزله و آتشفشان خراب و اهالی آن را عذاب نمی کند مگر اینکه قبلا پیامبری بر آنها مبعوث کند و آنها پیامبر را تکذیب کنند و مسیر شرک و کفر را پیش بگیرند.

3.     در این آیه بطور تلویحی پرده از یک سنت الهی دیگر نیز برداشته شده است و آن اینکه پیامبران الهی به دهات و جاهای کوچکی که محل رجوع مردم زیادی نیستند فرستاده نمی شوند؛ بلکه پیامبران به شهرهای مرکزی و اصلی یک منطقه مبعوث می شوند. شاید دلیل آن این باشد که شهرهای مرکزی از  جمعیت زیادی برخوردار است و ساکنان سایر آبادی ها نیز برای رفع نیازها و مایحتاج ضروری خود به آنجا مراجعه می کنند.

4.     برخی از مفسرین دلیل دیگری نیز برای فرستادن پیامبران به شهرهای بزرگ بیان کرده اند. مثلا گفته اند اهالی شهرهای بزرگ ویژگی هایی دارند که آنها را شایسته ارسال رسل نموده است. و لذا پیشنهاد داده اند که کارهای بزرگ فرهنگی باید از شهرهای بزرگ آغاز شود تا علاوه بر گستردگی حیطه تأثیر، ضریب نفوذ آن نیز زیادتر شود.

5.     یک نکته زیبای ادبی آیه فن التفاتی است که در اینجا رعایت شده است. آیات قبلی خداوند متکلم مع الغیر است و در این آیه سوم شخص غایب و مفرد. نکته این التفات این است که: خداوند پیامبرش را در مقابل کفار و مشرکین قریش تصویر می کند و خود را حامی پیامبرش که اگر پیامبرش را تکذیب کنند، شرایط عذاب کردن آنان فراهم است. این ادبیات هم تقویت نفس پیامبر خداست و هم تاکیدى براى تهدید مشرکان.

6.     برخی از افراد نادان حوادث طبیعی را به عذاب الهی تفسیر می کنند و می گویند چون گناه زیاد شده لذا خداوند این بلا را برای مردم شهری نازل کرده است در حالی که در این آیه خداوند خود را از عذاب ظالمان و کسانی که بی تردید مشرک و کافر هستند منزّه کرده است. و فرموده است تا حجت تمام نشود کسی به عذاب گرفتار نمی شود. چگونه شخصی به خود اجازه می دهد که بگوید خداوند رحمن و رحیم، مسلمانی را به عذاب گرفتار ساخته است.

7.      امتحان الهی غیر از نزول بلا و عذاب است. خداوند همه بندگان خود را در همه لحظه ها امتحان می کند و امتحان ممکن است دادن نعمتی و یا گرفتن نعمتی باشد. اتفاقا خداوند بندگان خاص و مؤمن خود را بیشتر با گرفتن نعمت امتحان می کند.  ولی عذاب و بلایی که به قصد هلاک نازل شود باید شرایط زیر را داشته باشد: الف) حجت بر آنها از هر جهت تمام شود و راه عذر بر آنها بسته شود بوسیله فرستادن پیامبران و نازل کردن کتب آسمانی و دلایل عقلی و نقلی و ... ب)مردم استحقاق عذاب داشته باشند به دلیل کفر، شرک و ظلم و یا ارتکاب فسق و فجور و طغیان و فساد ج) هیچ قابلیت عفو و مغفرت نداشته باشند، یعنی هیچ عمل صالحی در پرونده اعمالشان مشاهده نشود. د) امیدی هم نباشد که در نسل آنها نیز مؤمنى بوجود بیاید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

همرنگ جماعت شدن یکی از مهمترین موانع هدایت انسان است.

بسم الله الرحمن الرحیم

همرنگ جماعت شدن یکی از مهمترین موانع هدایت انسان است.

وَ قَالُواْ إِن نَّتَّبِعِ الهُدَى‏ مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا  أَ وَ لَمْ نُمَکِّن لَّهُمْ حَرَمًا ءَامِنًا یُجبىَ إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلُّ شَىءٍ رِّزْقًا مِّن لَّدُنَّا وَ لَاکِنَّ أَکْثرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ (قصص/57)

ترجمه آیه: و گفتند: «اگر با تو همراه شویم و راه هدایت را پیروى کنیم، از سرزمین خود اخراج خواهیم شد.» آیا آنان را در حرمى امن جاى ندادیم که از هر محصولی به سوى آن سرازیر مى‏شود؟ ولى بیشترشان نمى‏دانند.

1.       در این آیه قصه از این قرار است که عده ای از فامیل ها و نزدیکان پیامبر بعد از دعوت و انذار، نزد ایشان آمده گفتند: ما حقیت تو را فهمیدیم ولی می ترسیم کفار قریش ما را از مکه اخراج کنند و از وطن آواره شویم لذا نمی توانیم به تو و خدایت ایمان بیاوریم.

2.     در اینجا چند واژه و اصطلاح وجود دارد که باید توضیح داد. "نتخطّف" از ریشه خطف به معنی به سرعت ربوده شدن و اختلاس است و در زمان مجهول آمده یعنی "ربوده می شویم". "نمکّن" در این آیه در معنای لغوی خود استفاده شده است یعنی "جا دادیم". "یُجبی" فعل مضارع مجهول به معنی جمع آوری شدن  است و در فقه جبایت الخراج به معنی جمع آوری مالیات می باشد و منظور از ارض در این آیه مکه است.

3.     خداوند در جواب آنها میفرماید آن وقتى که شما کافر و مشرک بودید ما مکه را محل امن خود قرار دادیم و مکه با اینکه وادى غیر ذى زرع است برکاتش از همه جا بیشتر است و هر نعمتى در هر مملکتى و در هر بلادى باشد بهتر و خوب‏ترش به مکه معظمه می آید. حالا اگر ایمان بیاورید قدرت نداریم شما را حفظ کنیم و امنیت دهیم و روزیتان را تامین کنیم.

4.     جواب دیگر خداوند به مقلدان کور که همیشه به رنگ جماعت هستند: بر فرض، شما را از مکه خارج کنند این موجب عدم ایمان نمی شود ایمان عزیزتر از جان و مال و اولاد است و این چیزی است که شما نمی دانید و به آن توجه نمی کنید. برخورداری مؤمنان دائمی است در حالی که برخورداری غیر مؤمنان فقط به این دنیا محدود است.

5.     در آیه بعدی جواب سومی هم خداوند می فرماید و آن اینکه: برخوردارى از اموال و اولاد و کامروایى از عیش و زندگى امنیت ایجاد نمى‏کند، شهرها و آبادی های زیادی در اوج عیش و برخورداری از بین رفتند و اهالی اش هلاک شدند و نسلشان از روی زمین منقرض شد و خداوند خود را وارث آنها می خواند.

6.     جواب های متعدد از سوی خداوند نشان دهنده اهمیت بحث است. اکثر مردم تابع جمعند. حفظ وضع موجود برایشان مهم است. یکی از تازه مسلمانان اروپایی می گفت من قسم میخورم که 80 درصد اروپایی ها تنها مانعشان برای مسلمان شدن خودشان هستند؛ می ترسند داشته هایشان را، رفاه و  آسایش شان را از دست بدهند. هر چه برخورداری دنیوی انسان زیادتر می شود ترس از دست دادن آنها زیادتر می شود.  

7.      معلوم می شود که یاد نعمت‏ها، و شکرگزاری در قبال آنها، توکّل انسان را به خداوند زیاد می کند.

موافقین ۰ مخالفین ۰

هدایت فقط در دست خداوند است

بسم الله الرحمن الرحیم

إِنَّکَ لَا تهْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یهَدِى مَن یَشَاءُ  وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (قصص/56)

ترجمه آیه: در حقیقت، تو هر که را دوست دارى نمى‏توانى هدایت کنى، لیکن خداست که هر که را بخواهد هدایت مى‏کند، و او به راه‏یافتگان داناتر است.

1.       هدایت در اصطلاح دینی دو معنی دارد یکی ارائه راه. منظور از آن نشان دادن مسیر درست، بیان مشکلات و موانع راه، نشان دادن ابزار لازم برای رسیدن به مقصد و حتی رفتن راهنما و دعوت از شخص هدایت شونده برای دنباله روی از آنها و رفتن در مسیر هدایت است. معنی دوم هدایت رساندن به مقصد است. یعنی گرفتن دست هدایت شونده و رساندن او به مقصد.

2.     انبیا و ائمه و علمای ربانی همه وظیفه هدایت به معنی اول را داشتند و تمام کارهایی که برای  ارائه راه درست لازم است را انجام داده اند ولی همه آن بزرگواران و خصوصا شخص نبی اکرم ص به دلیل دلسوزی و علاقه و عشق شدید نسبت به انسان ها دغدغه هدایت به معنی دوم را نیز داشتند. و چون انسان ها مختار خلق شده اند هدایتگران در همه موارد به خواسته خود نمی رسیدند و در نتیجه غمگین می شدند و این آیه برای دلداری از پیامبر اکرم و تمام مربیان و هدایتگران بشریت نازل شده است.

3.     تنها خدا مى‏داند چه افرادى لایق پذیرش ایمانند، او مى‏داند چه قلبهایى براى حق مى‏طپد، او مى‏داند در چه سرهایى، سوداى عشق خدا است، فقط او بر اسرار دلها و حقیقت انسان ها آگاه است و نه بی دلیل بلکه بر اساس حکمت و با توجه به استعداد و شایستگی های واقعی و تلاش و کوشش افراد به آنها توفیق مى‏دهد و لطفش را رفیق راه آنها مى‏سازد تا به سوى ایمان رهنمون شوند.

4.     نزدیکترین فامیل های پیامبر ص با اصرار شخص رسول الله و با دیدن معجزه الهی، هدایت نمی شوند و کلام پرنفوذ حضرت بر آنها اثر نمی کند ولی مردم حبشه و نجران بدون اینکه شاهد معجزه باشند و صورت و سیرت نورانی پیامبر را شاهد باشند به دین اسلام ایمان می آورند.

5.     هدایت شدن امری اختیاری است و انسان ها خود موانع هدایت را در درون خود می پرورند و یا فرصت هدایت را برای خود ایجاد می کنند. طبق آیات قبلی تکبر و تبعیت از هوای نفس، تقلید کورکورانه، دل بستن مفرط به دنیا از موانع هدایت است و تواضع و محوریت دادن به عقل در مقابل هوای نفس و تقویت فطرت پاک و روحیه نصیحت پذیری، ایجاد فرصت هدایت می باشد.

موافقین ۰ مخالفین ۰

مؤمن در برابر کافر باید حلیم، در برابر جاهل اهل مدارا و برای مؤمن خیرخواه باشد

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ إِذَا سَمِعُواْ اللَّغْوَ أَعْرَضُواْ عَنْهُ وَ قَالُواْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَکُمْ أَعْمَالُکُمْ سَلَامٌ عَلَیْکُمْ لَا نَبْتَغِى الْجَاهِلِینَ (قصص/55)

ترجمه آیه: و چون لغوى بشنوند از آن روى برمى‏تابند و مى‏گویند: «کردارهاى ما از آنِ ما و کردارهاى شما از آنِ شماست. سلام بر شما، جویاى [مصاحبت‏] نادانان نیستیم.»

1.        مقصود از لغو سخنان بیهوده، خشن و زشتى مانند کفر، فحش، توهین، غناء، کذب، غیبت، تهمت و افتراء و مانند آن است که عموما هیچ عاقلی به زبان نمی آورد.

2.      طبق دستور این آیه، وظیفه انسان مؤمن در هنگام شنیدن سخن لغو، اعراض می باشد و منظور از اعراض، عدم مقابله به مثل است. پاسخ عالمانه و مؤمنانه در مقابل کسی که توهین و فحاشی می کند و یا کفر می گوید و یا افترا می زند جواب ندادن و دوری کردن از آن است نه مقابله به مثل و بیان دروغی در پاسخ به دروغ و افترائی در پاسخ به افتراء او. مؤمن حق ندارد لغو بگوید و لغو بشنود و لغو مشاهده کند و در مجالس لغو و لهو حاضر شود و یا با اهل آن تماس بگیرد و معاشرت کند.

3.     منظور از اینکه قرآن از زبان مؤمنان می فرماید: "اعمال ما براى ما، و اعمال شما براى شما"، مهر تایید بر نسبی بودن حق نیست و یا قرآن نمی خواهد راهکار مداهنه را تایید کند.  بلکه منظور از آن اولا اعلام ترک گفتگو و مدارا است ثانیا بیان این مطلب که هر کس مسئول عمل خود است و جزاء عمل خود را میگیرد. مُدارا، کوتاه آمدن از موضع قدرت است، و مُداهنه، کوتاه آمدن از موضع ضعف است. انبیا و اولیاى الهى با مردم مدارا مى‏کنند، امّا در برابر کفر مداهنه نمى‏ورزند.

4.     عبارت سَلامٌ عَلَیْکُمْ در اسلام، وقتی از طرف مؤمن به کافر گفته می شود علامت حلم و بردباری و مدارا است ولی این کلمه میان مؤمنین، کلمه تحیت و دعای سلامتی برای مؤمن است. و سلام بر جاهلان سلام وداع و خداحافظی مؤدبانه می باشد. یعنى شما از ناحیه ما خاطرتان جمع باشد، و ایمن باشید، که گزندى نخواهید دید، این جمله باز اعلام متارکه، و خدا حافظى محترمانه است.

5.     از نظر مرحوم علامه طباطبایی جمله لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ یعنى ما خواهان معاشرت و مجالست با جاهلان نیستیم کلام مؤمنان نیست و هیچ مؤمنی به هیچ جاهل و اهل کلام لغوی نمی گوید که من با جاهلان هم صحبت نمی شوم چون  این جمله مصداق مقابله بدى با بدى مى‏شود؛ پس این جمله در قرآن حکایت زبان حال مؤمنان است، نه اینکه عین این عبارت را گفته باشند.

6.     بهترین آداب دوری از لغو است و شأن نزول این آیه عبد الله بن سلام و تمیم الداری و الجارود العبدی و سلمان فارسی و نجاشی حاکم حبشه و سی نفر از اهل حبشه که توسط جعفر طیار مسلمان شدند می باشد که همه از این ویژگی برخوردار بودند.

7.      این آیه مؤمنان را داری صفات زیر توصیف نموده است: الف- مداراى با جامعه و حتی جاهلان و لاغیان. ب-اعراض و دوری از کلمات لغو و باطل و دروغ و غنا و غیر آنها. ج- مسالمت در جامعه و حتی در برخورد با جاهلان و لاغیان د- دوری از هم صحبتی با اهل لغو و لهو و عدم شرکت در محافل آنها و تبرى از اخلاق ایشان.

8.     این آیه در بیان یکی از مصادیق صبر برای مؤمنان است. در حدیثى از امام صادق ع مى‏خوانیم که فرمود: نحن صبراء و شیعتنا اصبر منا و ذلک انا صبرنا على ما نعلم و صبروا على ما لا یعلمون یعنی "ما شکیبایانیم و پیروان ما از ما شکیباترند!، چرا که ما از اسرار امور آگاهیم و شکیبایى مى‏کنیم (و طبعا این کار آسانتر است) ولى آنها بى‏آنکه اسرار را بدانند صبر و شکیبایى را از دست نمى‏دهند".

وقتی در جامعه ای عده ای بر خلاف عموم ایمان می آورند و سبکی از زندگی را انتخاب می کنند که اکثر مردم خلاف آن عمل می کنند و به دلیل برخورداری از اکثریت سبک زندگی مؤمنان را به تمسخر می گیرند و با کلمات کفر آمیز مؤمنان را مورد خطاب قرار می دهند وظیفه مؤمن چیست؟ اگر رفته رفته دین داری سکه رایج شد و همه در مؤمن نشان دادن بر هم سبقت گرفتند وظیفه چیست؟ به نظر می رسد این آیه نسخه دقیق در هر شرایطی باشد. مدارا و رفتار مسالمت آمیز وظیفه همه مؤمنین در همه زمان ها است. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

با یک یا دو تذکّر نباید انتظار اصلاح و تربیت داشت

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ لَقَدْ وَصَّلْنَا لهَمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ(قصص/51)

ترجمه آیه: و به راستى، این گفتار را براى آنان پى در پى و به هم پیوسته نازل ساختیم، امید که آنان پند پذیرند.

1.       وصل در باب تفعیل، کثرت را می رساند و کلمه "وصلنا" در این آیه به معنی پشت سر هم قرار گرفتن مطالب بسیار زیاد است. لذا معناى آیه این است که: ما پیامبری بعد از پیامبری فرستادیم و کتابی بعد از کتابی نازل کردیم و ما قرآنی را بر آنان نازل کردیم، که آیه‏اى بعد از آیه، وعده، وعید، معارف، احکام، قصص، عبرت‏ها، حکمت‏ها و مواعظ را پیوسته به هم دارد، براى این که انسان ها متذکر شوند.

2.     تازه که به حوزه رفته بودیم اساتیدمان این جمله را خیلی تکرار می کردند: "الدرس حرف و التکرار الف‏" یعنی درس اگر ارزشش یک باشد تکرار درس هزار برابر آن مؤثر و ارزشمند است. اگر یادگیری یعنی تغییر و عوض شدن دانایی، بینش و نگرش و رفتار انسان، بدون شک صرفا با یکی دو بار شنیدن در کلاس و منزل و محله اتفاق نمی افتد وبرای تغییر مثلا اخلاق غیبت باید بسیار تذکر داده شود.

3.     از حضرت صادق (ع) و حضرت کاظم (ع) در باره آیه وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ سؤال کردند ایشان در پاسخ فرمودند: "امام بعد از امام".

ائمه اطهار (ع) قرآن ناطق هستند و همان نقشی را دارند که آیات قرآن ایفا می کنند در حقیقت امامان آیات مجسم و کامل خداوند هستند و مراد از این حدیث این بوده است که زمین خالى از حجت نبوده از زمان آدم ابو البشر تا فناء دنیا یعنى از زمانى که انسان بوجود آمد تا آخرین فردى از دنیا که  رخت بربندد امامی که حجت خدا بر زمین است حضور خواهد داشت.

4.  از سنّت‏هاى قطعی خداوند، هدایت انسان‏هاست که لحظه‏اى قطع نمى‏شود و همیشه عبرت دهندگان الهی از عبرت گیران بیشتر هستند و از طریق آیات الهى، انبیا و اوصیا علیهم السلام و علماى دین و .. تداوم مى‏یابد و چنانچه منطقه‏اى به این هدایت الهى دسترسى نداشت، مى‏بایست گروهى از آن منطقه کوچ کرده و با تفقّه در دین، و یادگیری علوم دینی، مردم را از آن بهره‏مند سازند.

5.   با یک یا دو تذکّر نباید انتظار اصلاح و تربیت داشت؛ برای تغییر یک رفتار باید با روش های مختلف تذکر را تکرار کرد.

موافقین ۰ مخالفین ۰

امامان فساد و گمراهی از رحمت واسعه خداوند محروم هستند

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئمَّةً یَدْعُونَ إِلىَ النَّارِ  وَ یَوْمَ الْقِیَمَةِ لَا یُنصَرُونَ (قصص/41)

ترجمه آیه: و آنان را پیشوایانى که به سوى آتش مى‏خوانند گردانیدیم، و روز رستاخیز یارى نخواهند شد.

1.       ظاهر آیه نشان می دهد که خداوند اراده کرده است که فرعون، نمرود، شداد و هامان و امثالهم را امام و پیشوای کفار و مشرکین قرار دهد و همه کفار در طول تاریخ پیروان آنها باشند. ولی واژه جعل در قرآن معانی متعددی دارد و منظور از جعل در این آیه قطعا نصب و تعیین نیست زیرا سنت خداوند هدایت و رحمت است و اگر گفته شود خداوند انبیا را برای هدایت انسان ها نصب  کرده است بر خدایی خداوند صدق می کند ولی نصب امام برای گمراه کردن مردم نسبت درستی نیست. یکی از معانی جعل در قرآن ایجاد است. "وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ ما شب و روز را ایجاد کردیم به عنوان نشانه" و یکی دیگر از معانی جعل در قرآن تبدیل و تغییر از وضعیتی به وضعیت دیگر است. "و جعلنا النطفه علقه یعنی ما نطفه درون رحم مادر را به علقه تبدیل کردیم ". جعل حتی به معنی اسم گذاری نیز آمده است " وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً یعنی عده ای فرشته ها را که مأموران خدای رحمن هستند را گفتند که مؤنث هستند". ولی در این آیه جعل به معنی منع لطف است که خداوند نسبت به فرعون و عده ای از کفار و مشرکین دارد. یعنی خداوند کفر و عناد آنها را دید و خودشان باعث شدند که خداوند لطف و مرحمت خود را از آنها برداشت و از تحت ولایت رحمانی خود خارج کرد. در برخی از تفاسیر گفته اند خداوند آنها را به خودشان واگذاشت.

2.     منظور از امام در این آیه الگو و اسوه بودن است. انسان ها در مسیر انحراف و شرک و کفر و گناه نیز نیاز به الگو دارند. اکثر انسان ها راهبر نیستند و روحیه ای پیروی کننده دارند و اگر نباشد عده ای که آنها را در امر کفر و فساد راهبری کنند آنها به این مسیر ها کشیده نمی شوند. و چون خط شکنان انحراف خود رهبری دیگران را نیز به عهده می گیرند پس در گناه گناهکاران شریک هستند. بنابر این معناى پیشوا کردن آنان براى دعوت به آتش این است که: ایشان پیشقدم در کفر و گناه شدند و در نتیجه دیگران به ایشان اقتداء کرده، و به آنان پیوستند و مقصود از دعوت به دوزخ این است که مردم را به کارهایى وا میدارند که نتیجه آنها دوزخ است.

3.     در کافى از حضرت صادق علیه السّلام مروى است که فرمود: به درستى که در کتاب خدا دو امام مذکور است: یکى آنکه هدایت مردم را به امر خدا مى ‏کند نه به امر مردم، و مقدم مى ‏دارد امر خدا را بر امر خود، و حکم خدا را پیش از حکم مردم و آنها کسانیند که خدا در حق آنها فرموده «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» و دیگر امامى که مى‏خواند مردم را بسوى آتش و مقدم مى‏ دارد امر مردم را بر امر خدا، و حکم مردم را بر حکم خدا، و عمل مى‏کند به هواى نفس ایشان خلاف آنچه در کتاب خداى عز و جل است، و آنها کسانیند که خدا در شأن آنها فرمود «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ: و روز قیامت یارى کرده نخواهند شد، یعنی کسی عذاب را از ایشان باز نخواهد داشت . (اصول کافى، ج 1، کتاب الحجة، ص 216، روایت2.)

4.     هرکس مسیر انحراف را خودش انتخاب می کند در حقیقت گمراه گمراه کننده است و اگر راه های جدیدی در انحراف ایجاد کند امام گمراهان محسوب می گردد و در گناه همه پیروان خود شریک است.

موافقین ۰ مخالفین ۰

عوام فریبی و منحرف کردن افکار عمومی با ژست تحقیق از شیوه های مستکبران است

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ قَالَ فِرْعَوْنُ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیرْى فَأَوْقِدْ لىِ یَا هَامَانُ عَلىَ الطِّینِ فَاجْعَل لِی صَرْحًا لَعَلِّى أَطَّلِعُ إِلىَ إِلَه مُوسىَ‏ وَ إِنىّ‏ لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبِینَ (قصص/38)

ترجمه آیه: و فرعون گفت: اى بزرگان قوم، من جز خویشتن براى شما خدایى نمى‏شناسم. پس اى هامان برایم بر گِل آتش بیفروز و برجى  براى من بساز، شاید به خداى موسى اطّلاع یابم، و من جدّا او را از دروغگویان مى‏پندارم.

1.       فرعون یک واژه مصری به معنی خانه بزرگ می باشد و در آن منطقه این کلمه لقب حاکمانشان بوده است. منظور از ملاء، اشراف و رؤساء قوم و درباریان را می باشد و کلمه‏ى صرح به معناى ساختمان بلند یا همان برج است. ومنظور از قرار دادن آتش بر گل پختن خشت و ساخت آجر است.

2.     این آیه قسمتی دیگر از قصه حضرت موسی را نقل می کند. این بخش از قصه فقط در این سوره و سوره مؤمنین آمده است. قصه از این قرار است که وقتی جادوگران فرعون در مقابل موسی شکست خوردند، فرعون در این زمینه به مشورت نشست و در نتیجه به اطرافیان و درباریان خود گفت: من خدایى غیر از خودم براى شما سراغ ندارم! خداى زمینى مسلماً من هستم و اما خداى آسمان دلیلى بر وجود او در دست نیست، اما من احتیاط را از دست نمى‏دهم و به تحقیق مى‏پردازم! و برای همین به وزیر خود هامان گفت:  هامان! آتشى برافروز بر خشتها و آجرها را بپز و قصر و برجى بسیار مرتفع براى من بساز، تا بر بالاى آن روم، و خبرى از خداى موسى بگیرم!، هر چند من باور نمى‏کنم او راستگو باشد، و فکر مى‏کنم او در این باره دروغ گفته باشد.

3.     از قصه های نقل شده در قرآن در باره فرعون معلوم می شود که او فرد زرنگی بوده است و مردم خود را خوب می شناخت و می دانست که چگونه می شود آنها را فریب داد. قدرت‏نمایى، عوام‏فریبى با ژست تحقیق و بررسى و منحرف کردن افکار عمومى، از شیوه‏هاى مستکبران است‏ و فرعون براى تحمیق مردم مصر و حفظ موقعیت خویش با الفاظ بازى مى‏کرد.

4.     هرچند در قرآن قصه یک فرعون نقل شده است ولی همه انسان ها می توانند فرعون باشند. استاد ما می گفت یک معلم که با بازی با الفاظ از پذیرش حرف حق دانش آموزش تفره می رود تفرعون ورزیده است. پدر و مادری که برای به کرسی نشاندن حرف خود از هر تحقیری نسبت به فرزند خود بهره می گیرند چه بسا در روز قیامت همانند فرعون محشور شوند. استادی که حق و باطل را خوب می شناسد ولی به دلایلی حاضر به بیان حق نیست و به راحتی از هگمونی علمی خود استفاده می کند و حرف باطلی را به کرسی می نشاند فرعون است.  

موافقین ۰ مخالفین ۰