وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا ﴿إسراء/۱۶﴾
ترجمه: و چون بخواهیم شهرى را هلاک کنیم خوشگذرانانش را امر به اطاعت می کنیم پس وقتی آنها مخالفت کرده در آن به انحراف [و فساد] بپردازند پس در نتیجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد پس آن را [یکسره] زیر و زبر کنیم.
- در مفردات راغب آمده است: کلمه" ترفه" به معناى توسعه دادن در نعمت است، وقتى گفته مىشود: "فلانى مترف است" معنایش این است که فلانى نعمتش از حد گذشته است و مراد از" مترفین" در جمله" أَمَرْنا مُتْرَفِیها" همان کسانی هستند که در آیه 15 سوره فجر وصفشان مىکند که: خدا وقتى انسان را آزمایش کند او را اکرام نموده غرق در نعمتش مىسازد". و طبری به نقل از ابن عرفه در معناى آن گفته:" مترف" کسى را گویند که افسارش را رها کرده باشند و هر چه دلش خواست بکند و جلویش را نگیرند.
منظور از اراده در این آیه بدون شک نه ارده تکوینی است و نه اراده تشریعی بلکه منظور نزدیک شدن زمان واقعه ( تفسیر کشاف، ج2 ص 652) و یا به معنی فراهم شدن اسباب و علل یک واقعه می باشد. مانند اینکه ما بگوییم وقتی می خواهد باران ببارد هوا ابری می شود و این یعنی هنگام نزدیک شدن بارش باران هوا ابری می شود. و علامه طباطبایی نیز دقیقا اراده را به همین معنا گرفته است: "و معناى جمله:" وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً" این است که وقتى زمان هلاک کردن قومى نزدیک شد چنین و چنان مىکنیم ... در جای دیگری از قرآن هم آمده است که: " فَوَجَدا فِیها جِداراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ (کهف/77) پس آنها در آن آبادی دیواری یافتند که نزدیک بود فرو بریزد". ( المیزان ج 13 ص 81)
در خصوص دستور خداوند به مترفین بین مفسران بزرگ بسیار بحث شده است آنچه مسلم است "مأمور به" در آیه ذکر نشده است عده ای به استناد رفتار مترفین که مسیر مخالفت و فسق را انتخاب کرده اند و نیز به استناد اراده خداوند بر هلاک قریه معتقد شده اند که خداوند آنها را به فسق امر کرده است (مثل فخر رازی در تفسیر کبیر و زمخشری در کشاف) و هرچند توجیهات نسبتا مقبولی بر نظر خود دارند ولی این استنباط هیچ وجهی ندارد و با صریح آیات دیگر قرآن مخالف است که خداوند هیچگاه بر فحشاء و منکر امر نمی کند. بر اساس روایات معصومین ع و نیز شناختی که عقل از خدای حکیم دارد بی شک خداوند مترفین را به اطاعت و بندگی و تسلیم در مقابل دستورات الهی امر فرموده است یعنی بی شک خداوند امر به معروف کرده است نه امر به منکر.
دمّرنا از مصدر دمار به معنی هلاکت گرفته شده است و منظور از اینکه "خداوند دمار از روزگار قریه در آورد و آنها را هلاک کرد" می تواند معانی مختلفی داشته باشد چرا که هلاک انواعی دارد. گاه منظور از هلاکت مرگ است یعنی خداوند اهل آن قریه را به عذاب استیصال دچار کرد و مانند قوم لوط و عاد و ثمود اهل آن قریه با بلایی آسمانی و یا زمینی مردند. گاه منظور از هلاکت عذاب آخرت است و معنی آیه این می شود که اهل آن قریه سعادت آخرت را از دست داده به آتش جهنم خواهند سوخت. معنای دیگر هلاکت یک قریه انحطاط، افول و انحراف از جاده پیشرفت و کمال است و آنگاه معنی آیه این خواهد شد که فسق مترفین جامعه باعث انحطاط و افول آن جامعه می شود.
- این آیه توضیح مفصل جمله نهایی آیه قبلی است که خداوند فرمود: ما عذاب نمی کنیم قوم و یا احدی را مگر اینکه قبلا برای اتمام حجت، رسولی برای آنها مبعوث کنیم. در این آیه می فرماید: مراحل به هلاکت رسیدن آبادی ها چنین است که ابتدا پیام خداوند توسط پیامبران به گوش موثرترین افراد قوم (مترفین) می رسد (امرنا مترفیها) و آنها به جای اطاعت، اشاعه و تبلیغ این پیام اقدام به مخالفت می کنند و لذا پیامبران عواقب این مخالفت را به آنها گوشزد می کنند (القول) ولی آنها این حرف پیامبران را هم نادیده می گیرند آنگاه عواقب در خصوص آن قریه محقق می شود (فحق علیها القول) و آن قریه هلاک می گردد (فدمرناها تدمیرا).
- چرا خداوند بجای همه مردم، مترفین جامعه را مخاطب امر خود قرار می دهد و مخالفت آنها را به پای مخالفت کل جامعه از امر خود می نویسد؟
مفسرین چند پاسخ به این سوال داده اند:
الف. مترفین همان سردمداران جامعه هستند و خود مردم آنها را بر خود حاکم کرده اند لذا مخالفت آنها مخالفت مردم است و مردم به دین ملوک خود هستند.(تفسیر نمونه، ج 12، ص 59)
ب. خداوند واژه مترفین را براى همه ساکنان قریه بهکار برده است، از باب بهکار بردن جزء در کل. از آنجا که مترفین در انجام گناه از دیگران تواناتر و شتابکنندهترند و از دیگران جرأت بیشترى بر نافرمانى دارند و در عینحال، عموم مردم از آنان پیروى و تقلید مىکنند، اطلاق واژه مترفین بر تمام ساکنان قریه صحیح خواهد بود، چنانکه اطلاق واژه چشم بر انسان صحیح است. در هر جامعهاى که مترفین به معنایى که پیشتر آن را یادآور شدیم یافت شوند، این جامعه، جامعهاى است که در سایه نظام فاسد و استبدادى زندگى مىکند، زیرا وجود مترفین در آن، کاملا همانند وجود سرطان در بدن است و نخستین مسئول در برابر وجود فاسدان در جامعه، خود این جامعه مىباشد، زیرا در برابر فاسدان مقاومت نکرده و یا دستکم، آنان را کمارزش تلقى ننمودهاند، بلکه القاب شرافت و آقایى را به آنان داده و با تعظیم و احترام در اطراف آنان گرد آمدهاند و در هنگام انتخابات به آنها راى اعتماد داده و براى مقام حکومت و رهبرى ایشان را برگزیدهاند. بنابراین، جامعهاى که خداوند از آن به قریه تعبیر کرده، در تمام جنایتها و گناهان مترفین تبهکار با آنان شریک است و همانند مترفین استحقاق هلاکت و نابودى را دارد. ازاینرو، در حدیث آمده است: «کسى که به ستم خشنود باشد، همانند ستمگر است ... کسى که برابر حق سکوت اختیار کند، شیطان لال است» تا چه رسد به اینکه یارىکننده باطل باشد! سید جمال الدین افغانى ( اسدآبادی) مىگوید: «اى کشاورزى که با گاو آهنت زمین را مىشکافى! چرا با آن قلب کسى را که تو را به بردگى مىکشاند نمىشکافى؟». در این زمینه همچنین به مطلب ما در تفسیر آیه یازدهم سوره رعد که مىفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»، رجوع کنید. زمانى که امّت محمّد صلّى اللّه علیه و اله جهاد را ترک و از مقابله با بدان و تبهکاران چشمپوشى کردند و به خوارى و ذلّت تن دردادند، خداوند آنها را با این نوع هلاکت مجازات کرد. امام على علیه السّلام فرمود: «حکومت اسلام، نگهدارنده فرمانروایى شماست. بنابراین، از آن فرمان ببرید. بهخدا سوگند، یا به اسلام عمل مىکنید و یا اینکه خداوند منتقل مىکند حکومت اسلام را از شما و آنگاه آن را هرگز به خودتان انتقال نمىدهد، تا اینکه فرمانروایى به دیگران بازگردد». یعنى هرگاه از اسلام اطاعت کنیم، در دژ مستحکم بلند همّتى و بزرگوارى زندگى مىکنیم و در غیر اینصورت، حکومت و سلطنت از دست ما رفته، به دشمنانمان منتقل خواهد شد. هنگامى که این هشدار [على علیه السّلام] را خواندم چنان لرزهاى بر اندامم افتاد که مرا از ژرفاى دلم تکان مىداد. (ترجمه تفسیر کاشف، ج5، 57)
ج. علت اینکه: فقط «مترفین» یعنى طبقه متنعم و مرفه را ذکر مىکند، این است که: دیگران تابع آنها هستند و هر امرى که به آن طبقه شود، براى همه مردم است. (ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج14، ص: 111)
واژه مترف در قرآن بسیار استفاده شده است و خداوند از مترفین جامعه به عنوان قشر مخالف انبیاء یاد می کند و منظور از مترفین حاکمان جامعه نیستند اگر خداوند اراده چنین معنایی داشت از واژه ملوک استفاده می کرد چنانکه در برخی از آیات به صراحت از ملوک جامعه یاد می کند. مترفین مانند مرفهین بی درد جامعه امروز ما هستند ولی این فرق که مترفین قرآن کسانی هستند که نقش مهمی در انحراف جامعه از ارزشها به سمت ضد آن ایفا می کنند. شاید مصداق مترف در قرآن قارون باشد که با رفتارهای خود که قرآن می فرماید با زینت آلات خود بر مردم ظاهر می شد دل مردم را از ارزشهایی مثل جهاد و ایثار و مواسات برای رفع فقر و ظلم و نابرابری به سمت تفاخر و تکاثر منحرف می کند. امروز جوانانی که با ماشین های گران قیمت در خیابان ها دور-دور می کنند به نوعی همان کاری است که قارون انجام می داد ولی جامعه ما بیشتر از آنها متاثر از کسان دیگری است که ارزشها را حفظ می کنند. ظاهرا سلبیریتی های زمان انبیا همه مترف بودند در حالی که امروز مداحان و برخی هنرمندان متعهد هم سلبیریتی هستند. روزی که جامعه دنباله رو مرفهین بی درد شود قطعا منحط خواهد شد.